بازگشت

برهان دندانشكن ابراهيم


ابـراهـيـم آن چـنـان جوابى گفت كه آنها را سخت در محاصره قرار داد,محاصره اى كه قدرت بر نـجـات از آن نداشتند ابراهيم ((گفت : بلكه اين كار را اين بت بزرگ آنها كرده ! از خودشان سؤال كنيد اگر سخن مى گويند)) ! (قال بل فعله كبيرهم هذا فاسئلوهم ان كانوا ينطقون ).
اصـول جـرم شـنـاسى مى گويد متهم كسى است كه آثار جرم را همراه دارد, دراينجا آثار جرم در دست بت بزرگ است .
اصلا چرا شما به سراغ من آمديد ؟ چرا خداى بزرگتان را متهم نمى كنيد)) ؟آيا احتمال نمى دهيد او آنها را رقيب آينده خود فرض كرده و حساب همه را يك جارسيده است ؟!.
(آيه )ـ سخنان ابراهيم , بت پرستان را تكان داد, وجدان خفته آنها را بيداركرد و همچون توفانى كه خـاكسترهاى فراوان را از روى شعله هاى آتش برگيرد وفروغ آن را آشكار سازد, فطرت توحيدى آنها را از پشت پرده هاى تعصب و جهل وغرور آشكار ساخت .
در يـك لحظه كوتاه و زودگذر از اين خواب عميق و مرگ زا بيدار شدند,چنانكه قرآن مى گويد: ((پـس آنـهـا به وجدان و فطرتشان باز گشتند و به خود گفتند:حقا كه شما ظالم و ستمگريد)) (فرجعوا الى انفسهم فقالوا انكم انتم الظالمون ).
هـم به خويشتن ظلم و ستم كرديد و هم بر جامعه اى كه به آن تعلق داريد وهم به ساحت مقدس پروردگار بخشنده نعمتها.
(آيـه )ـ ولـى افـسـوس كـه زنـگـار جـهل و تعصب و تقليد كوركورانه بيشتر ازآن بود كه با نداى صيقل بخش اين قهرمان توحيد بكلى زدوده شود.
افـسوس كه اين بيدارى روحانى و مقدس چندان به طول نيانجاميد, و درضمير آلوده و تاريكشان از طـرف نـيـروهاى اهريمنى و جهل قيامى بر ضد اين نورتوحيدى صورت گرفت و همه چيز به جـاى اول بـازگشت , چه تعبير لطيفى قرآن مى كند: ((سپس آنها بر سرهاشان واژگونه شدند)) (ثم نكسوا على رؤسهم ).
و بـراى ايـن كه از طرف خدايان گنگ و بسته دهانشان عذرى بياورند گفتند:((تو ميدانى اينها هرگز سخن نمى گويند)) ! (لقد علمت ما هؤلا ينطقون ).
اينها هميشه خاموشند و ابهت سكوت را نمى شكنند!.
و با اين عذر پوشالى خواستند ضعف و زبونى و ذلت بتها را كتمان كنند.
(آيـه )ـ ايـنـجـا بـود كـه مـيـدانى براى استدلال منطقى در برابر ابراهيم قهرمان گشوده شد تا شـديـدتـريـن حملات خود را متوجه آنها كند, و مغزهايشان را زيررگبارى از سرزنش منطقى و بـيداركننده قرار دهد: ((فرياد زد: آيا شما معبودهايى غيرخدا را مى پرستيد كه نه كمترين سودى بـه حـال شـمـا دارند و نه كوچكترين ضررى ))(قال افتعبدون من دون اللّه ما لا ينفعكم شيئا ولا يضركم ).
(آيه )ـ باز اين معلم توحيد, سخن را از اين هم فراتر برد و با تازيانه هاى سرزنش بر روح بى دردشان كـوبيد و گفت : ((اف بر شما, و بر اين معبودهايى كه غيراز اللّه انتخاب كرده ايد)) ! (اف لكم ولما تعبدون من دون اللّه ).
((آيا هيچ انديشه نمى كنيد, و عقل در سر نداريد)) ؟ (افلا تعقلون ).
ولى درتوبيخ وسرزنششان ,ملايمت را از دست نداد مبادا بيشترلجاجت كنند.