بازگشت

سوره فاطر [35]


اين سوره در ((مكه )) نازل شده و 45 آيه است .
مـحتواى سوره : اين سوره ـبه خاطر سرآغاز آن كه با عنوان ((فاطر)) و ((ملائكه ))شروع مى شودـ گـاه سـوره ((فاطر)) و گاه سوره ((ملائكه )) ناميده شده است آيات آن رادر پنج بخش مى توان خلاصه كرد.
1ـ بخش مهمى پيرامون نشانه هاى عظمت خداوند در عالم هستى و دلائل توحيد سخن مى گويد.
2ـ بـخـش ديـگـرى از آن از ربـوبيت پروردگار و خالقيت و رازقيت او و آفرينش انسان از خاك و مراحل تكامل او بحث مى كند.
3ـ بـخـش ديـگـر پيرامون معاد و نتايج اعمال در آخرت , و رحمت گسترده الهى در اين جهان , و سنت تخلف ناپذير او درباره مستكبران است .
4ـ قـسـمـتى به مساله رهبرى انبيا و مبارزه پى گير و مستمرشان با دشمنان لجوج و سرسخت و دلدارى پيامبر اسلام (ص ) در اين زمينه مى باشد.
5ـ سرانجام بخشى از آن بيان مواعظ و اندرزهاى الهى در زمينه هاى مختلف است .
بـعـضى از مفسران تمام اين سوره را در يك حلقه خلاصه كرده اند و آن مساله قاهريت خداوند در تمام زمينه هاست .
فضيلت تلاوت سوره : علاوه بر روايتى كه در آغاز سوره سبا خوانديم درحديثى از پيامبر(ص ) آمده اسـت : ((هـركـس سـوره فـاطر را بخواند در روز قيامت سه در ازدرهاى بهشت , اورا به سوى خود دعوت مى كند كه از هركدام مى خواهى واردشو))!.
بـاتـوجـه به اين كه مى دانيم درهاى بهشت همان عقائد و اعمال صالحى است كه سبب وصول به بـهـشـت مى شود, ممكن است اين روايت اشاره به ابواب سه گانه اعتقاد به توحيد, معاد و رسالت پيامبر(ص ) باشد.
چـنانكه قبلا هم گفته ايم قرآن برنامه عمل است , و تلاوت آن سرآغازى است براى تفكر و ايمان , و آن نـيـز وسـيـله اى است براى عمل به محتواى آن و اين همه پاداشهاى عظيم نيز از همين جا و با همين شرائط تحقق مى يابد ـ دقت كنيد.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيـه )ـ گـشـايـنده درهاى بسته اوست ! آغاز اين سوره با حمد پروردگار شروع مى شود, حمد و ستايش او به خاطر آفرينش جهان پهناور هستى .
مـى فـرمـايـد: ((حمد مخصوص خداوندى است كه خالق آسمانها و زمين است )) و همه نعمتها و مواهب هستى از وجود ذى جود او سرچشمه مى گيرد(الحمدللّه فاطر السموات والا رض ).
((فاطر)) از ماده ((فطور)) به معنى شكافتن است , و از آنجا كه آفرينش موجودات همانند شكافته شـدن ظـلـمـت عـدم , و بيرون آمدن نور هستى است , اين تعبير در مورد خلقت و آفرينش به كار مى رود.
و از آنـجـا كه تدبير اين عالم از سوى پروردگار ـبه حكم اين كه عالم , عالم اسباب است ـ بر عهده فرشتگان گذارده شده , بلافاصله از آفرينش آنها و قدرتهاى عظيمى كه پروردگار در اختيارشان گذارده سخن مى گويد.
خـداونـدى كـه ((فـرشـتـگـان را رسـولانـى قـرار داد كـه داراى بـالـهـاى دوگانه و سه گانه وچهارگانه اند)) (جاعل الملا ئكة رسلا اولى اجنحة مثنى وثلا ث ورباع )رسالت در اينجا در معنى وسـيـع و گسترده اى به كار رفته كه هم ((رسالت تشريعى )) يعنى همان پيام آوردن از سوى خدا براى انبيا را شامل مى شود و هم ((رسالت تكوينى )) را يعنى به عهده گرفتن ماموريتهاى مختلف در جهان آفرينش .
سـپـس مـى افـزايـد: ((خـداوند هرچه بخواهد در آفرينش مى افزايد چرا كه او برهر چيزى قادر و تواناست )) (يزيد فى الخلق ما يشا ان اللّه على كل شى قدير).
