بازگشت

اين انسانهاي كم ظرفيت


بـه تـنـاسـب بـحثى كه در آيات گذشته درباره مشركان و سرنوشت آنها بيان شده بود, در اينجا ترسيمى از حال اين انسانهاى ضعيف و بى ايمان شده .
نخست مى فرمايد: ((انسان هرگز از تقاضاى نيكى (و نعمت ) خسته نمى شود))(لا يسئم الا نسان من دعا الخير).
هرگز تنور حرص او از گرمى نمى افتد, هر چه بيشتر پيدا مى كند باز بيشترمى خواهد, و هرچه به او بدهند باز سير نمى شود.
((امـا (اگـر دنـيا به او پشت كند, نعمتهاى او زائل گردد, و) شر و بدى به او رسدبسيار مايوس و نوميد مى شود)) (وان مسه الشر فيؤس قنوط).
منظور از ((انسان )) در اينجا ((انسان تربيت نايافته ))اى است كه قلبش به نورمعرفت الهى و ايمان پروردگار, و احساس مسؤوليت در روز جزا روشن نشده .
(آيـه )ـ در اين آيه به يكى ديگر از حالات نامطلوب انسانهاى دور مانده ازعلم و ايمان يعنى حالت غرور و از خود راضى بودن اشاره كرده , مى فرمايد: ((وهرگاه او را (انسان ) رحمتى از سوى خود, بـعـد از ناراحتى كه به او رسيده بچشانيم ,مى گويد: اين به خاطر شايستگى و استحقاق من بوده است )) (ولئن اذقناه رحمة منامن بعد ضرا مسته ليقولن هذا لى ).
اين بينواى مغرور فراموش مى كند كه اگر لطف خدا نبود به جاى اين نعمت بايد گرفتار بلا شود.
در دنـبـالـه آيـه مى افزايد: اين غرور سرانجام او را به انكار آخرت مى كشاند ومى گويد: ((من باور ندارم قيامتى در كار باشد)) (ومـا اظن الساعة قائمة ).
و بـه فـرض كه قيامتى در كار باشد ((هرگاه من به سوى پروردگارم بازگردم پاداشهاى نيك و مـواهب بسيار از براى من نزد او آماده است )) (ولئن رجعت الى ربى ان لى عنده للحسنى ) خدايى كه در دنيا مرا اين چنين گرامى داشته حتما درآخرت بهتر از اين پذيرايى خواهد كرد!.
ولـى خداوند اين افراد مغرور و خيره سر را در پايان اين آيه چنين تهديدمى كند كه : ((ما به زودى كـافـران را از اعـمـالى كه انجام داده اند آگاه خواهيم كرد, و ازعذاب شديد به آنها مى چشانيم )) (فلننبئن الذين كفروا بما عملوا ولنذيقنهم من عذاب غليظ).
(آيـه )ـ در ايـن آيه سومين حالتى را كه براى اين گونه انسانها به هنگام اقبال و ادبار دنياى مادى رخ مى دهد بازگو مى كند كه حالت فراموشكارى به نعمت , وجزع و فزع به هنگام مصيبت است .
مـى فـرمايد: ((و هرگاه به انسان (غافل و بى خبر) نعمت دهيم روى مى گرداند,و با حال تكبر از حق دور مى شود)) (واذا انعمنا على الا نسان اعرض ونـا بجانبه ).
((ولى هرگاه مختصر ناراحتى به او رسد تقاضاى فراوان و مستمر (براى برطرف شدن آن ) دارد)) (واذا مسه الشر فذو دعا عريض ).
آرى ! چـنـيـن اسـت انـسان فاقد ايمان و تقوا كه دائما به اين حالات گرفتاراست , به هنگام روى آوردن نعمتها ((حريص )) و ((مغرور)) و ((فراموشكار)) و به هنگام پشت كردن نعمتها ((مايوس )) و نوميد و ((پرجزع )).
ولـى در مقابل , مردان حق و پيروان راستين مكتب انبيا آن چنان پرظرفيت وپرمايه اند كه نه روى آوردن نعمتها آنها را دگرگون مى سازد, و نه ادبار دنيا ضعيف وناتوان و مايوس .
(آيـه )ـ در اين آيه آخرين سخن را با اين افراد لجوج در ميان مى گذارد, واصل عقلى معروف دفع ضـرر محتمل را با بيانى روشن براى آنها تشريح مى كند,خطاب به پيامبر كرده , مى فرمايد: ((بگو: بـه من خبر دهيد اگر اين قرآن از سوى خداوند باشد و شما به آن كافر شويد, چه كسى گمراهتر خـواهـد بود از آن كس كه درمخالفت دور و گمراهى شديد قرار دارد))؟! (قل ارايتم ان كان من عنداللّه ثم كفرتم به من اضل ممن هو فى شقاق بعيد).
ايـن هـمـان سـخنى است كه ائمه دين (ع ) در برابر افراد لجوج در آخرين مرحله مطرح مى كردند چنانكه در حديثى مى خوانيم : امام صادق (ع ) به ((ابن ابى العوجا)) مادى و ملحد عصر خود فرمود: ((اگـر مـطلب اين باشد كه تو مى گويى (وخدا و قيامتى در كار نباشد) كه مسلما چنين نيست , هـم مـا اهل نجاتيم و هم تو, ولى اگر مطلب اين باشد كه ما مى گوييم , و حق نيز همين است , ما اهل نجات خواهيم بود و تو هلاك مى شوى )).