بازگشت

پاداش پرهيزكاران


به دنبال بحثهائى كه در آيات قبل , پيرامون كيفرهاى مجرمان و عذابهاى دردناك آنها گذشت در ايـنـجـا بـه نـقطه مقابل آنها يعنى S( مواهب فراوان و پاداشهاى بى كران مؤمنان و پرهيزكاران اشاره مى كند, تا در يك مقايسه روشن موقعيت هركدام واضحتر شود.
نـخست مى گويد: ((ولى پرهيزكاران در ميان باغهاى بهشت و نعمتهاى فراوان جاى دارند)) (ان المتقين فى جنات ونعيم ).
تعبير به ((متقين )) (پرهيزكاران ) به جاى ((مؤمنين )) به خاطر آن است كه اين عنوان هم ايمان را دربـر دارد, و هـم جـنبه هاى عمل صالح را, بخصوص اين كه ((تقوا))در يك مرحله مقدمه و پايه ايمان است .
(آيـه )ـ سـپـس به تاثير اين نعمتهاى بزرگ بر روحيه بهشتيان اشاره كرده ,مى گويد: ((و از آنچه پـروردگـارشـان به آنها داده شاد و مسرورند)) و سخنان شيرين ودلپذير در اين باره مى گويند (فاكهين بما آتيهم ربهم ).
آرى ! از خـوشـحالى در پوست نمى گنجند, پيوسته با هم مزاح مى كنند, ودلهاى آنها از هرگونه اندوه و غم تهى است , و آرامش فوق العاده اى را احساس مى كنند.
بـخـصـوص ايـن كـه : خدا به آنها اطمينان خاطر در برابر مجازات داده ((و آنان رااز عذاب دوزخ نگاهداشته است )) (ووقيهم ربهم عذاب الجحيم ).
ايـن جـمـلـه دو معنى مى تواند داشته باشد: نخست بيان نعمت مستقلى درمقابل نعمتهاى ديگر پـروردگـار, ديـگـر ايـن كـه : دنباله كلام سابق باشد يعنى بهشتيان ازدو چيز مسرورند, نخست به خاطر نعمتهائى كه خداوند به آنها داده , و ديگربه خاطر عذابهائى كه از آنها دور ساخته است .
(آيـه )ـ بـعد از اين اشاره اجمالى و سربسته , به نعمتها و سرور و شادمانى پرهيزكاران در بهشت به شـرح آنـهـا پرداخته , چنين مى گويدS( به آنها گفته مى شود:((بخوريد و بياشاميد گوارا))! (كلوا واشربوا هنيئا).
((اينها در برابر اعمالى است كه انجام مى داديد))! (بما كنتم تعملون ).
تـعـبـيـر به ((هنيئا)) (گوارا) اشاره به اين است , كه خوردنيها و نوشيدنيهاى بهشتى هيچ گونه عـوارض نـامطلوبى را به دنبال ندارد, و همچون نعمتهاى اين جهان نيست كه گاه مختصر كم و زياد در آن , بيمارى و ناراحتى به دنبال مى آورد.
مسلم است نعمتهاى بهشتى ذاتا گواراست , اما اين كه فرشتگان به بهشتيان مى گويند گوارا باد خود لطف و گوارائى ديگرى است .
(آيـه )ـ سـپـس به نعمت ديگرى اشاره كرده , مى فرمايد: ((اين در حالى است كه بر تختهاى صف كشيده در كنار هم تكيه مى كنند)) (متكئين على سررمصفوفة ).
و از لـذت انـس با دوستان و مؤمنان ديگر بهره فراوان مى گيرند كه اين لذتى است معنوى مافوق بسيارى از لذتها.
سپس مى افزايد: ((و حورالعين را به همسرى آنها در مى آوريم )) (وزوجناهم بحور عين ).
(آيـه )ـ آيـات فوق بخشى از نعمتهاى ((مادى )) و ((معنوى )) بهشتيان را بازگوكرد, ولى به اين اكـتفا نمى كند, و بخش ديگرى از مواهب معنوى و مادى را نيز بر آن مى افزايد: ((كسانى كه ايمان آوردند و فرزندانشان به پيروى از آنها ايمان اختيار كردندفرزندانشان را (در بهشت ) به آنها ملحق مـى كـنـيـم , و از (پـاداش ) عـمـلشان چيزى نمى كاهيم )) (والذين آمنوا واتبعتهم ذريتهم بايمان الحقنابهم ذريتهم ومـا التناهم من عملهم من شى ).
ايـن نـيـز خود يك نعمت بزرگ است كه انسان , فرزندان با ايمان و موردعلاقه اش را در بهشت در كنار خود ببيند, و از انس با آنها لذت برد, بى آنكه از اعمال او چيزى كاسته شود.
