بازگشت

سد ذوالقرنين چگونه ساخته شد؟


در اينجا به يكى ديگر از سفرهاى ذوالقرنين اشاره كرده , مى گويد: ((بعد از اين ماجرا باز از اسباب مهمى كه در اختيار داشت بهره گرفت )) (ثم اتبع سببا).
(آيـه )ـ((هـمـچنان راه خود را ادامه داد تا به ميان دو كوه رسيد, و در آنجاگروهى غير از آن دو گـروه سـابـق يافت كه هيچ سخنى را نمى فهميدند)) (حتى اذا بلغ ‌بين السدين وجد من دونهما قوما لا يكادون يفقهون قولا ).
اشاره به اين كه او به يك منطقه كوهستانى رسيد و در آنجا جمعيتى مشاهده كرد كه از نظر تمدن در سـطـح بـسـيـار پائينى بودند, چرا كه يكى از روشنترين نشانه هاى تمدن انسانى , همان سخن گفتن اوست .
(آيـه )ـدر ايـن هنگام آن جمعيت كه از ناحيه دشمنان خونخوار وسرسختى به نام ياجوج و ماجوج در عـذاب بـودنـد, مـقدم ذوالقرنين را كه داراى قدرت و امكانات عظيمى بود, غنيمت شمردند, دست به دامن او زدند و ((گفتند:اى ذوالقرنين ! ياجوج و ماجوج در اين سرزمين فساد مى كنند, آيـا مـمـكـن اسـت مـاهزينه اى در اختيار تو بگذاريم كه ميان ما و آنها سدى ايجاد كنى )) (قالوا يا ذاالـقـرنـين ان ياجوج وماجوج مفسدون فى الا رض فهل نجعل لك خرجا على ان تجعل بينناوبينهم سدا).
ايـن گـفتار آنها, با اين كه حداقل زبان ذوالقرنين را نمى فهميدند ممكن است ازطريق علامت و اشاره بوده باشد.
(آيه )ـاما ذوالقرنين در پاسخ آنها ((گفت : آنچه پروردگارم در اختيار من گذارده (از آنچه شما پيشنهاد مى كنيد) بهتر است )) و نيازى به كمك مالى شما ندارم ))(قال ما مكنى فيه ربى خير).
((مـرا با نيرويى يارى كنيد, تا ميان شما و آنها (قوم مفسد), سد نيرومندى ايجاد كنم )) (فاعينونى بقوة اجعل بينكم وبينهم ردما).
(آيه )ـسپس چنين دستور داد: ((قطعات بزرگ آهن براى من بياوريد))(آتونى زبر الحديد).
هنگامى كه قطعات آهن آماده شد, دستور چيدن آنها را به روى يكديگرصادر كرد ((تا كاملا ميان دو كوه را پوشاند)) (حتى اذا ساوى بين الصدفين ).
سومين دستور ذوالقرنين اين بود كه به آنها ((گفت : مواد آتشزا هيزم و مانند آن بياوريد و آن را در دو طـرف اين سد قرار دهيد, و با وسائلى كه در اختيار داريد)در آن آتش بدميد تا قطعات آهن را, سرخ و گداخته كرد)) (قال انفخوا حتى اذا جعله نارا).
در حـقـيـقـت او مـى خواست , از اين طريق قطعات آهن را به يكديگر پيوند دهدو سد يكپارچه اى بسازد, و با اين طرح عجيب , همان كارى را كه امروز به وسيله جوشكارى انجام مى دهند انجام داد.
سـرانـجام آخرين دستور را چنين صادر كرد: ((گفت : مس ذوب شده براى من بياوريد تا بر روى اين سد بريزم )) (قال آتونى افرغ عليه قطرا).
و بـه ايـن تـرتيب مجموعه آن سد آهنين را با لايه اى از مس پوشانيد و آن را ازنفوذ هوا و پوسيدن حفظ كرد!.
(آيـه )ـسرانجام چنان سد محكمى ساخت ((كه آنها [ طايفه ياجوج وماجوج ] قادر نبودند از آن بالا روند, و نمى توانستند نقبى در آن ايجاد كنند)) (فمااسطاعوا ان يظهروه وما استطاعوا له نقبا).
(آيـه )ـدر ايـنـجـا ذوالـقرنين با اين كه كار بسيار مهمى انجام داده بود, و طبق روش مستكبران مـى بـايست به آن مباهات كند و بر خود ببالد, و يا منتى بر سر آن گروه بگذارد, اما چون مرد خدا بـود, بـا نهايت ادب چنين ((اظهار داشت : كه اين ازرحمت پروردگار من است )) (قال هذا رحمة من ربى ).
اگر علم و آگاهى دارم و به وسيله آن مى توانم چنين گام مهمى بردارم از ناحيه خداست و اگر قدرت و نفوذ سخن دارم آن هم از ناحيه اوست .
سپس اين جمله را اضافه كرد كه گمان نكنيد اين يك سد جاودانى و ابدى است نه ((هنگامى كه وعده پروردگارم فرا رسد آن را درهم مى كوبد)) و به يك سرزمين صاف و هموار مبدل مى سازد! (فاذا جا وعد ربى جعله دكا).
((و اين وعده پروردگارم حق است )) (وكان وعد ربى حقا).
ذوالقرنين در اين گفتارش به مساله فنا دنيا و درهم ريختن سازمان آن درآستانه رستاخيز اشاره مى كند.