بازگشت

همه مي ميرند


در قسمتى از آيات گذشته خوانديم كه مشركان براى ترديد در نبوت پيامبر(ص ) به مساله انسان بودن او متوسل مى شدند اين آيه اشاره به بعضى ديگراز ايرادات آنهاست : گاه آنها مى گفتند سر و صـدايـى كـه پيامبر ـو به گفته آنها اين شاعرـ به راه انداخته دوامى ندارد و با مرگش همه چيز پايان مى يابد (طور/30).
و گـاه چـنين مى پنداشتند كه چون اين مرد معتقد است خاتم پيامبران است بايد هرگز نميرد تا حافظ آيين خويش باشد, بنابراين مرگ او در آينده دليلى خواهدبود بر بطلان ادعاى او!.
قـرآن در جـمـلـه كوتاهى به آنها پاسخ داده , مى گويد: ((و ما براى هيچ بشرى قبل از تو زندگى جاويدان قرار نداديم )) (وما جعلناك لبشر من قبلك الخلد).
اين قانون تغييرناپذير آفرينش است كه هيچ كس زندگى جاويدان نداردوانگهى اينها كه از مرگ تو هـم اكـنون شادى مى كنند ((اگر تو بميرى مگر خودشان زندگى جاويدان دارند)) ؟! (افان مت فهم الخالدون ).
بـقـاى شريعت و دين و آيين نياز به بقاى آورنده آن ندارد ممكن است جانشينان او خط او را ادامه دهند.
(آيـه )ـ سـپـس قـانون كلى مرگ را در باره همه نفوس , بدون استثنا چنين بازگو مى كند: ((هر انسانى طعم مرگ را مى چشد)) (كل نفس ذائقة الموت ).
بعد از ذكر قانون عمومى مرگ اين سؤال مطرح مى شود كه هدف از اين حيات ناپايدار چيست و چه فايده اى دارد؟.
قرآن در دنباله همين سخن مى گويد: ((و شما را با بديها و خوبيها آزمايش مى كنيم , و سرانجام به سـوى مـا بـازگـردانـده مى شويد)) (ونبلوكم بالشر والخير فتنة والينا ترجعون ) البته آزمايش به وسيله بلاها سخت تر است .
جـايـگـاه اصلى شما اين جهان نيست , بلكه جاى ديگر است S( شما تنها براى دادن امتحانى در اينجا مـى آيـيـد و پـس از پـايان امتحان و كسب تكامل لازم به جايگاه اصلى خود كه سراى آخرت است خواهيد رفت .
(آيـه )ـ باز در اينجا به بحثهاى ديگر در ارتباط با موضع گيرى مشركان دربرابر پيامبر اسلام (ص ) بـرخـورد مى كنيم , كه بيانگر طرز تفكر انحرافى آنها در مسائل اصولى است نخست مى گويد: ((و هـنـگـامى كه كافران تو را مى بينند كارى جزمسخره كردن تو ندارند)) (واذا راك الذين كفروا ان يتخذونك الا هزوا).
آنـها با بى اعتنايى به تو اشاره كرده , مى گويند: ((آيا اين همان كسى است كه خدايان و بتهاى شما را (به بدى ) ياد مى كند)) ؟ (اهذا الذى يذكر آلهتكم ).
((در حالى كه خود ذكر خداوند رحمان را انكار مى كنند)) (وهم بذكر الرحمن هم كافرون ).
تـعـجـب در ايـن است كه اگر كسى از اين بتهاى سنگى و چوبى بدگويى كند ـنه بدگويى بلكه حـقـيـقـت را بـيـان نمايد و بگويد اينها موجودات بى روح و فاقد شعور وبى ارزش هستندـ تعجب مـى كـنـنـد, امـا اگر كسى منكر خداوند بخشنده و مهربانى شود كه آثار رحمتش پهنه جهان را گرفته و در هر چيز دليلى بر عظمت و رحمت اوست براى آنها جاى تعجب نيست .
(آيـه )ـ سـپـس بـه يـكـى ديـگر از كارهاى زشت و بى رويه اين انسانهاى بى بند و بار اشاره كرده , مى فرمايد: ((انسان از عجله آفريده شده )) (خلق الا نسان من عجل ).
در حقيقت تعبير ((خلق الا نسان من عجل )) يك نوع تاكيد است S( يعنى آن چنان انسان عجول است كه گويى از ((عجله )) آفريده شده , و تار و پود وجودش ازآن تشكيل يافته ! و به راستى بسيارى از مردم عادى چنينند هم در خير عجولند وهم در شر.
و در پـايـان آيـه اضافه مى كند: ((ولى عجله نكنيد من آياتم را به زودى به شمانشان خواهم داد)) (ساوريكم آياتى فلا تستعجلون ).