اين گونه افراد اگر از نظر عمل كوتاهى و تقصيراتى داشته باشند, خداوند به احترام پدران صالح , آنـهـا را مى بخشد و ترفيع مقام مى دهد, و به درجه آنان مى رساند, و اين موهبتى است بزرگ براى پدران و فرزندان .
و در پايان آيه مى افزايد: ((و هركس در گرو اعمال خويش است )) (كل امرئ بما كسب رهين ).
يعنى S( اعمال هركسى ملازم و همراه اوست , و هرگز از او جدا نمى شود,خواه عمل نيك باشد يا بد!.
بـنابراين تعجب ندارد كه از اعمال پرهيزكاران و پاداش آنها چيزى كاسته نشود, چرا كه اين اعمال هـمـه جـا با انسان است , و اگر خداوند لطف و تفضلى درباره فرزندان متقين مى كند, و آنها را به پرهيزكاران در بهشت ملحق مى سازد اين به معنى آن نيست كه از پاداش اعمال آنها چيزى كاسته شود.
(آيـه )ـ در آيـات گـذشته به نه بخش از مواهب بهشتيان اشاره شد, و درادامه آنها به پنج قسمت ديـگـر اشـاره مـى كـنـد, به گونه اى كه از مجموع به خوبى استفاده مى شود آنچه لازمه آرامش و آسايش و لذت و سرور و شادى است , براى آنها در بهشت فراهم است .
نـخـسـت بـه دو قـسـمت از غذاى بهشتيان اشاره كرده , مى فرمايد: ((و همواره ازانواع ميوه ها و گـوشـتـهـا ـاز هـر نوع كه بخواهندـ در اختيارشان مى گذاريم ))(وامددناهم بفاكهة ولحم مما يشتهون ).
((امـددنـاهم )) به معنى ادامه و افزايش اعطا است , يعنى S( ميوه ها و غذاهاى بهشتى آن چنان نيست كه با تناول كردن كمبودى پيدا كند, و يا مثل ميوه هاى دنيا كه در فصول سال نوسان زيادى دارد تغييرى در آن حاصل شود, بلكه هميشگى وجاودانى و مستمر است .
تـعـبـير ((مما يشتهون )) (از آنچه بخواهند) نشان مى دهد كه بهشتيان در انتخاب نوع و كميت و كيفيت اين ميوه ها و غذاها, كاملا آزادند, هرآنچه بخواهند در اختياردارند.
البته غذاهاى بهشتى منحصر به اين دو نيست ولى اينها دو غذاى مهمند.
مـقـدم داشـتن ((فاكهة )) (ميوه ها) بر ((لحم )) (گوشتها) اشاره اى است به برترى ((ميوه ها)) بر ((گوشتها)).
(آيه )ـ سپس به مشروبات گواراى بهشتيان اشاره كرده , مى افزايد: ((آنها دربهشت جامهاى پر از شـراب طهور را كه نه بيهوده گوئى در آن است و نه گناه ازيكديگر مى گيرند)) (يتنازعون فيها كاسا لا لغو فيها ولا تاثيم ).
شرابى است گوارا و لذت بخش , نشاطفرين و روح پرور, خالى از هرگونه تخدير و فساد عقل , و به دنـبـال آن بـيـهوده گوئى و گناه هرگز نيست , بلكه سراسرهوشيارى و لذت جسمى و روحانى است .
جـمـلـه ((يـتـنـازعون )) اشاره به آن است كه بهشتيان به عنوان شوخى و مزاح وافزايش سرور و انبساط جامهاى ((شراب طهور)) را از دست يكديگر مى كشند ومى نوشند.
(آيـه )ـ سـپس به چهارمين نعمت كه نعمت وجود خدمتگذاران بهشتى است پرداخته , مى گويد: ((و پـيوسته بر گردشان نوجوانانى براى (خدمت ) آنان گردش مى كنند كه همچون مرواريدهاى درون صدفند))! (ويطوف عليهم غلمان لهم كانهم لؤلؤ مكنون ).
((مرواريد در درون صدف )) به قدرى تازه و شفاف و زيباست كه حد نداردهرچند در بيرون صدف نيز قسمت زيادى از زيبائى خود را حفظ مى كند ولى گرد وغبار هوا و آلودگى دستها هرچه باشد از صـفـاى آن مـى كـاهد, خدمتگذاران بهشتى آنقدر زيبا و سفيد چهره و باصفا هستند كه گوئى مرواريدهائى در صدفند!.
