بازگشت

صفات برجسته يحيي


در آيـات گذشته ديديم كه خداوند چگونه به هنگام پيرى زكريا, يحيى را به اومرحمت فرمود, به دنباله آن در اين آيه فرمان مهم الهى را خطاب به ((يحيى ))مى خوانيم : ((اى يحيى ! كتاب خدا را با قوت و قدرت بگير)) ! (يا يحيى خذ الكتاب بقوة ).
مـنـظور از ((كتاب )) در اينجا ((تورات )) است و منظور از گرفتن كتاب با قوت وقدرت آن است كـه بـا قـاطـعيت هرچه تمامتر محتواى آن را اجرا كند, و به تمام آن عمل نمايد, و در راه تعميم و گسترش آن از هر نيروى مادى و معنوى , فردى واجتماعى , بهره گيرد.
بعد از اين دستور, به مواهب دهگانه اى كه خدا به يحيى داده بود, و يا او به توفيق الهى كسب كرد, اشاره مى كند.
1ـ ((ما فرمان نبوت و عقل و هوش و درايت را در كودكى به او داديم ))(وآتيناه الحكم صبيا).
(آيـه )ـ دوم : ((و بـه او رحمت و محبت (نسبت به بندگان ) از سوى خودبخشيديم )) (وحنانا من لدنا).
3ـ ((و به او پاكى (روح و جان و پاكى عمل ) داديم )) (وزكوة ).
4ـ ((و او پرهيزكار بود)) (وكان تقيا) و از آنچه خلاف فرمان پروردگار بود,دورى مى كرد.
(آيه )ـ پنجم : ((او نسبت به پدر و مادرش نيكوكار بود)) (وبرا بوالديه ).
6ـ ((و جبار (و متكبر) و عصيانگر نبود)) (ولم يكن جبارا).
7ـ ((او معصيت كار و آلوده به گناه نبود)) (عصيا).
(آيه )ـ 8 و 9 و 10ـ و چون او جامع اين صفات برجسته و افتخارات بزرگ بود, ((سلام بر او, آن روز كـه تولد يافت , و آن روز كه مى ميرد, و آن روز كه زنده برانگيخته مى شود)) (وسلا م عليه يوم ولد ويوم يموت ويوم يبعث حيا).
جـمـلـه فوق نشان مى دهد كه : در تاريخ زندگى انسان و انتقال او از عالمى به عالم ديگر سه روز سـخـت وجـود دارد, روز گـام نهادن به اين دنيا ((يوم ولد)) و روزمرگ و انتقال به جهان برزخ ((يـوم يـموت )) و روز برانگيخته شدن در جهان ديگر((ويوم يبعث حيا)) و از آنجا كه اين سه روز انـتـقـالـى طـبيعتا با بحرانهايى روبرو است خداوند سلامت و عافيت خود را شامل حال بندگان خاصش قرار مى دهد و آنها رادر اين سه مرحله توفانى در كنف حمايت خويش مى گيرد.
#شـهـادت يـحيى ! يحيى قربانى روابط نامشروع يكى از طاغوتهاى زمان خود شد به اين ترتيب كه ((هـروديـس )) پـادشـاه هـوسباز فلسطين , عاشق ((هيروديا))دختر برادر خود شد, و تصميم به ازدواج با او گرفت !.
پيامبر بزرگ خدا يحيى (غ ) صريحا اعلام كرد كه اين ازدواج نامشروع است ومن به مبارزه با چنين كارى قيام خواهم كرد.
آن دختر كه يحيى را بزرگترين مانع راه خويش مى ديد تصميم گرفت در يك فرصت مناسبت از وى انتقام گيرد ارتباط خود را با عمويش بيشتر كرد و زيبايى خودرا دامى براى او قرار داد.
روزى به او گفت : من هيچ چيز جز سر يحيى را نمى خواهم ! ((هروديس )) كه ديوانه وار به آن زن عـشق مى ورزيد بى توجه به عاقبت اين كار تسليم شد و چيزى نگذشت كه سر يحيى را نزد آن زن بدكار حاضر ساختند اما عواقبت دردناك اين عمل , سرانجام دامان او را گرفت .
سـالار شهيدان امام حسين (ع ) مى فرمود: ((از پستيهاى دنيا اينكه سر يحيى بن زكريا را به عنوان هديه براى زن بدكاره اى از زنان بنى اسرائيل بردند)).