بازگشت

آرزو داريم بميريم و از عذاب راحت شويم


در ايـنجا سرنوشت مجرمان و كافران در قيامت تشريح شده تا در مقايسه باسرنوشت شوق انگيزى كه مؤمنان فرمانبردار پروردگار داشتند هر دو بعد مطلب روشنتر گردد.
نـخـسـت مى فرمايد: ((مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه خواهند ماند)) (ان المجرمين فى عذاب جهنم خالدون ).
(آيه )ـ ولى از آنجا كه ممكن است ((عذاب دائم )) با گذشت زمان تخفيف يابد, و تدريجا از شدت آن كاسته گردد آيه شريفه مى افزايد: ((هرگز عذاب آنهاتخفيف نمى يابد (و هيچ گونه راه نجاتى براى آنان نيست ) و در آنجا از همه چيزمايوسند)) (لا يفتر عنهم وهم فيه مبلسون ).
و به اين ترتيب عذاب آنها هم از نظر زمان دائمى است , و هم از نظر شدت .
(آيـه )ـ در اين آيه اين نكته را خاطرنشان مى سازد كه اين عذاب دردناك الهى چيزى است كه آنها خـود بـراى خويش فراهم ساخته اند, مى فرمايد: ((مابه آنها ستمى نكرده ايم ولى آنها خود ستمكار بوده اند)) (وما ظلمناهم ولكن كانواهم الظالمين ).
آرى ! قـرآن سـرچـشمه اصلى همه سعادتها و شقاوتها را خود انسان و اعمال اومى شمرد نه مسائل پندارى كه گروهى براى خود درست كرده اند.
(آيـه )ـ سپس به بيان گوشه ديگرى از بيچارگى آنها پرداخته , مى گويد:((آنها فرياد مى كشند: اى مـالـك دوزخ (اى كـاش ) پـروردگـارت ما را بميراند)) تا از اين عذاب دردناك آسوده شويم ! (ونادوا يا مالك ليقض علينا ربك ).
بـا اين كه هركس از مرگ مى گريزد و خواهان ادامه حيات است , اما گاهى چنان مصائب بر انسان فـشار مى آورد كه از خدا تمناى مرگ مى كند, و اين چيزى است كه اگر در دنيا براى بعضى واقع شود در آنجا براى مجرمان جنبه عمومى داردو همگى تمناى مرگ مى كنند.
اما چه سود كه مالك دوزخ به آنها پاسخ ((مى گويد: شما در اينجا ماندنى هستيد)) و نجاتى حتى از طريق مرگ وجود ندارد (قال انكم ماكثون ).
(آيـه )ـ در ايـن آيه كه در حقيقت علتى است براى خلود آنها در آتش دوزخ ‌مى گويد: ((ما حق را بـراى شـما آورديم , ولى اكثر شما از حق كراهت داريد)) و در برابرآن تسليم نيستيد (لقد جئناكم بالحق ولكن اكثركم للحق كارهون ).
تعبير به ((حق )) معنى گسترده اى دارد كه همه حقايق سرنوشت ساز را شامل مى شود هرچند در درجه اول مساله توحيد و معاد و قرآن قرار دارد.
ايـن تـعـبـيـر در حقيقت اشاره به اين است كه شما تنها با پيامبران الهى مخالف نبوديد اصلا شما مخالف حق بوديد, و اين مخالفت , عذاب جاويدان را براى شمابه ارمغان آورد.
(آيـه )ـ در ايـن آيه گوشه اى از كراهت و بيزارى آنها را از حق و طرفدارى آنها را از باطل منعكس سـاخـتـه , مـى فـرمـايـد: ((بـلـكـه آنها تصميم محكمى (برتوطئه )گرفتند ما نيز اراده محكم و تغييرناپذيرى (درباره آنها) داريم )) (ام ابرموا امرا فانامبرمون ).
آنـها توطئه ها چيدند تا نور اسلام را خاموش كنند, و پيامبر(ص ) را به قتل رسانند, و از هر طريقى بتوانند ضربه بر مسلمين وارد كنند.
ما نيز اراده كرده ايم آنها را در اين جهان و جهان ديگر سخت كيفر دهيم .
(آيـه )ـ ايـن آيـه در حـقـيـقـت بـيـان يكى از علل توطئه گريهاى آنهاست ,مى فرمايد: ((آيا آنها مـى پندارند كه ما اسرار پنهانى و سخنان در گوشى آنها رانمى شنويم ))؟ (ام يحسبون انا لا نسمع سرهم ونجويهم ).