گـرچـه در بهشت نيازى به خدمتكار نيست , و هرچه بخواهند در اختيار آنهاقرار مى گيرد, ولى اين خود احترام و اكرام بيشترى براى بهشتيان است .
در حـديـثـى آمـده است كه از رسول اكرم (ص ) سؤال كردند اگر خدمتگذارهمچون مرواريد در صدف باشد, مخدوم يعنى مؤمنان بهشتى چگونه اند فرمود:((برترى مخدوم بر خدمتگذار در آنجا همچون برترى ماه در شب چهارده بر سايركواكب است )).
(آيه )ـ و آخرين نعمت در اين سلسله همان نعمت آرامش كامل واطمينان خاطر از هرگونه عذاب و كـيفر است , چنانكه در اين آيه مى فرمايد: ((در اين هنگام رو به يكديگر كرده (از گذشته ) سؤال مى كنند)) و آن را با وضع بهشت مقايسه كرده لذت مى برند (واقبل بعضهم على بعض يتسالون ).
(آيـه )ـ ((مى گويند: ما در ميان خانواده خود ترسان بوديم )) مبادا گناهان آنهادامن ما را بگيرد (قالوا انا كنا قبل فى اهلنا مشفقين ).
بـا اين كه در ميان خانواده خود زندگى مى كرديم و بايد احساس امنيت كنيم باز ترسان بوديم , از اين بيم داشتيم كه حوادث ناگوار زندگى و عذاب الهى هر لحظه فرا رسد از اين بيم داشتيم كه فرزندان و خانواده ما راه خطا پيش گيرند, و در وادى ضلالت , گمراه و سرگردان شوند.
و از ين بيم داشتيم كه دشمنان سنگدل , ما را غافلگير سازند و عرصه را بر ما تنگ كنند.
(آيـه )ـ ((اما خداوند بر ما منت نهاد (و رحمت واسعه او شامل حال ماشد) و از عذاب كشنده ما را حفظ كرد))! (فمن اللّه علينا ووقينا عذاب السموم ).
آرى ! پـروردگـار مـهـربـان , مـا را از زنـدان دنـيا با تمام وحشتهايش نجات بخشيد,و در كانون نعمتهايش , يعنى بهشت , جاى داد.
(آيـه )ـ بهشتيان در آخرين سخنى كه از آنها در اينجا نقل شده به اين واقعيت اعتراف مى كنند كه نيكوكار و رحيم بودن خدا را در آنجا از هر زمان ديگر,بيشتر احساس مى كنند.
مـى گويند: ((ما از پيش او را مى خوانديم (و مى پرستيديم ) كه اوست نيكوكار ومهربان ))! (انا كنا من قبل ندعوه انه هو البر الرحيم ).
ولـى در ايـنجا به واقعيت و عمق اين صفات بيشتر پى مى بريم كه چگونه درمقابل اعمال ناچيز ما اين همه نيكى كرده , و در برابر آن همه لغزشها ما را مشمول رحمتش ساخته است .
آيـه ـ شـان نـزول : در مـورد نـزول ايـن آيـه و پـنـج آيـه بـعـد در روايـتـى آمده است قريش در ((دارالندوه )) ((6)) اجتماع كردند, تا براى جلوگيرى از دعوت پيامبراسلام (ص ) كه خطر بزرگى براى منافع نامشروع آنها محسوب مى شد چاره اى بينديشند.
يـكـى از مردان قبيله ((بنى عبدالدار)) گفت : ما بايد منتظر باشيم كه او بميرد, زيرا به هرحال او شـاعـر است و به زودى از دنيا خواهد رفت , همان گونه كه ((زهير)) و ((نابغه )) و((اعشى )) (سه نـفـر از شـعـراى جـاهـليت ) از دنيا رفتند (و بساطشان برچيده شد و بساطمحمد نيز با مرگش بـرچـيـده خواهد شد) اين را گفتند و پراكنده شدند, آيات موردبحث نازل گشت و به آنها پاسخ گفت .
تفسير: در آيات گذشته , قسمتهاى قابل توجهى از نعمتهاى بهشتى وپاداشهاى پرهيزكاران آمده بود, و در اينجا بخشى از عذابهاى دردناك دوزخيان .
نخست مى فرمايد: حال كه چنين است ((پس تذكر ده )) (فذكر).
چـرا كـه دلـهـاى حـق طلبان با شنيدن اين سخنان , آماده تر مى شود, و هنگام آن رسيده است كه سخنان حق را براى آنها بيان كنى .
سـپـس بـه ذكـر اتـهـامات و نسبتهاى ناروائى كه دشمنان لجوج و معاند به پيامبر(ص ) مى دادند پرداخته , مى فرمايد: ((به لطف پروردگارت (و به بركت نعمتهايش ) تو كاهن و مجنون نيستى ))! (فما انت بنعمت ربك بكاهن ولا مجنون ).
