بازگشت

موسي (ع ) نيز به ميدان مي آيدـ


سـاحران ظاهرا متحد شدند و عزم را جزم كردند كه با موسى به مبارزه برخيزند, هنگامى كه گام بـه ميدان نهادند ((گفتند: اى موسى ! تو اول (عصيا خود را)مى افكنى يا ما كسانى باشيم كه اول بيفكنيم )) (قالوا يا موسى اما ان تلقى واما ان نكون اول من القى ).
(آيـه )ـ ولـى مـوسـى بـى آنكه عجله اى نشان بدهد, چرا كه به پيروزى نهايى خود كاملا اطمينان داشت و حتى قطع نظر از آن در اين گونه مبارزه ها معمولا برنده كسى است كه پيشقدم نمى شود, لذا به آنها ((گفت : شمااول بيفكنيد)) ! (قال بل القوا).
سـاحـران نـيـز پذيرفتند و آنچه عصا و طناب براى سحر كردن با خود آورده بودند يكباره به ميان ميدان افكندند, و اگر روايتى را كه مى گويد: آنها هزاران نفربودند بپذيريم مفهومش اين مى شود كـه در يك لحظه هزاران عصا و طناب كه موادمخصوصى در درون آنها ذخيره شده بود, به وسط ميدان انداختند.
((پس ناگهان طنابها و عصاهايشان به خاطر سحر آنها, چنان به نظر (مردم و)موسى مى رسيد كه دارند حركت مى كنند)) ! (فاذا حبالهم وعصيهم يخيل اليه من سحرهم انها تسعى ).
آرى به صورت مارهايى كوچك و بزرگ , رنگارنگ در اشكال مختلف به جنب و جوش در آمدند.
صـحـنه بسيار عجيبى بود, ساحران كه هم تعدادشان زياد بود و هم طرزاستفاده از خواص مرموز فـيزيكى و شيميايى اجسام و مانند آن را به خوبى مى دانستند, توانستند آن چنان در افكار حاضران نفوذ كنند كه اين باور براى آنها پيداشود كه اين همه موجودات بى جان , جان گرفتند.
غـريـو شـادى از فـرعـونـيـان بـرخـاسـت , گـروهى از ترس و وحشت فرياد زدند وخود را عقب مى كشيدند!.
(آيـه )ـ ((پـس در ايـن هنگام موسى احساس ترس خفيفى در دل كرد))(فاوجس فى نفسه خيفة موسى ) كه نكند مردم تحت تاثير اين صحنه واقع شوند,آن چنان كه بازگرداندن آنها آسان نباشد.
(آيـه )ـ به هر حال در اين موقع , نصرت و يارى الهى به سراغ موسى آمد وفرمان وحى وظيفه او را مـشـخـص كرد, چنانكه قرآن مى گويد: ((به او گفتيم : ترس به خود راه مده تو مسلما برترى )) ! (قلنا لا تخف انك انت الا على ).
و اين گونه موسى , قوت قلبش را كه لحظات كوتاهى متزلزل شده بودباز يافت .
(آيه )ـ مجددا به او خطاب شد كه : ((و آنچه را در دست راست دارى بيفكن كه تمام آنچه را كه آنها ساخته اند مى بلعد)) ! (والق ما فى يمينك تلقف ماصنعوا).
((چرا كه كار آنها تنها مكر ساحر است )) (انما صنعوا كيد ساحر).
((و ساحر هر كجا برود پيروز نخواهد شد)) (ولا يفلح الساحر حيث اتى ).
چـرا كـه كـار ساحر متكى به نيروى محدود انسانى است , و معجزه از قدرت بى پايان و لايزال الهى سـرچـشمه مى گيرد, لذا ساحر تنها كارهايى را مى تواند انجام دهد كه قبلا روى آن تمرين داشته است .
جـالـب ايـن كـه : نـمى گويد: ((عصايت را بيفكن )) بلكه مى گويد: ((آنچه دردست راست دارى بـيـفـكـن )) ايـن تعبير شايد به عنوان بى اعتنايى به عصا باشد واشاره به اين كه عصا مساله مهمى نـيـسـت آنـچه مهم است اراده و فرمان خداست كه اگر اراده او باشد عصا كه سهل است كمتر و كوچكتر از آن هم مى تواند چنين قدرت نمايى كند!.