ولـى چـنين نيست , هم ما مى شنويم , و هم ((رسولان و (فرشتگان ) ما نزد آنان حاضرند و (نجواى آنها را) مى نويسند)) (بلى ورسلنا لديهم يكتبون ).
(آيه )ـ از آنجا كه در آيات گذشته , مخصوصا در آغاز سوره , گفتگو ازمشركان عرب و اعتقادشان به وجود فرزند براى خدا درميان بود در اينجا از طريق ديگرى براى نفى اين عقايد باطل وارد شده مـى فـرمـايـد: بـه آنها كه دم از وجودفرزندى براى خدا مى زنند ((بگو: اگر براى خداوند رحمن فرزندى باشد من نخستين كسى بودم كه به او احترام مى گذاردم و از وى اطاعت مى كردم )) (قل ان كان للرحمن ولد فانا اول العابدين ).
زيرا از همه شما ايمان و اعتقادم به خدا بيشتر و معرفت و آگاهيم فزونتراست , و من قبل از شما به فرزند او احترام مى گذاردم از وى اطاعت مى كردم .
(آيـه )ـ بـعـد از ايـن سخن به دليل روشنى بر نفى اين ادعاهاى واهى پرداخته , مى فرمايد: ((منزه اسـت پـروردگـار آسـمانها و زمين , پروردگار عرش ازتوصيفى كه آنها مى كنند)) (سبحان رب السموات والا رض رب العرش عمايصفون ).
كسى كه مالك و مدبر آسمانها و زمين است و پروردگار عرش عظيم مى باشد, چه نيازى به فرزند دارد؟.
(آيـه )ـ سـپـس به عنوان بى اعتنائى و تهديد اين لجوجان كه خود نوعى ديگر ازروش بحث با اين قـمـاش افـراد اسـت مـى افزايد: ((اكنون (كه چنين است ) آنها را به حال خود واگذار تا در باطل غـوطـه ور بـاشـنـد, و سرگرم بازى ! تا روزى را كه به آنهاوعده داده شده است ملاقات كنند)) و مـيـوه هـاى تـلـخ اعـمـال و افـكـار زشت وننگين خودرا بچينند (فذرهم يخوضوا ويلعبوا حتى يلا قوايومهم الذى يوعدون ).
اين همان يوم موعودى است كه در سوره بروج آيه 2 به آن سوگند ياد شده است : ((واليوم الموعودS( سوگند به روز موعود [روز رستاخيز])).
(آيه )ـ اين آيه و آيه بعد ادامه سخن پيرامون مساله توحيد است كه از يك نظر نتيجه اى است براى آيـات قـبـل و از يك نظر دليلى براى تحكيم و تكميل آن و درآن هفت توصيف براى خداوند آمده است كه همه در تحكيم مبانى توحيد مؤثراست .
نـخست در مقابل مشركان كه براى آسمان و زمين اله و معبود جداگانه قائل بودند و حتى خداى دريـا, خداى صحرا, خداى جنگ و خداى صلح , و خدايان مختلفى مطابق انواع موجودات در پندار خود ساخته بودند, مى فرمايد: ((او كسى است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود)) (وهو الذى فى السما الـه وفى الا رض الـه ).
سپس در توصيف دوم و سوم مى افزايد: ((او حكيم و عليم است )) (وهوالحكيم العليم ).
تـمـام كـارهـايـش روى حساب و حكمت است , و از همه چيز آگاه و باخبر, و به اين ترتيب اعمال بندگان را به خوبى مى داند و بر طبق حكمتش آنها را پاداش و كيفرمى دهد.
(آيـه )ـ در چـهـارمـيـن و پنجمين توصيف , از بركات فراوان و دائم وجود اوو مالكيتش نسبت به آسمانها و زمين سخن مى گويد, مى فرمايد: ((پربركت وزوال ناپذير است كسى كه مالك آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است مى باشد))(وتبارك الذى له ملك السموات والا رض وما بينهما).
و بالاخره در ششمين و هفتمين توصيف مى افزايد: ((آگاهى از قيام قيامت مخصوص ذات اوست , و همگى به سوى او باز گردانده مى شويد)) (وعنده علم الساعة واليه ترجعون ).
بـنـابراين اگر خير و بركتى مى خواهيد از او بخواهيد نه از بتها چرا كه سرنوشت شما در قيامت به دست اوست , و مرجع شما در آن روز تنها خداست .