بازگشت

غوغاي سامري


در ايـنـجـا فراز مهم ديگرى از زندگى موسى (ع ) و بنى اسرائيل مطرح شده و آن مربوط به رفتن موسى به اتفاق نمايندگان بنى اسرائيل به ميعادگاه طور و سپس گوساله پرستى بنى اسرائيل در غياب آنهاست .
بـرنـامـه ايـن بـود كـه مـوسـى (ع ) بـراى گـرفتن احكام تورات , به كوه طور برود, وگروهى از بنى اسرائيل نيز او را در اين مسير همراهى كنند.
ولـى از آنـجـا كـه شـوق مـنـاجات با پروردگار در دل موسى شعله ور بود, قبل ازديگران تنها به ميعادگاه پروردگار رسيد.
در ايـنجا وحى بر او نازل شد: ((اى موسى ! چه چيز سبب شد كه پيش ازقومت به اينجا بيايى و در اين راه عجله كنى )) ؟ (وما اعجلك عن قومك يا موسى ).
(آيـه )ـ و مـوسـى بـلافـاصله ((عرض كرد: پروردگارا ! آنها به دنبال منند, ومن براى رسيدن به مـيعادگاه و محضر وحى تو, شتاب كردم تا از من خشنود شوى ))(قال هم اولا على اثرى وعجلت اليك رب لترضى ).
نه تنها عشق مناجات تو و شنيدن سخنت مرا بى قرار ساخته , بلكه مشتاق بودم هر چه زودتر قوانين و احـكام تو را بگيرم و به بندگانت برسانم و از اين راه رضايت تو را بهتر جلب كنم , آرى من عاشق رضاى توام و مشتاق شنيدن فرمانت .
(آيه )ـ ولى بالاخره در اين ديدار, ميعاد از سى شب به چهل شب تمديدشد, و زمينه هاى مختلفى كـه از قبل در ميان بنى اسرائيل براى انحراف وجود داشت كار خود را كرد, سامرى آن مرد هوشيار مـنـحـرف مـيـاندار شد, و با استفاده از وسائلى گوساله اى ساخت و جمعيت را به پرستش آن فرا خواند.
بـالاخـره در آنـجا بود كه خداوند به موسى (ع ) در همان ميعادگاه ((فرمود: ماقوم تو را بعد از تو آزمايش كرديم (ولى از عهده امتحان خوب بيرون نيامدند) وسامرى آنها را گمراه كرد)) (قال فانا قد فتنا قومك من بعدك واضلهم السامرى ).
(آيه )ـ موسى با شنيدن اين سخن آن چنان برآشفت كه تمام وجودش گويى شعله ور گشت , شايد بـه خـود مى گفت : ساليان دراز خون جگر خوردم ,زحمت كشيدم با هرگونه خطر روبرو شدم تا ايـن جمعيت را به توحيد آشنا ساختم ,اما افسوس و صد افسوس , با چند روز غيبت من , زحماتم بر باد رفت !.
لذا بلافاصله ((موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود بازگشت ))(فرجع موسى الى قومه غضبان اسفا).
هـنـگامى كه چشمش به آن صحنه بسيار زننده گوساله پرستى افتاد, ((فريادبرآورد اى قوم من ! مگر پروردگار شما وعده نيكويى به شما نداد)) (قال يا قوم الم يعدكم ربكم وعدا حسنا).
ايـن وعـده نـيـكـو يـا وعـده اى بـوده كـه در زمـينه نزول تورات و بيان احكام آسمانى در آن , به بـنى اسرائيل داده شده بود, يا وعده نجات و پيروزى بر فرعونيان و وارث حكومت زمين شدن , و يا وعده مغفرت و آمرزش براى كسانى كه توبه كنندو يا همه اين امور.
سپس افزود: ((پس آيا مدت جدايى من از شما به طول انجاميده )) ؟ (افطال عليكم العهد).
((يـا بـا ايـن عـمـل زشت خود مى خواستيد غضب پروردگارتان بر شما نازل شود كه با وعده من مخالفت كرديد)) (ام اردتم ان يحل عليكم غضب من ربكم فاخلفتم موعدى ).
(آيه )ـ بنى اسرائيل كه خود را در برابر اعتراض شديد موسى (ع )ديدند و متوجه شدند به راستى كار بـسيار بدى انجام داده اند, در مقام عذرتراشى برآمدند و ((گفتند: ما به ميل و اراده خود از وعده تو تخلف نكرديم )) (قالوا ما اخلفناموعدك بملكنا).
