بازگشت

همنشين شياطين


از آنـجـا كـه در آيـات پيشين سخن از دنياپرستانى بود كه همه چيز را برمعيارهاى مادى ارزيابى مى كنند, در اينجا از يكى از آثار مرگبار دلبستگى به دنيا كه بيگانگى از خداست سخن مى گويد, مى فرمايد: ((و هركس از ياد خدا روى گردان شود شيطانى را به سراغ او مى فرستيم , پس همواره قرين اوست ))! (ومن يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين ).
آرى ! غـفـلت از ذكر خدا و غرق شدن در لذات دنيا, و دلباختگى به زرق وبرق آن , موجب مى شود كـه شـيـطـانـى بـر انـسان مسلط گردد و همواره قرين او باشد, ورشته اى در گردنش افكنده , ((مى برد هرجا كه خاطرخواه اوست ))!.
(آيه )ـ سپس به دو امر مهم كه شياطين درباره اين غافلان انجام مى دهنداشاره كرده , مى فرمايد: ((و آنها [شياطين ] اين گروه را از راه خدا باز مى دارند)) (وانهم ليصدونهم عن السبيل ).
هـر وقـت اراده بازگشت كنند سنگى بر سر راه آنها مى افكنند و مانعى ايجادمى كنند تا هرگز به صراط مستقيم باز نگردند.
و آن چـنـان طـريق گمراهى را در نظر آنها زينت مى دهند كه : ((گمان مى كنندهدايت يافتگان حقيقى آنها هستند))! (ويحسبون انهم مهتدون ).
(آيـه )ـ خـلاصه اين وضع همچنان ادامه پيدا مى كند انسان غافل و بى خبردر گمراهى خويش , و شـيـاطـين در اضلال او تا هنگامى كه پرده ها كنار مى رود, وچشم حقيقت بين او باز مى شود, ((تا زمـانـى كـه نزد ما حاضر مى شود (مى بيند ولى وقرينش همچنان با اوست , همان كسى كه عامل هـمه بدبختيهاى او بوده ! فريادمى زند و) مى گويد: اى كاش ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بـود! چـه بـدقـريـن وهمنشينى هستى تو))! (حتى اذاجاناقال يا ليت بينى وبينك بعد المشرقين فبئس القرين ).
آرى ! صحنه قيامت تجسمى است گسترده از صحنه هاى اين جهان و قرين ودوست و رهبر اينجا با آنجا يكى است .
(آيـه )ـ ولى اين آرزو هرگز به جائى نمى رسد, و ميان آنها و شياطين هرگزجدائى نمى افتد, لذا در ايـن آيـه مـى افزايد: ((هرگز اين گفتگو و ندامت امروز به حال شما سودى ندارد, چرا كه شما ظـلم كرديد, و در نتيجه همه در عذاب مشتركيد))(ولن ينفعكم اليوم اذ ظلمتم انكم فى العذاب مشتركون ).
بايد عذاب اين همنشين سؤ را با عذابهاى ديگر براى هميشه ببينيد.
و بـه ايـن تـرتيب اميد آنها را در مورد جدايى از شياطين براى هميشه مبدل به ياس مى كند و چه طاقت فرساست تحمل اين همنشينى ؟!.
(آيـه )ـ در ايـنـجا قرآن اين گروه را به حال خود مى گذارد و روى سخن را به سوى پيامبر(ص ) كرده از غافلان كوردلى كه پيوسته او را تكذيب مى كردند, و ازقماش همان گروهى بودند كه در آيات قبل از آنها سخن گفته شد, بحث كرده ,مى فرمايد: ((آيا تو مى توانى سخن خود را به گوش كـران بـرسانى ؟ يا كوران و كسانى راكه در گمراهى آشكارى هستند هدايت كنى )) (افانت تسمع الصم او تهدى العمى ومن كان فى ضلا ل مبين ).
(آيه )ـ در تعقيب آيات گذشته كه از كفار لجوج و هدايت ناپذير و ستمگرسخن مى گفت در اينجا روى سخن را, به پيامبر گرمى اسلام (ص ) كرده , اين گروه راشديدا تهديد و پيامبر(ص ) را تسلى و آرامـش خـاطـر مى بخشد مى فرمايد: ((هرگاه تورا از ميان آنها ببرم , حتما از آنها انتقام خواهم گرفت و مجازاتشان مى كنيم ))! (فامانذهبن بك فانا منهم منتقمون ).
منظور از بردن پيامبر(ص ) از ميان آن قوم , وفات پيامبر(ص ) است .
(آيـه )ـ سپس مى افزايد: اگر هم زنده بمانى ((و آنچه را از عذاب به آنان وعده داده ايم به تو نشان دهيم باز ما بر آنها مسلط هستيم )) (او نرينك الذى وعدناهم فانا عليهم مقتدرون ).
بـه هر حال آنها در چنگال قدرت ما هستند چه در ميان آنها باشى و چه نباشى , و مجازات و انتقام الهى در صورت ادامه كارهايشان حتمى است .
(آيه )ـ بعد از اين هشدارها به پيامبراكرم (ص ) دستور مى دهد: ((پس آنچه را بر تو وحى شده محكم بگير كه تو بر صراط مستقيم قراردارى ))! (فاستمسك بالذى اوحى اليك انك على صراط مستقيم ) .
كـمـترين اعوجاج و كجى در كتاب و برنامه تو نيست , و عدم پذيرش گروهى ازآنان دليل بر نفى حقانيت تو نخواهد بود تو با نهايت جديت به راه خويش ادامه بده , بقيه با ماست .
(آيه )ـ سپس مى افزايد ((اين (قرآنى كه بر تو وحى شده ) مايه يادآورى توو قوم توست )) (وانه لذكر لك ولقومك ).
هدف از نزول آن بيدار ساختن انسانها و آشنا نمودن آنها به وظائفشان است .
((و بزودى مورد سؤال قرار خواهيد گرفت )) كه با اين برنامه الهى و اين وحى آسمانى چه كرديد؟! (وسوف تسئلون ).
(آيه )ـ سپس براى نفى بت پرستى و ابطال عقائد مشركين به دليل ديگرى پرداخته , مى گويد: ((از رسولانى كه قبل از تو فرستاديم بپرس , آيا غير از خداوندرحمن , معبودهايى براى پرستش آنها قرار داديم ))؟! (واسئل من ارسلنا من قبلك من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن آلهة يعبدون ).
اشـاره بـه ايـن كـه تـمام انبياى الهى دعوت به توحيد كرده اند, و همگى بطورقاطع بت پرستى را محكوم نموده اند, بنابراين پيامبر اسلام در مخالفتش با بتها كاربى سابقه اى انجام نداده , بلكه سنت هميشگى انبيا را احيا نموده است .