بازگشت

اوصافي اميدبخش


در ايـن آيه ـهمان گونه كه روش قرآن است ـ بعد از ذكر ((حروف مقطعه )) سخن از عظمت مقام ((قـرآن )) بـه مـيـان مـى آورد, اشاره به اين كه اين كتاب با اين همه عظمت از حروف ساده الفبا تركيب يافته , بنائى چنان عظيم از مصالحى چنين كوچك , واين خود دليل بر اعجاز آن است .
مى فرمايد: ((اين كتابى است كه از سوى خداوند قادر و دانا نازل شده است ))(تنزيل الكتاب من اللّه العزيز العليم ).
عـزت و قـدرتـش مـوجـب شـده كـه احدى نتواند با آن برابرى كند, و علمش سبب گرديده كه محتواى آن در اعلى درجه كمال , و فراگير همه نيازهاى انسانها درطريق تكامل باشد.
(آيـه )ـ ايـن آيـه خـدا را بـه پـنـج وصـف ديـگر از صفات بزرگش كه بعضى اميدآفرين و بعضى خوف آفرين است توصيف كرده , مى گويد: ((خداوندى كه آمرزنده گناه )) است (غافر الذنب ).
((و پذيرنده توبه )) (وقابل التوب ).
((داراى مجازات سخت )) (شديد العقاب ).
((و صاحب نعمت فراوان )) است (ذى الطول ).
((هيچ معبودى جز او نيست )) (لا اله الا هو).
((و بازگشت (همه شما) به سوى اوست )) (اليه المصير).
آرى ! كسى كه واجد اين اوصاف است فقط او شايسته عبوديت و مالك پاداش و كيفر است .
(آيـه )ـ بـعـد از ذكر نزول قرآن از سوى خداوند و توصيف او به صفاتى كه انگيزه خوف و رجا است سخن از گروهى به ميان مى آورد كه در برابر اين آيات الهى به مجادله و پرخاشگرى برمى خيزند, و سرنوشت اين گروه را ضمن جمله هايى كوتاه و كوبنده روشن ساخته , مى فرمايد: ((تنها كسانى در آيـات الهى مجادله مى كنند كه (ازروى عناد) كافر شده اند)) (مـا يجادل فى آيات اللّه الا الذين كفروا).
درست است كه اين گروه احيانا نيرو و جمعيت و قدرتى دارند, ولى ((مبادارفت وآمدهاى آنان در شهرها (و قدرت نمائيهايشان ) تو را بفريبد))! (فلا يغررك تقلبهم فى البلا د).
هـدف آيـه فـوق ايـن اسـت كـه بـه پيامبر(ص ) و مؤمنان آغاز اسلام كه غالبا ازقشر محروم بودند گوشزد كند مبادا امكانات مالى , و قدرت سياسى و اجتماعى كافران جبار را دليلى بر حقانيت , و يا قـدرت واقعى آنها بدانند, دنيا اين گونه اشخاص را زياد به خاطر دارد, و تاريخ نشان مى دهد كه تا چـه انـدازه در بـرابـرمـجازاتهاى الهى ضعيف و ناتوان بودند, همانند برگهاى پژمرده پائيزى در برابرتندباد خزان .
(آيـه )ـ لـذا در ايـن آيـه سـرنـوشت بعضى از اقوام گمراه و سركش پيشين رادر عباراتى كوتاه و كـوبـنـده بـه ايـن گـونـه بـيـان مى كند: ((پيش از آنها قوم نوح و اقوامى كه بعد از ايشان بودند (پيامبرانشان را) تكذيب كردند)) (كذبت قبلهم قوم نوح والا حزاب من بعدهم ).
آرى ! آنـهـا احـزابـى بـودند كه دست به دست هم دادند و به تكذيب پيامبران الهى كه دعوتشان با منافع نامشروع و هوى و هوسهاى آنها هماهنگ نبود برخاستند.
سـپـس مـى افـزايـد: بـه اين مقدار نيز قناعت نكردند ((و هر امتى در پى آن بود كه توطئه كند و پيامبرش را بگيرد)) و آزار دهد (وهمت كل امة برسولهم لياخذوه ).
باز به اين هم اكتفا نكردند ((و براى محو حق به مجادله باطل دست زدند)) وبراى گمراه ساختن مردم اصرار ورزيدند (وجادلوا بالباطل ليدحضوا به الحق ).
اما اين امور براى هميشه ادامه نيافت و به موقع ((من آنها را گرفتم (و سخت مجازات كردم ) ببين كه مجازات من چگونه بود))؟! (فاخذتهم فكيف كان عقاب ).
ويـرانـه هـاى شهرهاى آنها در مسير مسافرتهاى شما به چشم مى خورد, وسرنوشت شوم و عاقبت سياه و تاريكشان بر صفحات تاريخ و سينه هاى صاحبدلان ثبت است , بنگريد و عبرت گيريد.
(آيه )ـ اين آيه علاوه بر مجازات دنيوى , به مجازات آنها در سراى ديگراشاره كرده , مى گويد: ((و ايـن گـونه فرمان پروردگارت درباره كسانى كه كافر شدندمسلم شده كه آنها همه اهل آتشند)) (وكذلك حقت كلمت ربك على الذين كفرواانهم اصحاب النار).
ظاهر معنى آيه وسيع و گسترده است و كافران لجوج را از همه اقوام شامل مى شود, و بديهى است مسلم شدن فرمان پروردگار درباره اين قوم به دنبال گناهان مستمر و اعمال خلافى است كه با اراده خود انجام دادند.