بازگشت

ما مؤمنان را ياري مي دهيم


از آنـجا كه در آيات پيشين سخن از ((مؤمن آل فرعون )) آن مرد مجاهد و مبارزكم نظير و حمايت خـداونـد از او مطرح بود, در اينجا به عنوان يك قانون كلى حمايت خويش را از پيامبران و مؤمنان در دنيا و آخرت بيان مى دارد.
مـى فـرمـايـد: ((ما بطور مسلم رسولان خود و كسانى را كه ايمان آورده اند درزندگى دنيا و روز قـيامت كه گواهان برپا مى خيزند يارى مى دهيم )) (انا لننصر رسلناوالذين آمنوا فى الحيوة الدنيا ويوم يقوم الا شهاد).
حمايتى كه بى قيد و شرط است و به همين جهت انواع پيروزيها را به دنبال دارد, اعم از پيروزى در مـنـطـق و بـيـان , يا پيروزى در جنگها, يا فرستادن عذاب الهى بر مخالفان و نابود كردن آنان و يا امدادهاى غيبى كه قلب را تقويت و روح را به لطف الهى نيرومند و قوى مى سازد.
مقصود از ((اشهاد)) فرشتگان و پيامبران و مؤمنانند كه گواهان اعمال انسانهامى باشند.
(آيـه )ـ امـا آن روز روز رسـوايـى و بـدبختى كافران و ظالمان است , چنانكه در اين آيه مى افزايد: ((هـمـان روزى كـه عـذرخـواهـى ظالمان سودى به حالشان نمى بخشد, و لعنت خدا مخصوص آنـهـاسـت , و خانه و جايگاه بد نيز به آنها تعلق دارد)) (يوم لا ينفع الظالمين معذرتهم ولهم اللعنة ولهم سؤ الدار).
(آيـه )ـ سـپـس قرآن يكى از موارد يارى رسولان و پيروزى آنها را در پرتوحمايت الهى بر دشمنان عـنـوان كـرده , مى گويد: ((و ما به موسى هدايت بخشيديم وبنى اسرائيل را وارثان كتاب آسمانى (تورات ) قرار داديم )) (ولقد آتينا موسى الهدى واورثنا بنى اسرائيل الكتاب ).
هـدايـتـى كه خداوند به موسى ارزانى داشت معنى گسترده اى دارد كه هم مقام نبوت و وحى را شـامل مى شود, و هم كتاب آسمانى يعنى تورات , و هم هدايتهايى كه در مسير انجام رسالتش به او داده شد, و معجزاتى كه در اختيار اوقرار گرفت .
(آيـه )ـ در ايـن آيـه مـى افـزايد: اين كتاب آسمانى ((مايه هدايت و تذكر براى صاحبان عقل بود)) (هدى وذكرى لا ولى الا لباب ).
تـفـاوت ((هـدايـت )) و ((ذكرى )) در اين است كه هدايت در آغاز كار است , اما((تذكر)) به عنوان يادآورى در برابر مسائلى است كه انسان قبلا شنيده و به آن ايمان آورده اما از صفحه خاطرش محو شده است , و به تعبير ديگر كتب آسمانى هم آغازگر هدايت است هم تداوم بخش آن .
ولى هم در آغاز, و هم در ادامه كار, بهره واقعى را ((اولواالالباب )) و صاحبان مغز و انديشه مى برند, نه نابخردان لجوج و نه متعصبان چشم و گوش بسته .
(آيـه )ـ در ايـن آيـه سـه دستور مهم به پيامبر اسلام (ص ) مى دهد كه درحقيقت دستوراتى است عـمـومـى و هـمـگـانى هرچند مخاطب شخص پيامبر(ص )است نخست مى گويد: ((پس صبر و شكيبايى پيشه كن كه وعده خدا حق است ))(فاصبر ان وعداللّه حق ).
در برابر عناد و لجاجت دشمنان و كارشكنى آنان صبر كن .
در مقابل نادانى جمعى از دوستان و سستى و سهل انگارى و احيانا آزار آنان صبر كن .
ودر برابر تمايلات نفس وهوسهاى سركش وخشم وغضب نيز شكيبايى نما.
تـمام پيروزيهايى كه نصيب پيامبر و مسلمانان نخستين شد در سايه همين صبر و استقامت بود, و امروز نيز بدون آن غلبه بر دشمنان فراوان و مشكلات زيادممكن نيست .
در دستور دوم مى فرمايد: ((و براى گناهت استغفار كن )) (واستغفر لذنبك ).
