بازگشت

ميهمانان ابراهيم (ع )


از ايـن بـه بـعد گوشه هائى از سرگذشت انبيا و اقوام پيشين براى تاكيد و تاييدمطالب گذشته مـطـرح مى شود, و نخستين فراز آن سرگذشت فرشتگانى است كه براى عذاب قوم لوط در شكل آدمـيـان بـر ابراهيم (ع ) ظاهر شدند, و او را بشارت به تولد فرزندى دادند با اين كه ابراهيم به سن پيرى رسيده بود و همسرش نيز مسن ونازا بود.
از يـكـسـو عـطا كردن اين فرزند برومند در اين سن و سال به اين پدر و مادر پير وفرتوت تاكيدى است براى آنچه درباره مقدر بودن ساير روزيها كه در آيات گذشته آمد.
و از سـوى ديـگـر دلـيـلـى است بر قدر و توانائى حق , و آيتى است از آيات خداشناسى كه در آيات گذشته از آن بحث شده است .
و از سـوى سـوم بـشارتى است براى اقوام با ايمان كه مشمول حمايت حق هستند, همان گونه كه آيـات بـعـد كـه سـخن از عذاب هولناك قوم لوط مى گويد هشدارو تهديدى است براى مجرمان بى ايمان .
نخست روى سخن را به پيامبر كرده , مى فرمايد: ((آيا خبر مهمانهاى بزرگوارابراهيم به تو رسيده است ))؟! (هل اتيك حديث ضيف ابرهيم المكرمين ).
(آيـه )ـ سـپـس به شرح حال آنها پرداخته , مى گويد: ((در آن زمان كه بر اووارد شدند و گفتند: سلام بر تو! او گفت : سلام بر شما كه جمعيتى ناشناخته ايد))! (اذدخلوا عليه فقالوا سلا ما قال سلا م قوم منكرون ).
(آيـه )ـ بـه هرحال ابراهيم ميهمان نواز و پرسخاوت , براى پذيرائى ميهمانان خود فورا دست به كار شد, ((پس پنهانى به سوى خانواده خود رفت وگوساله فربه (و بريان شده اى را براى آنها) آورد)) (فراغ الى اهله فجا بعجل سمين ).
چرا ابراهيم چنين كرد؟ براى اين كه ممكن بود اگر ميهمانان متوجه شوندمانع از چنين پذيرائى پرهزينه اى گردند.
امـا چـرا ابـراهـيم براى ميهمانهاى معدود كه به گفته بعضى سه نفر و حداكثردوازده نفر بودند غـذاى فـراوان و مـفـصـل تهيه كرد, اين به خاطر آن است كه معمولااشخاص سخاوتمند هرگاه ميهمانى براى آنها فرا رسد تنها به اندازه ميهمانان غذاتهيه نمى كنند, بلكه غذائى فراهم مى سازند كـه علاوه بر ميهمانان تمام كسانى كه براى آنان كار مى كنند در آن شريك و سهيم باشند, و حتى همسايگان و نزديكان واطرافيان ديگر را هم در نظر مى گيرند.
(آيه )ـ ابراهيم شخصا اين غذا را براى ميهمانان آورد ((و نزديك آنهاگذارد)) (فقربه اليهم ).
ولى با تعجب ديد كه آنها دست به سوى غذا نمى برند ((گفت : آيا شما غذانمى خوريد))؟! (قال الا تاكلون ).
(آيه )ـ ابراهيم تصور مى كرد آنها از جنس بشرند و هنگامى كه ديد دست به سوى غذا نمى برند ((از آنان احساس وحشت كرد)) (فاوجس منهم خيفة ).
زيـرا در آن زمـان و امروز هم در ميان بسيارى از اقوام ـكه پايبند به اخلاق سنتى هستندـ هرگاه كسى از غذاى ديگرى بخورد به او آزارى نمى رساند و خيانتى نمى كند و اگر ميهمان دست به غذا نبرد اين گمان پيدا مى شد كه او براى كارخطرناكى آمده است .
در ايـنـجـا ميهمانان ـهمان گونه كه در آيه 70 سوره هود آمده است ـ ((به اوگفتند: نترس )) ما رسولان و فرشتگان پروردگار توايم (قالوا لا تخف ).
سپس مى افزايد: ((و او را بشارت به تولد پسرى دانا دادند)) (وبشروه بغلا م عليم ).
بديهى است فرزند به هنگام تولد ((عالم )) نيست , اما ممكن است استعدادى در او باشد كه در آينده عـالـم و دانـشـمـند بزرگى شود, و منظور در اينجا همين است ومشهور اين است كه اين فرزند ((اسحاق )) بوده است .
(آيـه )ـ ((در ايـن هـنـگـام همسرش جلو آمد در حالى كه (از خوشحالى و تعجب )فرياد مى كشيد به صورت خود زد و گفت : (آيا پسرى خواهم آورد در حالى كه )پيرزنى نازا هستم )) (فاقبلت امراته فى صرة فصكت وجهها وقالت عجوز عقيم ).
(آيـه )ـ ولـى قـرآن در اين آيه پاسخ فرشتگان را به او نقل مى كند: ((گفتند:پروردگارت چنين گفته است و او حكيم و داناست )) (قالوا كذلك قال ربك انه هوالحكيم العليم ).
گـرچـه تـو پـيرزن فرتوتى هستى و شوهرت نيز چنين است , اما هنگامى كه فرمان پروردگار تو صادر شود و اراده اش به چيزى تعلق گيرد بدون ترديد تحقق مى يابد.