بازگشت

پايمال كنندگان حقوق پدر و مادر


در آيـات قـبل سخن از مؤمنانى درميان بود كه در پرتو ايمان و عمل صالح وشكر نعمتهاى حق , و تـوجـه بـه حقوق پدر و مادر و فرزندان , به مقام قرب الهى راه مى يابند, و مشمول الطاف خاص او مـى شـونـد در ايـنـجـا سخن از كسانى است كه درنقطه مقابل آنها قرار دارند, افرادى بى ايمان و حق نشناس و عاق پدر و مادر.
مى فرمايد: ((و آن كسى كه به پدر و مادرش مى گويد: اف بر شما! آيا به من وعده مى دهيد كه من (روز قـيـامـت ) مـبـعـوث مى شوم ؟ در حالى كه قبل از من اقوام زيادى بودند)) و مردند و هرگز مبعوث نشدند! (والذى قال لوالديه اف لكمااتعداننى ان اخرج وقد خلت القرون من قبلى ).
امـا پدر و مادر مؤمن در مقابل اين فرزند خيره سر تسليم نمى شدند ((آنها فريادمى كشند و خدا را به يارى مى طلبند كه واى بر تو (اى فرزند!) ايمان بياور كه وعده خدا حق است )) (وهما يستغيثان اللّه ويلك آمن ان وعداللّه حق ).
امـا او همچنان به لجاجت و خيره سرى خود ادامه مى دهد, و با تكبر وبى اعتنائى ((مى گويد: اينها چيزى جز افسانه هاى پيشينيان نيست ))! (فيقول ما هذاالا اساطير الا ولين ).
ايـن كـه مـى گـويـيـد معاد و حساب و كتابى در كار است از خرافات و داستانهاى دروغين اقوام گذشته است , و من هرگز در برابر آن تسليم نخواهم شد.
آرى ! پـدر و مـادر دلـسـوز او هـر چـه تلاش و كوشش مى كنند تا اين فرزند دلبندگرفتار عذاب دردناك الهى نشود او همچنان در كفر خود پافشارى مى كند و سرانجام ناچار او را رها مى كنند.
(آيـه )ـ هـمان گونه كه در آيات گذشته پاداش مؤمنان صالح العمل بيان شده , در اينجا سرانجام كـار كـافـران جسور و خيره سر را نيز بيان كرده , مى فرمايد:((آنها كسانى هستند كه فرمان عذاب الـهـى دربـاره آنـان مـسـجل شده , و همراه اقوام كافر از جن و انس كه قبل از آنها بودند گرفتار مـجـازات دردناك مى شوند و اهل دوزخند)) (اولئك الذين حق عليهم القول فى امم قد خلت من قبلهم من الجن والا نس ).
((چرا كه آنها همه از زيانكاران بودند)) (انهم كانوا خاسرين ).
چـه زيانى از اين بدتر كه تمام سرمايه هاى وجود خود را از دست دادند وخشم و غضب خدا را براى خود خريدند.
(آيه )ـ در اين آيه نخست به تفاوت درجات و مراتب هر يك از اين دوگروه اشاره كرده , مى گويد: ((و براى هركدام از آنها درجاتى است بر طبق اعمالى كه انجام داده اند))(ولكل درجات مما عملوا) .
چنان نيست كه بهشتيان يا دوزخيان همه در يك درجه باشند, بلكه آنها نيز به تفاوت اعمالشان , و بـه تـناسب خلوص نيت و ميزان معرفتشان , مقامات متفاوتى دارند, و اصل عدالت , دقيقا در اينجا حاكم است .
سـپـس مى افزايد: ((هدف اين است كه خداوند اعمال آنها را بى كم و كاست به آنان تحويل دهد)) (وليوفيهم اعمالهم ).
ايـن تـعبير اشاره ديگرى است به مساله ((تجسم اعمال )) كه در آنجا اعمال آدمى با او خواهد بود, اعمال نيكش مايه رحمت , و آرامش اوست , و اعمال زشتش مايه بلا و ناراحتى و رنج و عذاب .
و در پايان به عنوان تاكيد مى گويد: ((و به آنها هيچ ستمى نخواهد شد)) (وهم لا يظلمون ) چرا كه اعمال خودشان را دريافت مى دارند.