قـريـش بـراى پـراكنده ساختن مردم از اطراف پيامبر اسلام (ص ) اين تهمتها رابه او مى بستند, و عـجـب اين كه به تضاد اين دو وصف نيز واقف نبودند, زيرا كاهنان افراد هوشيارى بودند, برخلاف مجنون , و جمع اين دو افترا در آيه فوق شايد اشاره به همين پراكنده گوئى آنها باشد.
(آيـه )ـ سـپـس بـه سومين اتهام پرداخته ـكه آن نيز با صفات گذشته درتضاد است ـ مى فرمايد: ((بلكه آنها مى گويند: او شاعرى است كه ما انتظار مرگش رامى كشيم )) (ام يقولون شاعر نتربص به ريب المنون ).
تـا او زنـده اسـت اشـعـارش رونقى دارد و مردم را به سوى خود جذب مى كند,كمى صبر كنيد تا مـرگـش فـرا رسـد و دفـتر شعرش , همچون طومار عمرش , پيچيده شود, و در طاق نسيان قرار گيرد, آن روز ما راحت خواهيم شد!.
(آيـه )ـ بـه هـر حـال آنها به اين دلخوش مى كردند كه حوادثى پيش آيد وطومار عمر پيامبر(ص ) درهـم پـيـچيده شود, و آنها به گمان خود از اين مشكل بزرگى كه دعوت آن حضرت در سراسر جامعه آنان به وجود آورده بود رهائى يابند.
قـرآن بـا يـك جمله پرمعنى و تهديدآميز به اين كوردلان معاند پاسخ مى دهد ومى فرمايد: ((بگو: انتظار بكشيد كه من هم با شما انتظار مى كشم ))! شما انتظار مرگ مرا و من انتظار نابودى شما را با عذاب الهى ! (قل تربصوا فانى معكم من المتربصين ).
(آيـه )ـ سپس آنها را مورد شديدترين سرزنشها قرار داده , مى گويد: ((آياعقلهايشان آنان را به اين اعمال دستور مى دهد يا قومى طغيانگرند))؟ (ام تامرهم احلا مهم بهذا ام هم قوم طاغون ).
ايـن گـونـه تـهـمـتـها و افترائات فرمان عقل آنها نيست , بلكه سرچشمه همه آنهاروح عصيان و طغيانگرى است كه بر اين افراد غالب است .
(آيه )ـ بار ديگر به يكى ديگر از تهمتهاى آنها كه در حقيقت چهارمين تهمت در اين سلسله اتهامات محسوب مى شود اشاره كرده , مى افزايد: ((يامى گويند: قرآن را به خدا افترا بسته , ولى آنان ايمان ندارند)) (ام يقولون تقوله بل لا يؤمنون ).
(آيه )ـ ولى قرآن مجيد پاسخ دندان شكنى به آنها داده , مى فرمايد: ((اگرراست مى گويند (كه اين كـلام بـشـر است , و ساخته و پرداخته فكر انسان پس آنها نيز)سخنى همانند آن بياورند)) (فلياتوا بحديث مثله ان كانوا صادقين ).
شـمـا هـم انـسانيد و به گفته خود داراى هوش سرشار, و قدرت بيان , و آگاهى وتسلط بر انواع سخن , چرا گويندگان و متفكران شما قادر نيستند سخنى همانند آن بياورند؟!.
جـمـله ((فلياتوا)) (پس بياورند ) به اصطلاح امر تعجيزى است , و هدف آن است كه عجز و ناتوانى آنها را از مقابله به مثل در برابر قرآن روشن سازد, و اين همان چيزى است كه در علم كلام و عقائد از آن تـعـبـيـر بـه ((تحدى )) مى كنند, يعنى S( دعوت مخالفان به معارضه و مقابله به مثل در برابر معجزات .
اين يكى از آياتى است كه به روشنى اعجاز قرآن را روشن مى كند, و مفهوم آن مخصوص معاصران پـيـامـبر نيست , بلكه تمام كسانى كه در همه قرون و اعصارمى گويند قرآن سخن بشر است , و بر خـدا افترا بسته شده , آنها نيز مخاطب به اين خطابند كه اگر راست مى گويند سخنى همانند آن بياورند.
ايـن نداى قرآن در اين آيه و آيات مشابه همواره بلند بوده است , و در طى چهارده قرن كه از بعثت پيامبر(ص ) مى گذرد كسى نتوانسته است به آن پاسخ مثبت گويد و اين عجز عمومى گواه زنده اصالت اين وحى آسمانى است .