(آيه )ـ بعد از بيان خالقيت پروردگار و رسالت فرشتگان كه واسطه فيض اند سخن از رحمت او به ميان مى آورد كه زيربناى تمام عالم هستى است .
مـى فـرمايد: ((آنچه را خداوند از رحمت براى مردم بگشايد كسى نمى تواندجلو آن را بگيرد)) (ما يفتح اللّه للناس من رحمة فلا ممسك لها).
((و آنـچـه را بـاز دارد و امـساك كند كسى بعد از او قادر به فرستادن آن نيست ))(وما يمسك فلا مرسل له من بعده ).
((چرا كه او قدرتمندى است شكست ناپذير و در عين حال حكيم و آگاه ))(وهو العزيز الحكيم ).
خلاصه اين كه تمام خزائن رحمت نزد اوست و هركس را لايق ببيند مشمول آن مى سازد.
(آيـه )ـ در ايـن آيه به مساله ((توحيد عبادت )) براساس ((توحيد خالقيت ورازقيت )) اشاره كرده , مـى فـرمـايد: ((اى مردم ! نعمت خداوند را بر خودتان به يادآوريد)) (يا ايها الناس اذكروا نعمت اللّه عليكم ).
درسـت فـكـر كـنـيد: اين همه مواهب و بركات , و اين همه امكانات حياتى كه دراختيار شما قرار گرفته و در آن غوطه وريد منشا اصلى و سرچشمه آنها كيست ؟!.
((آيـا خـالقى غير از خدا, از آسمان و زمين به شما روزى مى دهد))؟ (هل من خالق غيراللّه يرزقكم من السما والا رض ).
اكـنون كه مى دانيد سرچشمه همه اين بركات اوست , پس بدانيد ((معبودى جز اووجود ندارد)) و عبادت و پرستش تنها شايسته ذات پاك اوست (لا اله الا هو)((با اين حال چگونه (از طريق حق ) به سوى باطل منحرف مى شويد)) و به جاى اللّه در برابر بتها سجده مى كنيد! (فانى تؤفكون ).
(آيـه )ـ دربـخـش دوم ازآيات اين سوره به دنبال سخنى كه پيرامون توحيدخالقيت و رازقيت بود, روى سـخـن را نخست به پيامبر(ص ) و بعد به عموم مردم كرده برنامه هاى عملى آنها را به دنبال برنامه هاى عقيدتى گذشته تشريح مى كند.
اين سوره در ((مكه )) نازل شده و 45 آيه است .
مـحتواى سوره : اين سوره ـبه خاطر سرآغاز آن كه با عنوان ((فاطر)) و ((ملائكه ))شروع مى شودـ گـاه سـوره ((فاطر)) و گاه سوره ((ملائكه )) ناميده شده است آيات آن رادر پنج بخش مى توان خلاصه كرد.
1ـ بخش مهمى پيرامون نشانه هاى عظمت خداوند در عالم هستى و دلائل توحيد سخن مى گويد.
2ـ بـخـش ديـگـرى از آن از ربـوبيت پروردگار و خالقيت و رازقيت او و آفرينش انسان از خاك و مراحل تكامل او بحث مى كند.
3ـ بـخـش ديـگـر پيرامون معاد و نتايج اعمال در آخرت , و رحمت گسترده الهى در اين جهان , و سنت تخلف ناپذير او درباره مستكبران است .
4ـ قـسـمـتى به مساله رهبرى انبيا و مبارزه پى گير و مستمرشان با دشمنان لجوج و سرسخت و دلدارى پيامبر اسلام (ص ) در اين زمينه مى باشد.
5ـ سرانجام بخشى از آن بيان مواعظ و اندرزهاى الهى در زمينه هاى مختلف است .
بـعـضى از مفسران تمام اين سوره را در يك حلقه خلاصه كرده اند و آن مساله قاهريت خداوند در تمام زمينه هاست .
فضيلت تلاوت سوره : علاوه بر روايتى كه در آغاز سوره سبا خوانديم درحديثى از پيامبر(ص ) آمده اسـت : ((هـركـس سـوره فـاطر را بخواند در روز قيامت سه در ازدرهاى بهشت , اورا به سوى خود دعوت مى كند كه از هركدام مى خواهى واردشو))!.