در واقـع ايـن مـا نـبـوديـم كه به اراده خود گرايش به گوساله پرستى كرديم , ((بلكه مقدارى از زيـورهاى قوم را كه با خود داشتيم افكنديم و سامرى اين چنين القا كرد ))(ولكنا حملنا اوزارا من زينة القوم فقذفناها فكذلك القى السامرى ).
(آيـه )ـ در هرصورت سامرى از زينت آلات كه از طريق ظلم وگناه در دست فرعونيان قرار گرفته بود و ارزشى جز اين نداشت كه خرج چنين كار حرامى بشود,آرى از مجموع اين زينت آلات ((براى آنـان مجسمه گوساله اى كه صدايى همچون صداى گوساله (واقعى ) داشت پديد آورد)) (فاخرج لهم عجلا جسدا له خوار).
بـنـى اسرائيل كه اين صحنه را ديدند, ناگهان همه تعليمات توحيدى موسى رابه دست فراموشى سـپـردنـد و بـه يـكـديگر ((گفتند: اين خداى شما و خداى موسى است )) (فقالوا هذا الهكم واله موسى ).
و بـه ايـن تـرتـيب ((او (سامرى عهد و پيمانش را با موسى بلكه با خداى موسى )فراموش كرد)) و مردم را به گمراهى كشاند (فنسى ).
(آيـه )ـ در ايـنـجـا خـداونـد بـه عـنوان توبيخ و سرزنش اين بت پرستان مى گويد: ((پس آيا آنها نمى بينند كه اين گوساله پاسخ آنها را نمى دهد و هيچ گونه ضررى از آنها دفع نمى كند و منفعتى براى آنها فراهم نمى سازد)) (افلا يرون الا يرجع اليهم قولا ولا يملك لهم ضرا ولا نفعا).
يـك معبود واقعى حداقل بايد بتواند سؤالات بندگانش را پاسخ گويد آيا تنهاشنيده شدن صداى گوساله از اين مجسمه طلايى , مى تواند دليل پرستش باشد!.
تازه موجودى كه مالك سود و زيان ديگرى و حتى خودش نيست , آيامى تواند معبود باشد ؟!.
(آيه )ـ بدون شك در اين قال و غوغا, هارون جانشين موسى (ع ) و پيامبربزرگ خدا دست از رسالت خـويـش برنداشت و وظيفه مبارزه با انحراف و فساد را تاآنجا كه در توان داشت انجام داد, چنانكه قـرآن مى گويد: ((هارون قبل از آمدن موسى از ميعادگاه به بنى اسرائيل اين سخن را گفته بود كـه شـمـا بـه وسـيله آن (گوساله ) موردآزمايش سختى قرار گرفته ايد)) فريب نخوريد و از راه توحيد منحرف نشويد (ولقدقال لهم هرون من قبل يا قوم انما فتنتم به ).
سپس اضافه كرد: ((و پروردگار شما مسلما همان خداوند بخشنده اى است كه اين همه نعمت به شما مرحمت كرده )) (وان ربكم الرحمن ).
برده بوديد شما را آزاد ساخت , اسير بوديد رهايى بخشيد, گمراه بوديدهدايت كرد, پراكنده بوديد در سايه رهبرى يك مرد آسمانى , شما را جمع و متحدنمود, جاهل و گمراه بوديد, نور علم بر شما افكند, و به صراط مستقيم توحيدهدايتتان نمود.
((اكـنـون كه چنين است شما از من پيروى كنيد و اطاعت فرمان من نماييد))(فاتبعونى واطيعو امرى ).
مگر فراموش كرده ايد برادرم موسى , مرا جانشين خود ساخته و اطاعتم را برشما فرض كرده است چرا پيمان شكنى مى كنيد؟.
(آيـه )ـ ولى بنى اسرائيل چنان لجوجانه به اين گوساله چسبيده بودند كه منطق نيرومند و دلايل روشـن اين مرد خدا و رهبر دلسوز در آنها مؤثر نيفتاد, باصراحت اعلام مخالفت با هارون كردند و ((گـفـتـند: ما همچنان به پرستش اين گوساله ادامه مى دهيم تا موسى به سوى ما باز گردد)) (قالوا لن نبرح عليه عاكفين حتى يرجع الينا موسى ).
و به اين ترتيب هم فرمان مسلم عقل را از زير پا گذاشتند, و هم فرمان جانشين رهبرشان را.
ولـى بـه هـر حـال , هارون با اقليتى در حدود دوازده هزار نفر از مؤمنان ثابت قدم از جمعيت جدا شدند در حالى كه اكثريت جاهل و لجوج نزديك بود او رابه قتل برسانند.