بازگشت

پيروزي عظيم موسي (ع )


به اينجا رسيديم كه موسى مامور شد عصاى خود را بيفكند موسى عصاى خود را افكند, عصا تبديل بـه مـار عظيمى شد و تمام اسباب و آلات سحر ساحران را بلعيد, غوغا و ولوله اى در تمام جمعيت افتاد فرعون , سخت متوحش شد, واطرافيانش دهانهاشان از تعجب باز ماند.
سـاحـران كه به خوبى سحر را از غير سحر مى شناختند, يقين كردند كه اين امر, چيزى جز معجزه الهى نيست , و اين مرد فرستاده خداست .
لـذا هـمـان گونه كه آيه مى گويد: ((ساحران همگى به سجده افتادند و گفتند: مابه پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم )) (فالقى السحرة سجدا قالوا آمنا برب هرون وموسى ).
(آيه )ـ بديهى است كه اين عمل ساحران , ضربه سنگينى بر پيكر فرعون و حكومت جبار و خودكامه و بيدادگرش وارد ساخت , و تمام اركان آن را به لرزه درآورد, لذا چاره اى جز اين نديد كه با داد و فـريـاد و تـهـديـدهـاى غليظ و شديد ته مانده حيثيتى را كه نداشت , جمع و جور كند, رو به سوى سـاحـران كـرد و((گفت : آيا پيش ازآن كه به شما اذن دهم به او ايمان آورديد)) ؟ (قال آمنتم له قبل ان آذن لكم ).
اين جبار مستكبر, نه تنها مدعى بود كه بر جسم و جان مردم , حكومت داردبلكه مى خواست بگويد قلب شما هم در اختيار من و متعلق به من است , و بايد بااجازه من تصميم بگيرد.
فـرعـون به اين قناعت نكرد, فورا وصله اى به دامان ساحران چسبانيد و آنها رامتهم كرد و گفت : ((او بزرگ شماست , او كسى است كه سحر به شما آموخته )), وتمام اينها توطئه است با نقشه قبلى ! (انه لكبيركم الذى علمكم السحر).
بـدون شـك فـرعـون مـى دانـسـت و يـقـين داشت اين سخن دروغ است ولى مى دانيم قلدرها و زورگويان , وقتى موقعيت نامشروع خود را در خطر ببينند از هيچ دروغ و تهمتى باك ندارند.
تـازه بـه اين نيز قناعت نكرد و ساحران را با شديدترين لحنى , تهديد به مرگ نمود و گفت : ((پس سـوگند ياد مى كنم كه دست و پاهاى شما را بطور مخالف قطع مى كنم , و بر فراز شاخه هاى بلند نـخل به دار مى آويزم و خواهيد دانست مجازات من دردناكتر و پايدارتر است )) (فلا قطعن ايديكم وارجلكم من خلا ف ولا صلبنكم فى جذوع النخل ولتعلمن اينا اشد عذابا وابقى ).
امـا ببينيم عكس العمل ساحران در برابر اين تهديدهاى شديدفرعون چه بود ؟ آنها نه تنها مرعوب نشدند و از ميدان بيرون نرفتند, بلكه حضورخود را در صحنه بطور قاطعترى ثابت كردند و ((گـفـتند: به خدايى كه ما را آفريده است هرگز تو را بر اين دلايل روشنى كه به سراغ ما آمده مقدم نخواهيم داشت ))(قالوا لن نؤثرك على ما جانا من البينات والذى فطرنا).
((پس تو هر حكمى مى خواهى بكن )) (فاقض ما انت قاض ).
((امـا (بـدان ) تـو تنها مى توانى در زندگى اين دنيا قضاوت كنى )) ولى در آخرت ما پيروزيم و تو گرفتار و مبتلا به شديدترين كيفرها (انما تقضى هذه الحيوة الدنيا).
(آيـه )ـ سـپـس افزودند: ((ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهانمان وآنچه را از سحر بر ما تحميل كردى ببخشايدS( و خدا بهتر و پايدارتر است )) (انا آمنابربنا ليغفر لنا خطايانا وما اكرهتنا عليه من السحر واللّه خير وابقى ).
خلاصه اين كه هدف ما پاك شدن از گناهان گذشته از جمله مبارزه با پيامبرراستين خداست .
(آيـه )ـ ساحران سپس چنين ادامه دادند: اگر ما ايمان آورده ايم دليلش روشن است ((چرا كه هر كـس (بـى ايمان و) گنهكار در محضر پروردگار در قيامت بيايدآتش سوزان دوزخ براى اوست )) (انه من يات ربه مجرما فان له جهنم ).
و مـصـيـبـت بزرگ او در دوزخ اين است كه S( ((نه مى ميرد و نه زنده مى شود)) (لا يموت فيها ولا يـحـيـى ) بـلـكـه دائمـا در مـيـان مـرگ و زندگى دست و پا مى زند, حياتى كه از مرگ تلختر و مشقت بارتر است .
(آيـه )ـ ((و هر كس با ايمان نزد او آيد, و اعمال صالح انجام داده باشد,چنين كسانى درجات عالى دارند )) (ومن ياته مؤمنا قد عمل الصالحات فاولئك لهم الدرجات العلى ).
(آيـه )ـ ((بـاغـهاى جاويدان بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است ,وجاودانه در آن خواهند ماند)) (جنات عدن تجرى من تحتهاالا نهار خالدين فيها).
((و ايـن اسـت پـاداش كسى كه (با ايمان و اطاعت پروردگار) خود را پاك وپاكيزه كند)) (وذلك جزا من تزكى ).
و اين ساحران چه خوب خود را پاكيزه ساختند هنگامى كه تصميم گرفتند,حق را پذيرا شوند و در راه آن عاشقانه ايستادگى كنند و به گفته مفسر بزرگ مرحوم طبرسى , ((صبحگاهان كافر بودند و ساحر, اما شامگاهان شهيدان نيكوكار راه حق ))!.