بازگشت

صحنه هول انگيز قيامت


از آنـجـا كـه در آيات گذشته , سخن از حوادث مربوط به پايان دنيا و آغازقيامت بود, در اينجا نيز همين مساله راپيگيرى مى كند.
از ايـن آيـه چنين بر مى آيد كه مردم از پيامبر(ص ) در باره سرنوشت كوهها به هنگام پايان گرفتن دنيا سؤال كرده بودند.
لذا مى گويد: ((و از تو در باره كوهها سؤال مى كنند)) (ويسئلونك عن الجبال ).
در پـاسـخ : ((بـگـو: پـروردگـار مـن آنها را از هم متلاشى و تبديل به سنگريزه كرده سپس بر باد مى دهد)) ! (فقل ينسفها ربى نسفا).
از مـجموع آيات قرآن در مورد سرنوشت كوهها چنين استفاده مى شود كه آنهادر آستانه رستاخيز مراحل مختلفى را طى مى كنند:.
نخست به لرزه مى آيند سپس به حركت در مى آيند.
در سومين مرحله از هم متلاشى مى شوند و به صورت انبوهى از شن درمى آيند و در آخرين مرحله آن چنان توفان و باد آنها را از جا حركت مى دهد و درفضا مى پاشد كه همچون پشمهاى زده شده به نظر مى رسد (قارعه /5).
(آيه )ـ اين آيه مى گويد: با متلاشى شدن كوهها و پراكنده شدن ذرات آن ,((خداوند صفحه زمين را به صورت زمينى صاف و مستوى و بى آب و گياه درمى آورد)) (فيذرها قاعا صفصفا).
(آيـه )ـ ((آن چـنان كه در آن هيچ گونه اعوجاج و پستى و بلندى مشاهده نخواهى كرد)) (لا ترى فيها عوجا ولا امتا).
(آيـه )ـ ((در آن روز, هـمـه از دعـوت كـننده الهى پيروى نموده , و قدرت برمخالفت او نخواهند داشت )) و همگى از قبرها بر مى خيزند (يومئذ يتبعون الداعى لا عوج له ).
اين دعوت كننده هركس كه باشد آن چنان فرمانش نافذ است كه هيچ كس قدرت بر تخلف از آن را ندارد.
((و (در ايـن مـوقـع ) هـمه صداها در برابر عظمت پروردگار رحمان خاضع مى شود و جز صداى آهسته , چيزى نمى شنوى )) (وخشعت الا صوات للرحمن فلا تسمع الا همسا).
ايـن خـاموشى صداها يا به خاطر سيطره عظمت الهى بر عرصه محشر است كه همگان در برابرش خضوع مى كنند, و يا از ترس حساب و كتاب و نتيجه اعمال ويا هر دو.
(آيه )ـ از آنجا كه ممكن است بعضى گرفتار اين اشتباه شوند كه ممكن است غرق گناه باشند و به وسـيـلـه شـفـيعانى شفاعت شوند بلافاصله اضافه مى كند:((در آن روز شفاعت هيچ كس سودى نـمـى دهـد, مـگـر كـسانى كه خداوند رحمان به آنها اجازه شفاعت داده , و از گفتار آنها (در اين زمينه ) راضى است )) (يومئذ لا تنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن ورضى له قولا ).
اشـاره بـه ايـن كـه : شـفـاعـت در آنـجـا بـى حساب نيست , بلكه برنامه دقيقى داردهم در مورد شفاعت كننده , و هم در مورد شفاعت شونده , و تا استحقاق وشايستگى در افراد براى شفاعت شدن وجود نداشته باشد, شفاعت معنى ندارد.
(آيـه )ـ و از آنـجـا كـه حضور مردم در صحنه قيامت براى حساب و جزا,نياز به آگاهى خداوند از اعـمـال و رفـتـار آنها دارد, در اين آيه چنين اضافه مى كند:((خداوند آنچه را (مجرمان ) پيش رو دارنـد و آنـچه را (در دنيا) پشت سر گذاشته اند,همه را مى داند (و از تمام افعال و سخنان و نيات آنـهـا در گـذشته و پاداش كيفرى را كه در آينده در پيش دارند, از همه با خبر است ) ولى آنها به (علم ) او احاطه ندارند))(يعلم ما بين ايديهم وما خلفهم ولا يحيطون به علما).
