بازگشت

او شاعر نيست , او انذاركننده زندگان است


گـفـتيم در اين سوره بحثهاى زنده و جامعى پيرامون اصول اعتقادى توحيد,معاد, نبوت مطرح شده , و در مقطعهاى متفاوتى سخن را از يكى به ديگرى منتقل مى سازد.
در آيـات گذشته بحثهاى مختلفى پيرامون توحيد و معاد مطرح بود, در اين آيه و آيه بعد به بحث نـبـوت بـاز مى گردد, و يكى از رائجترين اتهاماتى را كه براى پيامبر اسلام (ص ) مطرح مى كردند عـنـوان كـرده پـاسـخ دنـدان شـكنى وآموزنده اى به آن مى دهد, و آن اتهام شعر و شاعرى است , مـى گـويـد: ((مـا هـرگـز شعربه او [پيامبر] نياموختيم و شايسته او نيست )) كه شاعر باشد (وما علمناه الشعر وماينبغى له ).
جـاذبـه و نـفـوذ قرآن در دلها براى همه كس محسوس بود, و زيباييهاى لفظ ومعنى و فصاحت و بـلاغت آن قابل انكار نبود, حتى خود مشركان چنان مجذوب آهنگ و بيان قرآن مى شدند كه گاه شـبـانـه بـطور مخفيانه به نزديكى منزلگاه پيامبر(ص ) مى آمدند تا زمزمه تلاوت او را در دل شب بشنوند.
اينجا بود كه براى توجيه اين پديده بزرگ , و اغفال مردم از اين وحى آسمانى , زمزمه شعر و شاعرى پيامبر(ص ) را در همه جا سر دادند, كه اين خوداعترافى بود ضمنى به نفوذ فوق العاده قرآن !.
اما چرا شايسته پيامبر(ص ) نيست كه شاعر باشد بخاطر اين كه خط ((وحى ))از خط ((شعر)) كاملا جداست , زيرا:.
1ـ معمولا سرچشمه شعر تخيل و پندار است , در حالى كه وحى از مبداهستى سرچشمه مى گيرد و بر محور واقعيتها مى گردد.
2ـ شـعـر از عـواطف متغير انسانى مى جوشد, و دائما در حال دگرگونى است ,در حالى كه وحى بيانگر حقايق ثابت آسمانى مى باشد.
3ـ لـطـف شـعـر در بسيارى از موارد در اغراق گوئيها و مبالغه هاى آن است , تاآنجا كه گفته اند: ((احـسـن الـشـعـر اكذبه S( بهترين شعر دروغ آميزترين آن است ))! درحالى كه در وحى جز صداقت چيزى نيست .
4ـ سرانجام به تعبير زيباى يكى از مفسران : ((شعر)) مجموعه شوقهايى است كه اززمين به آسمان پـرواز مى كند, اما ((وحى )) مجموعه حقائقى است كه از آسمان به زمين نازل مى گردد, و اين دو خط كاملا متفاوت است !.
الـبـتـه شـاعرانى كه در خط اهداف مقدسى گام بر مى دارند و از عوارض نامطلوب شعر, خود را بركنار مى سازند حساب جداگانه اى دارند.
قـرآن در بـرابر نفى شعر از پيامبر(ص ) اضافه مى كند: ((اين آيات چيزى جزوسيله بيدارى و قرآن آشكار نيست )) (ان هو الا ذكر وقرآن مبين ).
(آيه )ـ ((هدف از آن اين است كه افرادى را كه زنده اند انذار كند, و(بركافران اتمام حجت شود) تا فرمان عذاب بر آنها مسلم گردد)) (لينذر من كان حياويحق القول على الكافرين ).
آرى ! اين آيات ((ذكر)) است و مايه يادآورى و وسيله بيدارى , اين آيات ((قرآن مبين )) است كه حق را بدون هيچ گونه پرده پوشى با قاطعيت و صراحت بيان مى كند, و به همين دليل عامل بيدارى و حيات و زندگى است .