بازگشت

قوم عاد و تندباد مرگبار


از آنجا كه قرآن مجيد بعد از ذكر قضاياى كلى به بيان مصداقهاى قابل ملاحظه آن مى پردازد تا آن كليات را پياده كند, در اينجا نيز بعد از شرح حال مستكبران سركش و هوسران به ذكر داستان قوم عاد كه نمونه واضحى از آن است مى پردازد.
مـى گويد: ((و (براى اين مشركان مكه ) سرگذشت (هود) برادر قوم عاد رايادآورى كن )) (واذكر اخا عاد).
سـپس مى افزايد: ((در آن هنگام كه قومش را در سرزمين احقاف انذار كرد, درحالى كه پيامبران بسيارى قبل از او در گذشته هاى دور و نزديك آمدند و به انذار اين اقوام پرداختند)) (اذ انذر قومه بالا حقاف وقد خلت النذر من بين يديه ومن خلفه ).
اكنون ببينيم محتواى دعوت اين پيامبر بزرگ چه بود قرآن مى افزايد: به آنهاگفت : ((جز خداوند يگانه را نپرستيد)) (الا تعبدوا الا اللّه ).
سپس آنها را تهديد كرده , گفت : ((من بر شما از عذاب روز بزرگى مى ترسم ))(انى اخاف عليكم عذاب يوم عظيم ).
(آيه )ـ اما اين قوم لجوج سركش در برابر اين دعوت الهى ايستادگى كردند, و به هود ((گفتند: آيا تـو بـه سـوى مـا آمـده اى كه ما را با دروغهايت از خدايانمان برگردانى )) (قالوا اجئتنا لتافكنا عن آلهتنا).
((پـس اگر راست مى گوئى عذابى را كه به ما وعده مى دهى بياور))! (فاتنا بماتعدنا ان كنت من الصادقين ).
(آيه )ـ ولى ((هود)) در پاسخ اين تقاضاى نابخردانه چنين ((گفت : علم وآگاهى تنها نزد خداوند است )) (قال انما العلم عنداللّه ).
اوسـت كـه مـى دانـد در چـه زمان , و با چه شرائطى عذاب استيصال نازل كند نه به تقاضاى شما مربوط است , و نه به ميل و اراده من .
سـپـس افـزود: وظـيـفه اصلى من اين است كه ((آنچه را به آن فرستاده شدم به شما ابلاغ كنم )) (وابلغكم ما ارسلت به ).
((ولـى من شما را گروهى مى بينم كه پيوسته در جهل و نادانى اصرار داريد))(ولكنى اريكم قوما تجهلون ).
ريـشـه بـدبـخـتى شما نيز همين جهل است توام با لجاجت و كبر و غرور كه به شما اجازه مطالعه دعوت فرستادگان خدا را نمى دهد.
(آيه )ـ سرانجام نصايح مؤثر و رهبريهاى برادرانه ((هود)) در آن سنگدلان تاثير نگذاشت , و به جاى پـذيـرش حق سخت در عقيده باطل خود لجاجت كردند, وپافشارى نمودند, و حتى ((هود)) را با اين سخن تكذيب مى كردند كه اگر راست مى گويى پس عذاب موعودت چه شد؟.
اكنون كه اتمام حجت به قدر كافى شده , حكمت الهى ايجاب مى كند كه ((عذاب استيصال )) همان عذاب ريشه كن كننده را بر آنها بفرستد.
ناگهان مشاهده كردند ابرى در افق ظاهر گشت , و در آسمان بسرعت گسترده شد.
((هـنـگامى كه اين ابر را مشاهده كردند كه به سوى دره ها و آبگيرهاى آنها رومى آورد (خوشحال شـدنـد, و) گـفتند: اين ابرى است باران زا!)) (فلما راوه عارضامستقبل اوديتهم قالوا هذا عارض ممطرنا).
ولى به زودى به آنها گفته شد: اين ابر باران زا نيست ((بلكه اين همان عذاب وحشتناكى است كه براى آمدنش شتاب مى كرديد)) (بل هو ما استعجلتم به ).
((اين تندباد شديدى است كه در آن عذاب دردناكى است )) (ريح فيها عذاب اليم ).
ظـاهـرا گـويـنـده اين سخن خداوند بزرگ است , يا حضرت هود به هنگامى كه فريادهاى شوق و شادى آنها را شنيد اين سخن را به آنها گفت .
(آيه )ـ آرى ! تندبادى است ويرانگر كه ((همه چيز را به فرمان پروردگارش درهم مى كوبد و نابود مى كند)) (تدمر كل شى بامر ربها).
منظور از ((همه چيز)) انسانها و چهارپايان و اموال آنهاست .
زيرا در جمله بعد مى افزايد: ((پس آنها صبح كردند در حالى كه چيزى جزمساكن و خانه هاى آنها به چشم نمى خورد)) (فاصبحوا لا يرى الا مساكنهم ).
و ايـن نشان مى دهد كه مساكن آنها سالم بود, اما خودشان هلاك شدند, واجساد و اموالشان نيز به وسيله تندباد به بيابانهاى دوردست , و يا در دريا افكنده شد.
و در پايان به اين حقيقت اشاره مى كند كه اين سرنوشت مخصوص اين قوم گمراه نبود, بلكه ((ما اين گونه قوم مجرم را كيفر مى دهيم )) (كذلك نجزى القوم المجرمين ).
اين هشدارى است به همه مجرمان و گنهكاران و كافران لجوج و خودخواه كه شما نيز اگر همين مسير را طى كنيد سرنوشتى بهتر از آن نخواهيد داشت .