بـاتـوجـه به اين كه مى دانيم درهاى بهشت همان عقائد و اعمال صالحى است كه سبب وصول به بـهـشـت مى شود, ممكن است اين روايت اشاره به ابواب سه گانه اعتقاد به توحيد, معاد و رسالت پيامبر(ص ) باشد.
چـنانكه قبلا هم گفته ايم قرآن برنامه عمل است , و تلاوت آن سرآغازى است براى تفكر و ايمان , و آن نـيـز وسـيـله اى است براى عمل به محتواى آن و اين همه پاداشهاى عظيم نيز از همين جا و با همين شرائط تحقق مى يابد ـ دقت كنيد.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيـه )ـ گـشـايـنده درهاى بسته اوست ! آغاز اين سوره با حمد پروردگار شروع مى شود, حمد و ستايش او به خاطر آفرينش جهان پهناور هستى .
مـى فـرمـايـد: ((حمد مخصوص خداوندى است كه خالق آسمانها و زمين است )) و همه نعمتها و مواهب هستى از وجود ذى جود او سرچشمه مى گيرد(الحمدللّه فاطر السموات والا رض ).
((فاطر)) از ماده ((فطور)) به معنى شكافتن است , و از آنجا كه آفرينش موجودات همانند شكافته شـدن ظـلـمـت عـدم , و بيرون آمدن نور هستى است , اين تعبير در مورد خلقت و آفرينش به كار مى رود.
و از آنـجـا كه تدبير اين عالم از سوى پروردگار ـبه حكم اين كه عالم , عالم اسباب است ـ بر عهده فرشتگان گذارده شده , بلافاصله از آفرينش آنها و قدرتهاى عظيمى كه پروردگار در اختيارشان گذارده سخن مى گويد.
خـداونـدى كـه ((فـرشـتـگـان را رسـولانـى قـرار داد كـه داراى بـالـهـاى دوگانه و سه گانه وچهارگانه اند)) (جاعل الملا ئكة رسلا اولى اجنحة مثنى وثلا ث ورباع )رسالت در اينجا در معنى وسـيـع و گسترده اى به كار رفته كه هم ((رسالت تشريعى )) يعنى همان پيام آوردن از سوى خدا براى انبيا را شامل مى شود و هم ((رسالت تكوينى )) را يعنى به عهده گرفتن ماموريتهاى مختلف در جهان آفرينش .
سـپـس مـى افـزايـد: ((خـداوند هرچه بخواهد در آفرينش مى افزايد چرا كه او برهر چيزى قادر و تواناست )) (يزيد فى الخلق ما يشا ان اللّه على كل شى قدير).
(آيه )ـ بعد از بيان خالقيت پروردگار و رسالت فرشتگان كه واسطه فيض اند سخن از رحمت او به ميان مى آورد كه زيربناى تمام عالم هستى است .
مـى فـرمايد: ((آنچه را خداوند از رحمت براى مردم بگشايد كسى نمى تواندجلو آن را بگيرد)) (ما يفتح اللّه للناس من رحمة فلا ممسك لها).
((و آنـچـه را بـاز دارد و امـساك كند كسى بعد از او قادر به فرستادن آن نيست ))(وما يمسك فلا مرسل له من بعده ).
((چرا كه او قدرتمندى است شكست ناپذير و در عين حال حكيم و آگاه ))(وهو العزيز الحكيم ).
خلاصه اين كه تمام خزائن رحمت نزد اوست و هركس را لايق ببيند مشمول آن مى سازد.
(آيـه )ـ در ايـن آيه به مساله ((توحيد عبادت )) براساس ((توحيد خالقيت ورازقيت )) اشاره كرده , مـى فـرمـايد: ((اى مردم ! نعمت خداوند را بر خودتان به يادآوريد)) (يا ايها الناس اذكروا نعمت اللّه عليكم ).
درسـت فـكـر كـنـيد: اين همه مواهب و بركات , و اين همه امكانات حياتى كه دراختيار شما قرار گرفته و در آن غوطه وريد منشا اصلى و سرچشمه آنها كيست ؟!.
((آيـا خـالقى غير از خدا, از آسمان و زمين به شما روزى مى دهد))؟ (هل من خالق غيراللّه يرزقكم من السما والا رض ).
اكـنون كه مى دانيد سرچشمه همه اين بركات اوست , پس بدانيد ((معبودى جز اووجود ندارد)) و عبادت و پرستش تنها شايسته ذات پاك اوست (لا اله الا هو)((با اين حال چگونه (از طريق حق ) به سوى باطل منحرف مى شويد)) و به جاى اللّه در برابر بتها سجده مى كنيد! (فانى تؤفكون ).
