بازگشت

شمه اي از داستان پيامبران


از ايـن آيـات به بعد فرازهايى از زندگانى پيامبران كه آميخته با نكات بسيارآموزنده اى است بيان شـده , كه بحثهاى گذشته را در زمينه نبوت پيامبر اسلام (ص )و درگيرى او با مخالفان , با توجه به اصول مشتركى كه حاكم بر آنهاست , روشنترمى سازد.
در اين آيه مى فرمايد: ((ما به موسى و هارون فرقان (وسيله تشخيص حق ازباطل ) بخشيديم , و نور و يادآورى براى پرهيزكاران )) (ولقد آتينا موسى وهرون الفرقان وضيا وذكرا للمتقين ).
(آيـه )ـ در ايـن آيـه ((پـرهـيـزكـاران )) را چـنـيـن مـعرفى مى كند: ((آنها كسانى هستند كه از پـروردگارشان در غيب و نهان مى ترسند)) ترسى آميخته با احترام وتعظيم (الذين يخشون ربهم بالغيب ).
((و آنان از روز رستاخيز بيم دارند)) (وهم من الساعة مشفقون ).
در واقـع پرهيزكاران به روز قيامت بسيار علاقه مندند چون كانون پاداش ورحمت الهى است اما با اين حال از حساب و كتاب خدا نيز بيمناكند.
(آيه )ـ اين آيه قرآن را در مقايسه با كتب پيشين قرار داده , مى گويد:((و اين ذكر مباركى است كه ما آن را (بر شما) نازل كرديم )) (وهذا ذكر مبارك انزلناه ).
((پس آيا شما آن را انكار مى كنيد)) (افانتم له منكرون ).
آيـا چـنـين كتابى , جاى انكار دارد ! دلايل حقانيتش در خودش نهفته , ونورانيتش آشكار است , و رهروان راهش سعادتمند و پيروز.
(آيه )ـ گفتيم در اين سوره فرازهاى بسيارى از حالات انبيا آمده است .
در ايـنـجـا بـخـش مـهـمى از زندگى و مبارزات ابراهيم (ع ) با بت پرستان انعكاس يافته , نخست مـى فـرمايد: ((و ما وسيله رشد و هدايت را از قبل در اختيار ابراهيم گذارديم , و به (شايستگى ) او آگاه بوديم )) (ولقد آتينا ابرهيم رشده من قبل وكنا به عالمين ).
(آيـه )ـ سپس به يكى از مهمترين برنامه هاى ابراهيم (ع ) اشاره كرده ,مى گويد: ((آن هنگام كه به پـدرش (آزر) و قـوم او گـفـت : ايـن مـجسمه هاى بى روح چيست كه شما همواره آنها را پرستش مى كنيد ؟)) (اذ قال لا بيه وقومه ما هذه الـتماثيل التى انتم لها عاكفون ).
تعبير ((لا بيه )) (پدرش ) اشاره به عمويش آزر است زيرا عرب گاه به عمو ((اب ))مى گويد.
ايـن گـفـتـار ابـراهـيم در حقيقت استدلال روشنى است براى ابطال بت پرستى زيرا آنچه از بتها مى بينيم همين مجسمه و تمثال است , بقيه تخيل است و توهم .
(آيـه )ـ ولى بت پرستان هيچ گونه جوابى در برابر اين منطق گويا نداشتندجز اين كه مطلب را از خود رد كنند و به نياكانشان ارتباط دهند لذا ((گفتند: ما پدران و نياكان خويش را ديديم كه اينها را پرستش مى كنند)) و ما به سنت نياكانمان وفاداريم (قالوا وجدنا آبانا لها عابدين ).
(آيـه )ـ از آنـجـا كه هيچ دليلى نداريم كه نياكان عاقلتر و عالمتر از نسلهاى بعد باشند, بلكه غالبا قضيه به عكس است چون با گذشت زمان علم و دانشهاگسترده تر مى شود, ابراهيم بلافاصله به آنـهـا ((پـاسـخ گفت : هم شما و هم پدرانتان بطور قطع در گمراهى آشكارى بوديد)) (قال لقد كنتم انتم وآباؤكم فى ضلا ل مبين ).
(آيـه )ـ ايـن تـعبير كه توام با انواع تاكيدها و حاكى از قاطعيت تمام است ,سبب شد كه بت پرستان كـمـى بـه خود آمده در صدد تحقيق برآيند, رو به سوى ابراهيم كرده : ((گفتند: آيا مطلب حقى براى ما آورده اى يا شوخى مى كنى )) ! (قالوااجئتنا بالحق ام انت من اللا عبين )!.
(آيـه )ـ امـا ابـراهيم صريحا به آنها پاسخ ((گفت : (آنچه مى گويم جدى است و عين واقعيت كه ) پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمين است )) (قال بل ربكم رب السموات والا رض ).
