بازگشت

زكريا به آرزوي خود رسيد


ايـن آيـه استجابت دعاى زكريا را در پيشگاه پروردگار, استجابتى آميخته بالطف و عنايت ويژه او بيان مى كند, و با اين جمله شروع مى شود ((اى زكريا! ما تو رابشارت به پسرى مى دهيم كه نامش يـحيى است پسرى (بى سابقه ) كه همنامى براى او پيش از اين قرار نداده ايم )) (يا زكريا انا نبشرك بغلا م اسمه يحيى لم نجعل له من قبل سميا).
(آيـه )ـ امـا زكـريـا كـه اسباب ظاهر را براى رسيدن به چنين مطلوبى مساعدنمى ديد از پيشگاه پـروردگار تقاضاى توضيح كرد و ((گفت : پروردگارا ! چگونه براى من فرزندى خواهد بود ؟ در حـالى كه همسرم نازا و عقيم است و من نيز از شدت پيرى افتاده شده ام )) (قال رب انى يكون لى غلا م وكانت امراتى عاقرا وقد بلغت من الكبر عتيا).
(آيـه )ـ امـا به زودى زكريا در پاسخ سؤالش اين پيام را از درگاه خداونددريافت داشت : ((فرمود: مـطلب همين گونه است كه پروردگار تو گفته و اين بر من آسان است )) (قال كذلك قال ربك هو على هين ).
اين مساله عجيبى نيست كه از پيرمردى همچون تو و همسرى ظاهرا نازافرزندى متولد شود ((من تو را قبلا آفريدم در حالى كه هيچ نبودى )) (وقد خلقتك من قبل ولم تك شيئا).
خـدايـى كـه تـوانايى دارد از هيچ , همه چيز بيافريند, چه جاى تعجب كه در اين سن و سال و اين شرايط فرزندى به تو عنايت كند.
(آيـه )ـ زكـريـا با شنيدن سخن فوق بسيار دلگرم و خوشحال شد و نور اميدسر تا پاى وجودش را فـراگـرفـت امـا از آنـجـا كه اين پيام از نظر او بسيار سرنوشت ساز وپراهميت بود از خدا تقاضاى نشانه اى بر اين كار كرد و((گفت : پروردگارا ! نشانه اى براى من قرار ده )) (قال رب اجعل لى آية ) .
بـدون شـك زكـريا به وعده الهى ايمان داشت ولى براى اطمينان بيشتر ـهمان گونه كه ابراهيم مـؤمـن بـه مـعاد تقاضاى شهود چهره معاد در اين زندگى كرد تاقلبش اطمينان بيشترى يابد ـ زكريا از خدا تقاضاى چنين نشانه و آيتى نمود.
((خـدا به او فرمود: نشانه تو آن است كه سه شبانه روز تمام (در حالى كه زبانت سالم است ) قدرت سـخـن گفتن با مردم را نخواهى داشت )) تنها زبانت به ذكرخدا و مناجات با او گردش مى كند (قال آيتك الا تكلم الناس ثلث ليال سويا).
اين نشانه آشكارى است كه انسان با داشتن زبان سالم و قدرت بر هرگونه نيايش با پروردگار, در برابر مردم توانايى سخن گفتن را نداشته باشد.
(آيـه )ـ ((بـعـد از ايـن (بشارت و اين آيت روشن ) زكريا از محراب عبادتش به سراغ مردم آمد و با اشاره به آنها چنين گفت : صبح و شام تسبيح پروردگاربگوييد)) (فخرج على قومه من المحراب فاوحى اليهم ان سبحوا بكرة وعشيا).
چـرا كـه نـعـمـت بزرگى كه خدا به زكريا ارزانى داشته دامنه آن همه قوم را فرامى گرفت و در سرنوشت آينده همه آنها تاثير داشت .
از ايـن گـذشـته اين موهبت كه اعجازى محسوب مى شد مى توانست پايه هاى ايمان را در دلهاى افراد محكم كند.