(آيـه )ـ دربـخـش دوم ازآيات اين سوره به دنبال سخنى كه پيرامون توحيدخالقيت و رازقيت بود, روى سـخـن را نخست به پيامبر(ص ) و بعد به عموم مردم كرده برنامه هاى عملى آنها را به دنبال برنامه هاى عقيدتى گذشته تشريح مى كند.
نخست به پيغمبر درس استقامت در مسير راهش مى دهد كه مهمترين درس براى او همين است , مى فرمايد: ((اگر تو را تكذيب كنند (غم مخور, اين چيز تازه اى نيست ) پيامبران قبل از تو نيز مورد تـكـذيـب قـرار گـرفتند)) (وان يكذبوك فقد كذبت رسل من قبلك ) آنها نيز در اين راه مقاومت كردند.
مـهم اين است كه ((همه كارها به سوى خدا باز مى گردد)) و او ناظر بر همه چيزو حساب كننده همه كارهاست (والى اللّه ترجع الا مور).
او هـرگز زحمات تو را در اين راه ناديده نمى گيرد, همان گونه كه تكذيبهاى اين مخالفان لجوج را بى كيفر نمى گذارد.
(آيـه )ـ سـپس به بيان مهمترين برنامه انسانها پرداخته , مى گويد: ((اى مردم !وعده خداوند حق است )) (يا ايها الناس ان وعداللّه حق ).
قيامت و حساب كتاب و ميزان و مجازات و كيفر و جنت و نار وعده هايى است تخلف ناپذير از سوى خداوند قادر حكيم .
بـاتـوجـه به اين وعده حق ((مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد, و مبادا شيطان مغروركننده شما را فريب دهد)) و به عفو و كرم خدا مغرور سازد (فلا تغرنكم الحيوة الدنيا ولا يغرنكم باللّه الغرور).
آرى ! عوامل سرگرم كننده , و زرق و برقهاى دل فريب اين جهان مى خواهدتمام قلب شما را پركند, و از آن وعده بزرگ الهى غافل سازدS( مراقب آنها باشيد.
(آيه )ـ اين آيه هشدارى است به همه مؤمنان در ارتباط با مساله وسوسه هاى شيطان كه در آيه قبل مـطـرح شـده بـود, مـى گويد: ((شيطان بطور مسلم دشمن شماست , شما نيز او را دشمن خود بدانيد)) (ان الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا) عداوت او از نخستين روز آفرينش آدم شروع شد.
در دنـبـالـه آيـه بـراى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((او فقط حزبش را براى اين دعوت مى كند كه اهل آتش سوزان جهنم باشند)) (انما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحاب السعير).
شـيـطـان حـزب خـود را بـه آلـودگى و گناه , به پليديهاى شهوات , به شرك وطغيان و ستم و سرانجام به آتش جهنم دعوت مى كند.
(آيـه )ـ در اين آيه سرانجام كار ((حزب اللّه )) و عاقبت دردناك ((حزب شيطان )) را اين چنين بيان مـى كـند: ((كسانى كه كافر شدند عذاب دردناك از آن آنهاست , و كسانى كه ايمان آوردند و عمل صـالـح انـجـام دادنـد مغفرت و پاداش بزرگ دارند)) (الذين كفروا لهم عذاب شديد والذين آمنوا وعملوا الصالحات لهم مغفرة واجر كبير).
طبق اين آيه كفر به تنهايى موجب عذاب است ولى ايمان بدون عمل مايه نجات نخواهد بود.
(آيـه )ـ از آنـجا كه در آيات گذشته مردم به دو گروه تقسيم شدند در اين آيه يكى از ويژگيهاى مـهـم ايـن دو گروه را كه در واقع سرچشمه ساير برنامه هاى آنهاست بيان كرده , مى گويد: ((آيا كـسـى كـه زشتى عملش در نظر او زينت داده شده , و آن رازيبا مى بيند)) همانند كسى است كه واقعيات را آن گونه كه هست زشت و زيبا درك مى كند؟ (افمن زين له سؤ عمله فرا ه حسنا).
در حقيقت اين مساله كليد همه بدبختيهاى اقوام گمراه و لجوج است كه اعمال زشتشان به خاطر هماهنگ بودن با شهوات و قلبهاى سياهشان در نظرشان زيباست .
