بازگشت

سرآغاز تولد مسيح (ع )


بـعد از بيان سرگذشت يحيى (غ ) رشته سخن را به داستان تولد عيسى (غ ) وسرگذشت مادرش مريم مى كشاند, چرا كه پيوند بسيار نزديكى در ميان اين دوماجرا است .
اگـر تـولـد يـحـيـى از پدرى پير و فرتوت و مادرى نازا عجيب بود, تولد عيسى ازمادر بدون پدر عجيبتر است .
اگـر رسيدن به مقام عقل و نبوت در كودكى , شگفت انگيز است , سخن گفتن در گهواره آن هم از كتاب و نبوت , شگفت انگيزتر است .
و به هر حال هر دو آيتى است از قدرت خداوند بزرگ , يكى از ديگرى بزرگتر, و اتفاقا هر دو مربوط به كسانى است كه با هم قرابت بسيار نزديك از جهت نسب داشتند چرا كه مادر يحيى خواهر مادر مريم بود, و هر دو زنانى نازا و عقيم بودند و در آرزوى فرزندى صالح به سر مى بردند.
آيـه مـى گـويد: ((و در كتاب آسمانى قرآن از مريم سخن بگو آنگاه كه از خانواده خود (به صورت مـتـواضـعـانـه و گمنام ) جدا شده و در يك منطقه شرقى قرار گرفت ))(واذكر فى الكتاب مريم اذانتبذت من اهلها مكانا شرقيا).
او در حـقيقت مى خواست مكانى خالى و فارغ از هرگونه دغدغه پيدا كند كه به راز و نياز با خداى خود بپردازد.
(آيه )ـ در اين هنگام , مريم ((ميان خود و آنان حجابى افكند)) تاخلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد (فاتخذت من دونهم حجابا).
((در ايـن هـنگام ما روح خود (يكى از فرشتگان بزرگ ) را به سوى او فرستاديم و او در شكل انسان كـامـل بـى عيب و نقص و خوش قيافه اى بر مريم ظاهر شد))(فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا).
(آيه )ـ پيداست كه در اين موقع مريم از ديدن چنين منظره اى كه مردبيگانه زيبايى به خلوتگاه او راه يـافته چه ترس و وحشتى به او دست مى دهد ؟ لذابلافاصله ((صدا زد: من به خداى رحمان از تو پناه مى برم اگر پرهيزكار هستى )) (قالت انى اعوذ بالرحمن منك ان كنت تقيا).
و اين نخستين لرزه اى بود كه سراسر وجود مريم را فراگرفت .
بردن نام خداى رحمان , و توصيف او به رحمت عامه اش از يك سو, وتشويق او به تقوا و پرهيزكارى از سوى ديگر, همه براى آن بود كه اگر آن شخص ناشناس قصد سوئى دارد او را كنترل كند.
(آيـه )ـ مـريـم با گفتن اين سخن در انتظار عكس العمل آن مرد ناشناس بود,انتظارى آميخته با وحـشـت و نـگـرانى بسيار, اما اين حالت ديرى نپاييد, ناشناس زبان به سخن گشود و ماموريت و رسـالـت عظيم خويش را چنين بيان كرد و ((گفت : من فرستاده پروردگار توام )) ! (قال انما انا رسول ربك ).
ايـن جـمـلـه هـمچون آبى كه بر آتش بريزد, به قلب پاك مريم آرامش بخشيدولى اين آرامش نيز چـندان طولانى نشد, چرا كه بلافاصله افزود: من آمده ام ((تا پسر پاكيزه اى (از نظر خلق و خوى و جسم و جان ) به تو ببخشم )) ! (لا هب لك غلا ما زكيا).
(آيـه )ـ از شنيدن اين سخن لرزش شديدى وجود مريم را فرا گرفت و بارديگر در نگرانى عميقى فرو رفت و ((گفت : چگونه ممكن است من صاحب پسرى شوم , در حالى كه تا كنون انسانى با من تـماس نداشته و هرگز زن آلوده اى نبوده ام )) ؟!(قالت انى يكون لى غلا م ولم يمسسنى بشر ولم اك بغيا).
او در اين حال تنها به اسباب عادى مى انديشيد.
(آيه )ـ اما به زودى توفان اين نگرانى مجدد با شنيدن سخن ديگرى ازپيك پروردگار فرو نشست او بـا صراحت به مريم ((گفت : مطلب همين است كه پروردگارت فرموده , اين كار بر من سهل و آسان است )) (قال كذلك قال ربك هوعلى هين ).
تـو كـه خوب از قدرت من آگاهى , تو كه ميوه هاى بهشتى را در فصلى كه دردنيا شبيه آن وجود نـداشـت در كنار محراب عبادت خويش ديده اى , تو كه ميدانى جدت ((آدم )) از خاك آفريده شد, اين چه تعجب است كه از اين خبر دارى ؟!.
سپس افزود: ((و ما مى خواهيم او را آيه و اعجازى براى مردم قرار دهيم ))(ولنجعله آية للناس ).
و ما مى خواهيم او را ((رحمتى از سوى خود)) براى بندگان بنماييم (ورحمة منا).
و به هر حال ((اين امرى است پايان يافته )) و جاى گفتگو ندارد (وكان امرا مقضيا).