آيات ممكن است اشاره به نشانه هاى عذاب و بلاها و مجازاتهايى باشد كه پيامبر(ص ) مخالفان را با آن تـهـديـد مـى كـرد و ايـن سـبك مغزان كرارا مى گفتند: پس چه شد اين بلاهايى كه ما را با آن مى ترسانى .
قرآن مى گويد: عجله نكنيد, چيزى نمى گذرد كه دامانتان را خواهد گرفت .
(آيه )ـ باز انگشت روى يكى از تقاضاهاى عجولانه آنها گذاشته ,مى فرمايد: ((و آنها مى گويند: اين وعـده قـيـامـت اگـر راسـت مـى گوييد كى فرا مى رسد؟!)) (ويقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين ).
(آيه )ـ اين آيه به آنها پاسخ مى دهد, و مى گويد: ((اگر كافران مى دانستندزمانى را كه نمى توانند شـعـلـه هـاى آتـش را از صورت و پشت خود دور سازند, وهيچ كس به يارى آنها نخواهد شتافت )) هرگز تعجيل در عذاب نمى كردند, ونمى گفتند: قيامت كى فرا مى رسد)) (لو يعلم الذين كفروا حين لا يكفون عن وجوههم النار ولا عن ظهورهم ولا هم ينصرون ).
(آيـه )ـ و جـالـب اين كه اين مجازات الهى و آتش سوزان ((به صورت ناگهانى به سراغ آنها مى آيد آن چنانكه مبهوتشان مى كند)) ! (بل تاتيهم بغتة فتبهتهم ).
((پـس (آن چـنان غافلگير و مقهورشان مى سازد كه ) قدرت بر دفع آن را ندارند))(فلا يستطيعون ردها).
حتى اگر تقاضاى مهلت كنند و بر خلاف آنچه تا آن وقت عجله مى كردنددرخواست تاخير نمايند ((به آنها مهلت داده نمى شود)) (ولا هم ينظرون ).
(آيه )ـ در آيات گذشته ديديم كه مشركان و كفار, پيامبر اسلام (ص ) را به باد استهزا مى گرفتند, اين آيه به عنوان دلدارى پيامبر(ص ) و تسلى خاطر اومى گويد: اين تنها تو نيستى كه مورد استهزا واقع شده اى ((پيامبران قبل از تو نيزمورد استهزا قرار گرفتند)) (ولقد استهزئ برسل من قبلك ) .
((ولى سرانجام آنچه را (از عذابهاى الهى ) به باد مسخره گرفته بودند, دامان استهزاكنندگان را گرفت )) (فحاق بالذين سخروا منهم ما كانوا به يستهزؤن ).
بنابراين غم و اندوهى به خود راه مده و اين گونه اعمال جاهلان نبايد در روح بزرگ تو كمترين اثر بگذارد و يا در اراده آهنينت خللى وارد كند.
(آيـه )ـ در اين آيه مى گويد: نه تنها در برابر عذاب خدا در قيامت , كسى ازشما دفاع نمى كند, در ايـن دنـيـا نـيز همين است ((بگو: چه كسى شما را در شب و روزدر برابر مجازات خداوند رحمان حفظ و نگهدارى مى كند)) ؟! (قل من يكلؤكم بالليل والنهار من الرحمن ).
در واقع اگر خداوند آسمان ((جو زمين )) را سقف محفوظى قرار نداده بودهمين به تنهايى كافى بود كه شما را شب و روز در معرض بمباران سنگهاى آسمانى قرار دهد.
قابل توجه اين كه : در اين آيه به جاى ((اللّه )), ((رحمن )) به كار رفته , يعنى ببينيدشما چقدر گناه كرده ايد كه حتى خداوندى را كه كانون رحمت عامه است به خشم آورده ايد.
سـپـس اضـافـه مـى كند: ((بلكه آنها از ياد پروردگارشان روى گردانند)) (بل هم عن ذكر ربهم معرضون ).
نه به مواعظ و اندرزهاى پيامبران او گوش فرا مى دهند, و نه ياد خدا ونعمتهايش دل آنها را تكان مى دهد, و نه لحظه اى انديشه خود را در اين راه به كارمى اندازند.
(آيه )ـ باز به عنوان سؤال مى پرسد: اين كافران ظالم و گنهكار در برابركيفرهاى الهى به چه چيز دل بـسته اند ؟ ((آيا آنها خدايانى دارند كه مى توانند از آنان در برابر ما دفاع كنند)) ؟! (ام لهم ا لهة تمنعهم من دوننا).
ايـن خدايان ساختگى آنها ((حتى نمى توانند خودشان را يارى دهند و ازخويشتن دفاع كنند)) (لا يستطيعون نصر انفسهم ).