اما چه كسى اعمال سؤ بدكاران را در نظرشان جلوه مى دهد؟.
بـدون شـك عـامل اصلى , هواى نفس و شيطان است , اما چون خدا اين اثر را دراعمال آنها آفريده مـى توان آن را به خدا نيز نسبت داد, زيرا انسانها هنگامى كه گناهى را مرتكب مى شوند در آغاز از عمل خود ناراحت مى شوند, اما هرقدر آن را تكرارمى كنند از ناراحتى آنها كاسته مى شود تدريجا به مرحله بى تفاوتى مى رسند, و اگرباز هم تكرار كنند زشتيها در نظرشان زيبا مى شود.
سـپـس قـرآن بـه بيان علت تفاوت اين دو گروه پرداخته , مى افزايد: ((خداوندهركس را بخواهد گمراه مى كند و هركس را بخواهد هدايت مى نمايد)) (فان اللّه يضل من يشا ويهدى من يشا).
روشن است اين مشيت الهى توام با حكمت اوست و به هركس آنچه لايق است مى دهد.
لـذا در پـايـان آيه مى فرمايد: ((مبادا بر اثر شدت تاسف و حسرت بر وضع آنهاجان خود را از دست دهى )) (فلا تذهب نفسك عليهم حسرات ).
اما چرا حسرت نخورى ؟ ((براى اين كه خداوند از اعمال آنها آگاه است )) وآنچه را شايسته آنند به آنها مى دهد (ان اللّه عليم بما يصنعون ).
(آيـه )ـ در ايـن آيه با توجه به بحثهايى كه قبلا پيرامون هدايت و ضلالت وايمان و كفر گذشت به بـيـان كوتاه و روشنى پيرامون مبدا و معاد مى پردازد و اثبات ((مبدا)) را با اثبات ((معاد)) در يك دلـيل جالب قرين كرده , مى فرمايد: ((خداوند همان كسى است كه بادها را فرستاد تا ابرهايى را به حركت در آورند)) (واللّه الذى ارسل الرياح فتثير سحابا).
((پس ما اين ابرها را به سوى سرزمين مرده و خشكى مى رانيم )) (فسقناه الى بلد ميت ).
((سپس به وسيله آن زمين را بعد از مردنش زنده مى كنيم )) (فاحيينا به الا رض بعد موتها).
((آرى ! زنده شدن مردگان بعد از مرگ نيز همين گونه است ))! (كذلك النشور).
نـظـام حـسـاب شـده اى كـه بـر حـركت بادها, و سپس حركت ابرها, و بعد از آن نزول قطره هاى حيات بخش باران , و به دنبال آن زنده شدن زمينهاى مرده حاكم است , خود بهترين دليل و گواه بر اين حقيقت است كه دست قدرت حكيمى درپشت اين دستگاه قرار دارد و آن را تدبير مى كند.
(آيـه )ـ بـه دنـبـال ايـن بـحـث تـوحـيـدى , بـه اشتباه بزرگ مشركان كه عزت خويش را از بتها مـى خواستند, اشاره كرده , مى فرمايد: ((كسانى كه عزت مى خواهند(از خدا بطلبند چرا كه ) تمام عزت از آن خداست )) (من كان يريد العزة فلله العزة جميعا).
از آنـجا كه تنها ذات پاك اوست كه شكست ناپذير است , لذا تمام عزت از آن اوست , و هركس عزتى كسب مى كند از بركت درياى بى انتهاى اوست .
در حـالات امام حسن مجتبى (ع ) مى خوانيم كه در ساعات آخر عمرش هنگامى كه يكى از ياران به نـام ((جـنـادة بن ابى سفيان )) از او اندرز خواست نصايح ارزنده و مؤثرى براى او بيان فرمود كه از جـمـلـه ايـن بـود: ((هرگاه بخواهى بدون داشتن قبيله ((عزيز)) باشى و بدون قدرت حكومت و هيبت داشته باشى , از سايه ذلت معصيت خدا به در آى و در پناه عزت اطاعت او قرار گير))!.
سـپـس راه وصـول به ((عزت )) را چنين تشريح مى كند: ((سخنان پاكيزه و عقايدپاك به سوى او صعود مى كند)) (اليه يصعد الكلم الطيب ).
((و عمل صالح را او بالا مى برد)) (والعمل الصالح يرفعه ).
