بازگشت

آن گونه كه مامور شده اي استقامت كن


از آنـجـا كـه در آيات قبل مساله تفرقه امتها بر اثر بغى و ظلم و انحراف مطرح شده , در اين آيه به پـيـامبر(ص ) دستور مى دهد كه براى حل اختلافات و احياى آيين انبيا بكوشد, و در اين راه نهايت استقامت را به خرج دهد.
مـى فـرمـايـد: ((پـس به همين خاطر تو نيز (انسانها را به سوى اين آيين واحد الهى )دعوت كن )) (فلذلك فادع ).
سپس دستور به استقامت در اين راه داده , مى گويد: ((و آن چنان كه مامورشده اى استقامت نما)) (واستقم كما امرت ).
و از آنـجـا كـه هـوى و هـوسـهـاى مردم در اين مسير از موانع بزرگ راه است , درسومين دستور مى افزايد: ((و از هوى و هوسهاى آنها پيروى مكن )) (ولا تتبع اهواهم ).
چـرا كـه هـر گـروهـى تـو را به تمايلات و منافع شخصى خود دعوت مى كنند,همان دعوتى كه سرانجامش تفرقه و پراكندگى و نفاق است .
و چـون هـر دعـوتـى نـقـطه شروعى دارد, نقطه شروع آن را خود پيامبر(ص ) قرارمى دهد, و در چـهـارمـيـن دسـتور مى فرمايد: ((بگو: من ايمان آورده ام به هر كتابى كه ازسوى خدا نازل شده است )) (وقل آمنت بما انزل اللّه من كتاب ).
مـن در مـيـان كـتب آسمانى فرق نمى نهم , همه را به رسميت مى شناسم , و ازآنجا كه براى ايجاد وحـدت رعـايـت ((اصل عدالت )) ضرورت دارد, در پنجمين دستور آن را مطرح كرده , مى فرمايدS( بگو: ((من مامورم كه در ميان همه شما عدالت كنم )) (وامرت لا عدل بينكم ).
چه در قضاوت و داوريها, چه در حقوق اجتماعى و مسائل ديگر.
به دنبال اين پنج دستور, به جهات مشترك همه اقوام كه آن هم در پنج قسمت خلاصه شده , اشاره كرده , مى فرمايد: ((خدا پروردگار ما و شماست )) (اللّه ربنا وربكم ).
((نتيجه اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن شما)) (لنا اعمالنا ولكم اعمالكم ).
((خصومت شخصى در ميان ما نيست )) (لا حجة بيننا وبينكم ).
از اين گذشته سرانجام , همه ما در يك جا جمع مى شويم و ((خداوند ما وشما را در يكجا (قيامت ) جمع مى كند)) (اللّه يجمع بيننا).
و قاضى همه ما در آن روز يكى است آرى ((بازگشت (همه ) به سوى اوست ))(واليه المصير).
بـه ايـن تـرتـيب هم خداى ما يكى است , و هم سرانجام ما يك جاست و هم قاضى دادگاه و مرجع امـورمـان و از ايـن گذشته همه در برابر اعمالمان مسؤوليم , وهيچ يك امتيازى بر ديگرى جز به ايمان و عمل پاك نداريم .
(آيه )ـ از آنجا كه در آيات گذشته اين سخن به ميان آمد كه پيامبر(ص )مامور بود ضمن احترام به محتواى كتب آسمانى عدالت را در ميان همه مردم اجراكند و هرگونه خصومت و محاجه با آنها را تـرك كـنـد, در ايـنـجـا براى تكميل اين سخن و اين كه حقانيت پيامبر اسلام نياز به دليل ندارد, مى فرمايد: ((آنها كه درباره خداونديكتا به محاجه برمى خيزند بعد از آن كه دعوت او از سوى مردم پذيرفته شد دليل آنها نزد پروردگارشان باطل و بى اساس است )) (والذين يحاجون فى اللّه من بعد مااستجيب له حجتهم داحضة عند ربهم ).
((و خـشـم و غـضب پروردگار بر آنهاست )) (وعليهم غضب ) چون از روى علم و عمد به مخالفت خود ادامه مى دهند.
((و عـذاب شديد الهى نيز (در قيامت ) از آن آنهاست )) (ولهم عذاب شديد)چرا كه لجاجت و عناد ثمره اى جز اين ندارد.
مـنـظور از جمله ((من بعد ما استجـيب له )) (بعد از آن كه دعوت او اجابت شد) پذيرش توده هاى مـردم پـاك دل و بـى غرض مى باشد كه با الهام از فطرت الهى ومشاهده محتواى وحى و معجزات گوناگون پيامبر اسلام (ص ) سر تسليم در برابر اوفرود آوردند.