((همان خدايى كه آنها را آفريده و من از گواهان اين عقيده ام )) (الذى فطرهن وانا على ذلكم من الشاهدين ).
ابراهيم با اين گفتار قاطعش نشان داد آن كس شايسته پرستش است كه آفريدگار آنها و زمين و همه موجودات است .
(آيه )ـ ابراهيم براى اين كه ثابت كند اين مساله صددرصد جدى است واو بر سر عقيده خود تا همه جا ايستاده , و نتائج و لوازم آن را هر چه باشد با جان ودل مى پذيرد اضافه كرد: ((و به خدا سوگند, در غـيـاب شـمـا نقشه اى براى نابودى بتهايتان مى كشم !)) (وتاللّه لا كيدن اصنامكم بعد ان تولوا مدبرين ).
(آيـه )ـ به هر حال او بى آنكه از خطرات اين كار بترسد و يا از توفانى كه پشت سر اين عمل به وجود مـى آيد هراسى به دل راه دهد در يك فرصت مناسب مردانه وارد ميدان شد, و با يك دنيا قهرمانى به جنگ اين خدايان پوشالى رفت كه آن همه علاقه مند متعصب و نادان داشتند, بطورى كه قرآن مـى گـويد: ((پس همه آنهارا قطعه قطعه كرد, جز بت بزرگى كه داشتند)) ! (فجعلهم جذاذا الا كبيرا لهم ).
و هدفش اين بود ((شايد بت پرستان به سراغ او بيايند)) و او هم تمام گفتنيها رابگويد (لعلهم اليه يرجعون ).
درسـت است كه ما از لفظ ((بت پرستى )) بيشتر متوجه بتهاى سنگى و چوبى مى شويم , ولى از يك نظر بت و بت پرستى مفهوم وسيعى دارد كه هر نوع توجه به غير خدا را, در هر شكل و صورت شامل مى شود و طبق حديث معروف ((هر چه انسان را به خود مشغول و از خدا دور سازد بت اوست ))!.
(آيـه )ـ سـرانـجـام بت پرستان وارد بتخانه شدند و با صحنه اى روبرو گشتندكه هوش از سرشان پـريـد, بـه جـاى آن بـتـخـانه آباد, با تلى از بتهاى دست و پا شكسته و به هم ريخته روبرو شدند ! فريادشان بلند شد ((صدا زدند: چه كسى اين بلا را برسر خدايان ما آورده است )) ؟! (قالوا من فعل هذا بالهتنا).
((مسلما او (هر كس بوده ) از ظالمان و ستمگران است )) (انه لمن الظالمين ).
او هم به خدايان ما ستم كرده , و هم به جامعه و جمعيت ما و هم به خودش !.
(آيـه )ـ امـا گـروهـى كـه تـهـديـدهـاى ابراهيم را نسبت به بتها در خاطرداشتند, و طرز رفتار اهانت آميز او را با اين معبودهاى ساختگى مى دانستند ((گفتند:ما شنيديم جوانكى (سخن از بتها مـى گفت و) از آنها (به بدى ) ياد مى كرد كه نامش ابراهيم است )) (قالوا سمعنا فتى يذكرهم يقال له ابراهيم ).
ابـراهـيم طبق بعضى از روايات در آن موقع كاملا جوان بود و احتمالا سنش ازشانزده سال تجاوز نمى كرد.
(آيه )ـ اصولا معمول اين است هنگامى كه جنايتى در نقطه اى رخ ‌مى دهد براى پيدا كردن شخصى كه آن را انجام داده به دنبال ارتباطهاى خصومت آميز مى گردند, و مسلما در آن محيط كسى جز ابـراهـيـم آشـكارا با بتهاگلاويز نبود, و لذا تمام افكار متوجه او شد جمعيت ((گفتند: اكنون كه چـنين است پس (برويد) او را در برابر چشم مردم حاضر كنيد تا آنها (كه مى شناسند و خبردارند) گواهى دهند)) (قالوا فاتوا به على اعين الناس لعلهم يشهدون ).
(آيـه )ـ جارچيان در اطراف شهر فرياد زدند كه هر كس از ماجراى خصومت ابراهيم و بدگويى او نسبت به بتها آگاه است حاضر شود.
سـرانـجام محكمه و دادگاه تشكيل شد و زعماى قوم در آنجا جمع بودندبعضى مى گويند: خود نمرود نيز بر اين ماجرا نظارت داشت .
نـخستين سؤالى كه از ابراهيم كردند اين بود ((گفتند: آيا تو اين كار را با خدايان ما كرده اى ؟ اى ابراهيم )) ! (قالوا انت فعلت هذا بالهتنا يا ابرهيم ).