بازگشت

منافع سرشار چهارپايان براي شما


بار ديگر قرآن مجيد به مساله توحيد و شرك باز مى گردد, و ضمن برشمردن قسمتى از نشانه هاى عظمت خدا در زندگى انسانها, و رفع نيازمنديهاى آنها از سوى خدا, به ضعف و ناتوانى و بينوايى بتها اشاره كرده , در يك مقايسه روشن , حقانيت خط توحيد, و بطلان خط شرك را آشكار مى سازد.
نـخست مى گويد: ((آيا آنها نديدند كه از آنچه باقدرت خود به عمل آورده ايم چهارپايانى براى آنها آفريديم كه آنان مالك آن هستند)) (اولم يروا انا خلقنا لهم مماعملت ايدينا انعاما فهم لها مالكون ).
(آيـه )ـ و براى اين كه به خوبى بتوانند از اين چهارپايان بهره گيرند ((آنها رارام ايشان ساختيم )) (وذللناها لهم ).
ايـن حـيـوانـات زورمـنـد پـرقـدرت كه گاه بطور نادر, به فرمان خدا سر به عصيان وطغيان بر مـى دارند, چنان خطرناك مى شوند كه دهها نفر در مقابل آنان عاجزمى شود, ولى در حالت عادى گاهى يك قطار شتر را به ريسمانى بسته و به دست كودكى چند ساله مى سپارند.
((پـس هـم از آنـها مركب راهوار براى خود فراهم مى سازند, و هم از آنها تغذيه مى كنند)) (فمنها ركوبهم ومنها ياكلون ).
(آيـه )ـ مـنـافـع آنـهـا به همين جا ختم نمى شود, بلكه ((براى آنان منافع ديگردر اين حيوانات و نوشيدنيهاى گوارايى است )) (ولهم فيها منافع ومشارب ).
تـعـبـير به ((مشارب )) اشاره به شيرهايى است كه از چهارپايان مختلف گرفته مى شود, و قسمت مهمى از مواد غذايى انسان از آن و فراورده هاى آن تامين مى گردد.
((آيـا بـا ايـن حـال شـكر اين نعمتها را به جا نمى آورند))؟! شكرى كه وسيله معرفت اللّه و شناخت ولى نعمت است (افلا يشكرون ).
(آيه )ـ لذا در اين آيه به تشريح حال مشركان پرداخته چنين مى گويد: ((آنهاغير از خدا معبودانى بـراى خويش برگزيدند به اين اميد كه از سوى آنهايارى شوند)) و مورد حمايت بتان قرار گيرند (واتخذوا من دون اللّه آلهة لعلهم ينصرون ).
چه خيال خام و فكر باطلى ؟ كه اين موجودات ضعيف را كه هيچ قدرتى بردفاع از خويشتن ندارند تـا چـه رسـد بـه ديگران , در كنار خالق زمين و آسمان وبخشنده آن همه مواهب قرار دهند, و در حوادث مشكل زندگى از آنان يارى طلبند؟.
(آيـه )ـ لـذا در اين آيه مى افزايد: ((آنها قادر به نصرت و يارى عبادت كنندگان خويش نيستند, و ايـن عـابـدان در قـيـامـت لـشـكـر آنها خواهندبود و همگى در آتش دوزخ حضور مى يابند)) (لا يستطيعون نصرهم وهم لهم جندمحضرون ).
چه دردناك است كه اين پيروان در آن روز به صورت لشكريانى پشت سربتها قرار گيرند, و همگى در دادگـاه عدل خدا حضور يابند ـحاضر ساختن افرادبى آنكه خودشان تمايل داشته باشند نشانه حقارت آنها است ـ و بعداز آن همگى به دوزخ فرستاده شوند, بى آنكه بتوانند گرهى را از كار لشكر خودبگشايند.
(آيـه )ـ سـرانـجـام در ايـن آيـه به عنوان دلدارى پيامبر(ص ) و تقويت روحيه او در برابر اين همه كـارشكنيها و فتنه انگيزيها و افكار و اعمال خرافى , مى فرمايد:((اكنون كه چنين است سخنان آنها تـو را غـمـگـيـن نـكـند (كه گاهى تو را شاعرمى خوانند و گاهى ساحر و گاه تهمتهاى ديگرى مـى بـنـدنـد) چـرا كـه آنـچه را آنها در دل مخفى مى دارند و يا با زبان آشكار مى سازند همه را ما مى دانيم )) (فلا يحزنك قولهم انا نعلم ما يسرون وما يعلنون ).
نه نيات آنها بر ما پوشيده است , و نه توطئه هاى مخفيانه آنها, و نه تكذيبها وشيطنتهاى آشكارشان , هـمه را مى دانيم و حساب آنها را براى روز حساب نگه مى داريم و تو را از شر آنها در اين جهان نيز در امان خواهيم داشت .
آيـه ـ شـان نـزول : مـردى از مـشركان به نام ((ابى بن خلف )) يا ((امية بن خلف ))و يا ((عاص بن وائل )) قـطـعـه استخوان پوسيده اى را پيدا كرد و گفت : با اين دليل محكم به مخاصمه با محمد بـرمـى خيزم , و سخن او را درباره معاد ابطال مى كنم آن را برداشت ونزد پيامبر اسلام آمد (و شايد مـقدارى از آن را در حضور پيامبر نرم كردو به روى زمين ريخت ) و گفت چه كسى مى تواند اين استخوانهاى پوسيده را از نوزنده كند (و كدام عقل آن را باور مى كند).
ايـن آيـه و شـش آيـه بعد از آن كه مجموعا هفت آيه را تشكيل مى دهد نازل شد, و پاسخ منطقى و دندان شكنى به او و هم فكران او داد.