مـسلم است پيامبر به خاطر مقام عصمت مرتكب گناهى نمى شد, ولى چنانكه گفته ايم اين گونه تـعـبيرات در قرآن مجيد در مورد پيغمبر اسلام (ص ) و سايرانبيا(ع ) اشاره به گناهان نسبى است چـرا كـه يك لحظه غفلت و حتى يك ترك اولى در مورد آنها سزاوار نيست , و بايد از همه اين امور بركنار باشند و هرگاه از آنهاسر زند, از آن استغفار مى كنند.
در آخـرين دستور مى فرمايد: ((و هر صبح و شام تسبيح و حمد پروردگارت رابه جا آور)) (وسبح بحمد ربك بالعشى والا بكار).
(آيـه )ـ در آيـات گذشته خداوند پيامبر(ص ) را به صبر و شكيبايى درمقابل مخالفان و نغمه هاى ناموزون و توطئه هاى شوم آنها دعوت مى كرد, در اينجاانگيزه مجادله و ستيزه جوئيهاى آنان را در مقابل حق شرح مى دهد.
مـى گـويـد: ((كسانى كه بدون منطق و دليلى كه از سوى خدا براى آنها آمده باشد در آيات الهى مـجـادله مى كنند, در سينه هاشان جز تكبر نيست )) (ان الذين يجادلون فى آيات اللّه بغير سلطان اتيهم ان فى صدورهم الا كبر).
و به اين ترتيب آيه گواه زنده اى بر اين حقيقت است كه سرچشمه اصلى اين گونه مجادله ها, كبر و غرور و خودمحورى است .
سپس مى افزايد: ((آنها هرگز به منظور خود نخواهند رسيد)) (مـاهم ببالغيه ).
هدف آنان اين است كه خود را بزرگ ببينند, فخر بفروشند و بر جامعه حكومت كنند, اما جز ذلت و زيردست بودن بهره اى نخواهند گرفت .
در پايان آيه به پيامبر(ص ) دستور مى دهد كه از شر اين گونه افراد مغرور وخودخواه و بى منطق به خـدا پناه ببرد, مى فرمايد: ((اكنون كه چنين است به خدا پناه ببر كه او شنوا و بيناست )) (فاستغذ باللّه انه هو السميع البصير).
هم سخنان بى اساس آنها را مى شنود و هم توطئه ها و اعمال زشتشان رامى بيند.
(آيـه )ـ و از آنـجـا كه يكى از موارد مهم مجادله كفار در برابر پيامبراسلام (ص )مساله معاد و زنده شـدن انـسانها بعد از مرگ بود, در اين آيه با يك بيان روشن مساله معاد را متذكر شده , مى فرمايد: ((آفـريـنـش آسمانها و زمين از آفرينش انسانها مهمتر وبالاتر است , ولى بيشتر مردم نمى دانند)) (لخلق السموات والا رض اكبر من خلق الناس ولكن اكثر الناس لا يعلمون ).
كـسـى كـه تـوانـايـى دارد اين كرات عظيم و كهكشانهاى وسيع و گسترده را با آن همه عظمت بيافريند, و اداره و تدبير كند چگونه از احياى مردگان عاجز و ناتوان خواهد بود؟.
در اين آيه يكى ديگر از عوامل ((مجادله )) باطل را ذكر كرده كه آن ((جهل ))است , در حالى كه در آيات قبل مساله ((كبر)) مطرح شده بود, و اين هر دو رابطه نزديك با هم دارند, چرا كه سرچشمه ((كبر)) ((جهل و نادانى )) و عدم شناخت قدرخود يا مقدار علم و دانايى خويشتن است .
(آيـه )ـ در ايـن آيه در يك مقايسه روشن وضع حال اين متكبران جاهل رادر مقابل مؤمنان آگاه , روشن ساخته , مى گويد: ((نابينا و بينا هرگز مساوى نيستند))(ومـا يستوى الا عمى والبصير).
((همچنين كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند, با بدكاران ))يكسان نخواهند بود (والذين آمنوا وعملوا الصالحات ولا المسئ ).
اما شما بر اثر خودخواهى و جهل ((كمتر متذكر مى شويد)) (قليلا مـاتتذكرون ).
نـابينا همان آدم نادان و بى خبرى است كه پرده هاى كبر و غرور بر چشمانش افتاده , و اجازه درك حقايق را به او نمى دهد, و بينا كسى است كه در پرتو نور علم واستدلالات منطقى , حق را مشاهده مى كند, آيا اين دو با هم برابرند؟!.
(آيه )ـ در اين آيه با قاطعيت و صراحت خبر از وقوع قيامت داده ,مى گويد: ((ساعت (روز قيامت ) بـطـور مـسلم خواهد آمد, و شك و ترديدى در آن نيست , ولى بيشتر مردم ايمان نمى آورند)) (ان الساعة لا تية لا ريب فيها ولكن اكثرالناس لا يؤمنون ).