((الكلم الطيب )) به اعتقادات صحيح نسبت به مبدا و معاد و آيين خداوندتفسير شده است .
سـپـس بـه نـقطه مقابل آن پرداخته , مى گويد: ((و كسانى كه نقشه سؤ مى كشندعذاب شديدى براى آنهاست )) (والذين يمكرون السيئات لهم عذاب شديد).
((و تـلاش و كوشش آلوده و ناپاك و فاسد آنها نابود مى گردد)) و به جايى نمى رسد (ومكر اولئك هو يبور).
(آيه )ـ با توجه به اين كه در آيات گذشته سخن از مساله توحيد و معاد وصفات خدا در ميان بود, در ايـن آيه نخست به آفرينش انسان در مراحل مختلف اشاره كرده , مى گويد: ((خداوند شما را از خاك آفريد)) (واللّه خلقكم من تراب ).
((سپس از نطفه )) (ثم من نطفة ).
((بعد از آن شما را به صورت همسران يكديگر درآورد)) (ثم جعلكم ازواجا).
مـسلم است كه انسان از خاك است هم از اين نظر كه جد انسانها, آدم از خاك آفريده شده , و هم از اين نظر كه تمام موادى كه جسم انسان را تشكيل مى دهد و ياانسان از آن تغذيه مى كند, و يا نطفه او از آن منعقد مى شود همه سرانجام به موادى كه در خاكها نهفته است منتهى مى شود.
سـپس وارد چهارمين و پنجمين مرحله حيات انسان شده , موضوع ((باردارى مادران )) و ((وضع حمل )) آنها را پيش كشيده , مى گويد: ((هيچ جنس ماده اى باردارنمى شود و وضع حمل نمى كند مگر به علم پروردگار)) (وما تحمل من انثى ولا تضع الا بعلمه ).
خاك بى جان و مرده كجا و انسان زنده عاقل و هوشيار و پرابتكار كجا؟!.
نـطـفـه بـى ارزش كـه از چند قطره آب متعفن تشكيل شده كجا و انسانى رشيد وزيبا و مجهز به حواس مختلف و دستگاههاى گوناگون كجا؟!.
بعد به مرحله ((ششم )) و((هفتم )) اين برنامه شگرف در حلقه ديگر پرداخته وبه مراحل مختلف عمر وفـزونـى وكـاسـتـى آن بر اثر عوامل مختلف اشاره كرده , مى گويد:((و هيچ انسانى عمر طولانى نمى كند, يا از عمرش كاسته نمى شود مگر اين كه دركتاب (علم خداوند) ثبت است )) و از قوانين و بـرنامه هايى تبعيت مى كند كه حاكم برآنها علم وقدرت اوست (وما يعمر من معمر ولا ينقص من عمره الا فى كتاب ).
و سـرانجام آيه را با اين جمله پايان مى دهد: ((همه اينها بر خداوند آسان است )) (ان ذلك على اللّه يسير).
آفـريـنـش اين موجود عجيب و همچنين مسائل مربوط به جنسيت , وزوجيت , و باردارى , و وضع حـمل , و افزايش و كاستى عمر, چه از نظر قدرت , وچه از نظر علم و محاسبه همه براى او سهل و ساده است , و اينها گوشه اى از آيات انفسى هستند كه از يك سو ما را به مبدا عالم هستى مربوط و آشنا مى كنند و ازسوى ديگر دلائل زنده اى بر مساله امكان معاد محسوب مى شوند.
يـك سـلـسـله عوامل طبيعى در افزايش يا كوتاهى عمر دخالت دارند كه بسيارى از آنها براى بشر تـاكنون شناخته شده است , همانند تغذيه صحيح , كار وحركت مداوم , دورى از هيجانات مداوم , و داشتن ايمان قوى كه بتواند انسان را درناملايمات زندگى آرامش و قدرت بخشد.
ولـى عـلاوه بـر اينها عواملى وجود دارد كه در روايات اسلامى روى آن تاكيدشده است , به عنوان نمونه به دو روايت زير توجه فرماييد:.
الـف ) پـيـغـمبر گرامى (ص ) مى فرمايد: ((انفاق در راه خدا و صله رحم خانه هارا آباد و عمرها را طولانى مى كند)).
ب ) امـام بـاقـر(ع ) مـى فرمايد: ((نيكوكارى و انفاق پنهانى فقر را برطرف ساخته , و عمر را افزون مى كند)).