و بـه اين ترتيب احاطه علمى خداوند هم نسبت به اعمال آنهاست و هم نسبت به جزاى آنها, و اين دو در حقيقت دو ركن قضاوت كامل و عادلانه است .
(آيه )ـ ((و در آن روز همه مردم در برابر خداوند حى قيوم , كاملا خاضع مى شوند)) (وعنت الوجوه للحى القيوم ).
انتخاب صفت ((حى و قيوم )) از ميان صفات خدا در اينجا به خاطر تناسبى است كه اين دو صفت با مساله رستاخيز كه روز حيات و قيام همگان است دارد.
و در پـايان آيه , اضافه مى كند: ((و مايوس (و زيانكار) است آن كه بار ستمى بردوش دارد)) ! (وقد خاب من حمل ظلما).
گويى ظلم و ستم همچون بار عظيمى است كه بر دوش انسان سنگينى مى كند و از پيشرفت او به سوى نعمتهاى جاويدان الهى باز مى دارد.
(آيـه )ـ و از آنـجـا كـه روش قـرآن غالبا بيان تطبيقى مسائل است بعد از ذكرسرنوشت ظالمان و مجرمان در آن روز, به بيان حال مؤمنان پرداخته مى گويد: ((و اماكسانى كه اعمال صالحى انجام دهـنـد, در حالى كه ايمان دارند, آنها نه از ظلم وستمى مى ترسند و نه از نقصان حقشان )) (ومن يعمل من الصالحات وهو مؤمن فلا يخاف ظلما ولا هضما).
اصـولا بـراى اين كه عمل صالح بطور مستمر و ريشه دار و عميق انجام گيردبايد از عقيده پاك و اعتقاد صحيح (ايمان ) سيراب گردد.
(آيـه )ـ قـرآن در اينجا اشاره اى دارد به مجموع آنچه در آيات قبل پيرامون مسائل تربيتى مربوط به قـيـامت و وعدووعيد آمده است , مى فرمايد: ((واين گونه آن را قرآنى عربى [فصيح و گويا] نازل كرديم و انواع تهديدها را به عبارت وبيانات مختلف بيان نموديم , شايد آنها تقوا پيشه كنند يا براى آنـان تـذكـرى پـديـدآورد)) (وكـذلـك انزلناه قرا نا عربيا وصرفنا فيه من الوعيد لعلهم يتقون او يحدث لهم ذكرا).
كـلـمه ((عربيا)) گرچه به معنى زبان عربى است , ولى در اينجا اشاره به فصاحت و بلاغت قرآن و رسـا بـودن مـفـاهـيم آن مى باشد, زيرا: اصولا زبان عربى ـبه تصديق زبان شناسان جهان ـ يكى از رسـاتـرين لغات , و ادبيات آن از قويترين ادبيات است ديگر اين كه گاهى قرآن بيانات مختلفى از يك واقعيت دارد, مثلامساله وعيد و مجازات مجرمان را, گاهى در لباس بيان سرگذشت امتهاى پيشين , وگاهى به صورت خطاب به حاضران , و گاهى در شكل ترسيم حال آنها در صحنه قيامت و گاه به لباسهاى ديگر بيان مى كند.
(آيـه )ـ اين آيه اضافه مى كند: ((پس بلند مرتبه است خداوندى كه سلطان بر حق است )) (فتعالى اللّه الملك الحق ).
و از آنـجـا كـه گـاه پيامبر(ص ) به خاطر عشق به فراگيرى قرآن و حفظ آن براى مردم به هنگام دريافت وحى عجله مى كرد و كاملا مهلت نمى داد تا جبرئيل سخن خود را تمام كند در دنباله اين آيـه چنين به او تذكر داده مى شود: ((و نسبت به (تلاوت ) قرآن عجله مكن پيش از آن كه وحى آن بر تو تمام شود)) (ولا تعجل بالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه ).
((و بگو: پروردگارا ! علم مرا افزون كن )) (وقل رب زدنى علما).
جايى كه پيامبر با آن علم سرشار و روح مملو از آگاهى مامور باشد كه تا پايان عمر, از خدا افزايش عـلـم بـطـلبد, وظيفه ديگران كاملا روشن است , در حقيقت ازنظراسلام , علم هيچ حدومرزى را نـمى شناسد, افزون طلبى دربسيارى از امور مذموم است , ولى در علم ممدوح است , افراط بد است ولى افراط در علم معنى ندارد.