بازگشت

توحيد سخن جاويدان انبيا


در ايـنجا اشاره كوتاهى به سرگذشت ابراهيم و ماجراى او با قوم بت پرست بابل شده است , تا بحث نـكوهش تقليد را كه در آيات قبل آمده بود تكميل كند, زيرااولا ابراهيم (ع ) بزرگترين نياى عرب بـود كه همه او را محترم مى شمردند, هنگامى كه او پرده هاى تقليد را مى درد اينها نيز اگر راست مى گويند بايد به او اقتدا كنند.
ثانيا: بت پرستانى كه ابراهيم در مقابل آنها قيام كرد به همين استدلال واهى (پيروى از پدران ) تكيه مى كردند, و ابراهيم هرگز آن را از آنها نپذيرفت .
نـخـست مى فرمايد: ((به خطر بياور هنگامى كه ابراهيم به پدرش [عمويش آزر]و قوم بت پرستش گفت من از آنچه شما مى پرستيد بيزارم ))! (واذ قال ابرهيم لا بيه وقومه اننى برا مما تعبدون ).
(آيه )ـ و از آنجا كه بسيارى از بت پرستان خدا را نيز پرستش مى كردندابراهيم بلافاصله او را استثنا كـرده , مى گويد: ((مگر آن خدايى كه مرا آفريده كه اوهدايتم خواهد كرد)) (الا الذى فطرنى فانه سيهدين ).
او در ايـن عـبارت كوتاه هم استدلالى براى انحصار عبوديت به پروردگار ذكرمى كند زيرا معبود كـسـى اسـت كـه خـالق و مدبر است , و همه قبول داشتند كه خالق خداست و هم اشاره به مساله هدايت تكوينى و تشريعى خداست كه قانون لطف آن را ايجاب مى كند.
(آيه )ـ ابراهيم نه تنها در حيات خود طرفدار اصل توحيد و مبارزه باهرگونه بت پرستى بود, بلكه تمام تلاش و كوشش خود را به كار گرفت كه كلمه توحيد هميشه در جهان باقى و برقرار بماند.
چنانكه آيه شريفه مى گويد: ((او آن (كلمه توحيد را كلمه باقيه در فرزندان واعقاب خود قرار داد تا به سوى خدا بازگردند)) (وجعلها كلمة باقية فى عقبه لعلهم يرجعون ).
جـالـب ايـن كـه امـروز تـمـام اديانى كه در كره زمين دم از توحيد مى زنند ازتعليمات توحيدى ابراهيم (ع ) الهام مى گيرند, و سه پيامبر بزرگ الهى ((موسى ))(ع ) و((عيسى ))(ع ) و محمد(ص ) از دودمان او هستند, و اين دليل صدق پيشگويى قرآن در اين زمينه است .
(آيه )ـ اين آيه در حقيقت پاسخ به اين سؤال است : با اين حال چگونه خداوند مشركان مكه را عذاب نـمـى كـنـد؟ مـگـر در آيـات قـبل نخوانديم ((ما از اقوام گذشته كه انبيا را تكذيب كردند انتقام گرفتيم ))؟!.
در پاسخ مى گويد: ((بلكه اين گروه [مشركان مكه ] و پدران آنها را از مواهب دنيابهره مند ساختم تـا حق و فرستاده آشكار الهى به سراغ آنان آمد)) (بل متعت هؤلا وآباهم حتى جاهم الحق ورسول مبين ).
مـا تـنـهـا به حكم عقل به بطلان شرك و بت پرستى و حكم وجدانشان به توحيد قناعت نكرديم , و بـراى اتـمـام حـجـت آنـهـا را مهلت داديم تا اين كتاب آسمانى كه سراسر حق است , و اين پيامبر بزرگ (ص ) براى هدايت آنان قيام كند.
(آيـه )ـ ولـى عـجب اين كه : ((هنگامى كه حق (قرآن ) به سراغ آنها آمد(به جاى اين كه به اصلاح و جبران خطاهاى گذشته خويش پردازند گروه كثيرى به مخالفت برخاستند و) گفتند: اين سحر است و ما نسبت به آن كافريم )) (ولما جاهم الحق قالوا هذا سحر وانا به كافرون ).