((و نـه از نـاحـيـه مـا (به وسيله رحمت و نيروى معنوى ) يارى و همراهى مى شوند)) (ولا هم منا يصحبون ).
(آيـه )ـ اين آيه اشاره به يكى از علل مهم سركشى و طغيان افراد بى ايمان كرده , مى گويد: ((ما به ايـن گروه و پدرانشان انواع نعمتها بخشيديم تا آنجا كه عمرهاى طولانى پيدا كردند)) (بل متعنا هؤلا وآباهم حتى طال عليهم العمر).
اما به جاى اين كه اين عمر طولانى و نعمت فراوان حس شكرگزارى را درآنها تحريك كرده و سر بر آستان عبوديت حق بگذارند مايه غرور و طغيانشان شد.
ولى آيا آنها نمى بينند كه اين جهان و نعمتهايش پايدار نيست ((آيا نمى بينندكه ما پيوسته به سراغ زمين آمده , و از آن (و اهلش ) مى كاهيم ؟)) (افلا يرون انا ناتى الا رض ننقصها من اطرافها).
اقـوام و قـبايل يكى بعد از ديگرى مى آيند و مى روند و حتى دانشمندان وبزرگان و علما كه قوام زمين به آنها بود چشم از جهان فرو بستند ! ((آيا آنها غالبند)) ياما ؟! (افهم الغالبون ).
(آيـه )ـ سـپـس اين حقيقت را بازگو مى كند كه وظيفه پيامبر(ص ) آن است كه مردم را از طريق وحـى آسـمانى انذار كند, روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده مى گويد: ((به آنها بگو: (من از پيش خود چيزى نمى گويم ) تنها به وسيله وحى شمارا انذار مى كنم )) (قل انما انذركم بالوحى ).
و اگـر در دل سـخت شما اثر نمى گذارد جاى تعجب نيست , و نه دليلى برنقصان وحى آسمانى , بـلـكـه بـه خـاطر آن است كه ((افراد كر, هنگامى كه انذارمى شوند سخنان را نمى شنوند)) ! (ولا يسمع الصم الدعا اذا ما ينذرون ).
گـوش شنوا لازم است تا سخن خدا را بشنود, نه گوشهايى كه آن چنان پرده هاى گناه و غفلت و غرور بر آنها افتاده كه شنوايى حق را بكلى از دست داده است .
(آيـه )ـ به دنبال آيات گذشته كه حالت غرور و بى خبرى افراد بى ايمان رامنعكس مى كرد در اين آيه , مى گويد: اين بى خبران مغرور كه در حالت نعمت وآرامش هرگز خدا را بنده نيستند ((اگر گـوشـه كوچك و از نسيمى عذاب پروردگارت دامنشان را بگيرد (چنان متوحش مى شوند كه ) فـريـاد مـى زنـند اى واى بر ما !ما همگى ظالم و ستمگر بوديم )) ! (ولئن مستهم نفحة من عذاب ربـك لـيـقـولـن يـاويـلنا انا كنا ظالمين ) ولى چه سود كه اين بيدارى اضطرارى هم به حال آنها سودى ندارد.
(آيـه )ـ و در ايـن آيـه اشـاره بـه حساب و جزاى دقيق و عادلانه قيامت مى كند تا افراد بى ايمان و سـتـمگر بدانند به فرض كه عذاب اين دنيا دامانشان رانگيرد مجازات آخرت حتمى است , و دقيقا تمام اعمالشان مورد محاسبه قرار مى گيرد.
مـى فـرمـايد: ((و ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت بر پا مى كنيم )) (ونضع الموازين القسط ليوم القيمة ).
در احـاديـث اسـلامى مى خوانيم : ميزانهاى سنجش در قيامت , پيامبران وامامان و پاكان و نيكانى هستند كه در پرونده اعمالشان نقطه تاريكى وجود ندارد.
ايـن تـرازوهـاى سـنجش آن چنان دقيق و منظم است كه گويى عين عدالت مى باشد و به همين دلـيـل بلافاصله اضافه مى كند: ((پس به هيچ كس در آنجا كمترين ظلم و ستمى نمى شود)) (فلا تـظـلـم نفس شيئا) نه از پاداش نيكوكاران چيزى كاسته مى شود, و نه به مجازات بدكاران افزوده مى گردد.
امـا ايـن نـفى ظلم و ستم , مفهومش اين نيست كه در حساب دقت نمى شودبلكه ((اگر به مقدار سـنـگـينى يك دانه خردل (كار نيك و بدى ) باشد ما آن را حاضرمى سازيم )) و مورد سنجش قرار مى دهيم (وان كان مثقال حبة من خردل اتينا بها).
((و همين قدر كافى است كه ما حسابگر اعمال بندگان باشيم )) (وكفى بناحاسبين ).