(آيـه )ـ دريـاى آب شـيـريـن و شـور يكسان نيستند! در اين آيه به بخش ديگرى از آيات آفاقى كه نـشانه هاى عظمت و قدرت اويند در مورد آفرينش درياها وبرخى بركات و فوائد آنها اشاره كرده , مى فرمايد: ((دو دريا يكسان نيستند, اين يكى گوارا و شيرين و براى نوشيدن خوشگوار است , و آن ديگر شور و تلخ )) (وما يستوى البحران هذا عذب فرات سائغ شرابه وهذا ملح اجاج ).
بـا آن كـه هـر دو, روز نـخـسـت بـه صورت قطرات باران شيرين و گوارا از آسمان بر زمين نازل شـده انـد, و هـر دو از يـك ريـشـه مـشتقند, اما در دو چهره كاملا مختلف بافوائد متفاوت ظاهر گشته اند.
و عجيب اين كه : ((از هر دو گوشت تازه مى خوريد)) (ومن كل تاكلون لحما طريا).
((و از هر دو وسائل زينتى براى پوشيدن استخراج مى كنيد)) (وتستخرجون حلية تلبسونها).
به علاوه از هر دو مى توانيد براى نقل و انتقالات خود و متاعها بهره بگيريدلذا ((كشتيها را مى بينى كـه از هـر طـرف درياها را مى شكافند و پيش مى روند, تا ازفضل خداوند بهره گيريد و شايد حق شكر او را ادا كنيد)) (وترى الفلك فيه مواخرلتبتغوا من فضله ولعلكم تشكرون ).
(آيه )ـ باز در اينجا به قسمت ديگرى از آيات توحيد و نعمتهاى بى پايان پروردگار اشاره مى كند تا ضـمن آگاهى دادن به انسان حس شكرگزارى آنان را درمسير شناخت معبود حقيقى برانگيزد, مـى فرمايد: ((او شب را در روز داخل مى كندو روز را در شب )) (يولج الليل فى النهار ويولج النهار فى الليل ).
بـعـد بـه مـساله تسخير خورشيد و ماه اشاره كرده , مى گويد: ((و خورشيد و ماه را مسخر (شما) كرده )) (وسخر الشمس والقمر).
چـه تـسـخيرى از اين برتر و بالاتر كه همه آنها در مسير منافع انسان حركت مى كنند, و سرچشمه انواع بركات در زندگى بشرند.
اما اين خورشيد و ماه در عين اين كه بطور كاملا منظم در مسير خود مى گردندو خدمتگزار لايق و خوبى براى انسانند نظامى كه حاكم بر آنهاست جاودانى نيست .
لـذا به دنبال بحث تسخير مى افزايد: ((هريك تا سرآمد معينى به حركت خودادامه مى دهد)) (كل يجرى لا جل مسمى ).
سـپـس بـه عـنوان نتيجه گيرى از اين بحث توحيدى مى فرمايد: ((اين است خداوند, پروردگار شـما)) (ذلكم اللّه ربكم ) خداوندى كه نظام نور و ظلمت و حركات حساب شده خورشيد و ماه را با تمام بركاتشان مقرر فرموده است .
((حاكميت در عالم مخصوص اوست )) (له الملك ).
((و مـعـبودهايى را كه شما جز او مى خوانيد حتى حاكميت و مالكيت (به اندازه ) پوست نازكى كه روى هـسـتـه خـرمـا كشيده شده (در سرتاسر عالم هستى )ندارند)) (والذين تدعون من دونه ما يملكون من قطمير).
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايد: ((اگر آنها را (براى حل مشكلات خود) بخوانيدهرگز صداى شما را نمى شنوند)) (ان تدعوهم لا يسمعوا دعائكم ).
چرا كه قطعاتى از سنگ و چوب بيش نيستند جمادند و بى شعور!.
((و بـه فـرض كـه (ناله و اصرار و الحاح شما را) بشنوند هرگز توانايى پاسخگويى به نيازهاى شما ندارند)) (ولو سمعوا ما استجابوا لكم ).
چـرا كـه روشن شد حتى به اندازه پوست نازك هسته خرمايى مالك سود وزيانى در جهان هستى نيستند.
و از ايـن بالاتر ((روز قيامت كه مى شود آنها پرستش و شرك شما را منكرمى شوند)) (ويوم القيمة يكفرون بشرككم ).
و مـى گـويـنـد: خـداونـدا! ايـنـهـا پرستش ما نمى كردند بلكه هواى نفس خويش رادر حقيقت مى پرستيدند.
در پايان آيه براى تاكيد بيشتر مى فرمايد: ((هيچ كس مانند خداوندى كه از همه چيز آگاه است تو را با خبر نمى سازد)) (ولا ينبـئـك مثل خبير).
اگـر مـى گـويد: بتها در قيامت پرستش شما را انكار مى كنند, و از شما بيزارى مى جويند, تعجب نكنيد, زيرا كسى از اين موضوع خبر مى دهد كه از تمام عالم هستى و ذره ذره آن آگاه است .
(آيـه )ـ در تعقيب دعوت مؤكدى كه در آيات گذشته به سوى توحيد ومبارزه با هرگونه شرك و بت پرستى آمده بود ممكن است اين توهم براى بعضى پيش آيد كه خداوند چه نيازى به پرستش ما دارد؟.
در اين آيه مى فرمايد: ((اى مردم ! شما نيازمند به خدا هستيد و خداوند از هرنظر بى نياز و شايسته حمد و ستايش است )) (يا ايها الناس انتم الفقرا الى اللّه واللّه هو الغنى الحميد).
آرى ! بـى نياز حقيقى و قائم بالذات در تمام عالم هستى يكى است و او خدااست , همه انسانها بلكه هـمـه مـوجـودات سر تا پا نيازند و فقر و وابسته به آن وجودمستقل كه اگر لحظه اى ارتباطشان قطع شود هيچند و پوچ .
ايـن ما هستيم كه از طريق عبادت و اطاعت او, راه تكامل را مى پيماييم و به آن مبدا بى پايان فيض در پرتو عبوديتش لحظه به لحظه نزديكتر مى شويم .
بنابراين او هم ((غنى )) است و هم ((حميد)) يعنى در عين بى نيازى آنقدربخشنده و مهربان است كه شايسته هرگونه حمد و سپاسگزارى است .
(آيه )ـ در اين آيه براى تاكيد همين فقر و نياز انسانها به او مى فرمايد: ((اگربخواهد شما را مى برد و خـلق جديدى را مى آورد)) (ان يشا يذهبكم ويات بخلق جديد) او نه نيازى به طاعت شما دارد و نه بيمى از گناهانتان .
(آيـه )ـ و در ايـن آيـه باز به عنوان تاكيد مجدد مى فرمايد: ((و اين كار براى خداناممكن نيست )) (وما ذلك على اللّه بعزيز).
آرى ! او هر چه را اراده كند به آن فرمان مى دهد موجود باش آن نيز بلافاصله موجود مى شود.
(آيه )ـ اين آيه به پنج ((نكته )) در ارتباط با آيات قبل اشاره مى كند:.
نـخست اين كه در آيات گذشته آمده بود كه ((اگر خدا بخواهد شما را مى برد وقوم ديگرى را به جاى شما مى آورد)) اين سخن ممكن است براى بعضى اين سؤال را به وجود آورد كه مخاطبين اين آيه همه از افراد گنهكار نيستند, آيا ممكن است مؤمنان صالح نيز گرفتار عواقب گناهان ديگران شوند و محكوم به فنا گردند؟.
اينجاست كه مى فرمايد: ((و هيچ گنهكارى بار گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد)) (ولا تزر وازرة وزر اخرى ).
ايـن جـمـله از يك سو ارتباط به عدل خداوند دارد كه هركس را در گرو كار خودمى شمرد, و از سوى ديگر به شدت مجازات روز رستاخيز اشاره دارد.
در جـمـلـه دوم هـمـيـن مـساله را به صورت ديگرى مطرح مى كند, مى گويد: ((واگر شخص سنگين بارى , ديگرى را براى حمل گناهان خود بخواند (پاسخ منفى به دعوت او مى دهد و) چيزى از آن را بـر دوش نخواهد گرفت هر چند از نزديكان اوباشد)) (وان تدع مثقلة الى حملها لا يحمل منه شى ولو كان ذاقربى ).
بـالاخـره در سومين جمله پرده از اين حقيقت بر مى دارد كه انذارهاى پيامبر(ص ) تنها در دلهاى آمـاده اثر مى گذارد, مى فرمايد: ((تو فقط كسانى را بيم مى دهى كه از پروردگار خود در پنهانى مى ترسند و نماز را برپا مى دارند)) (انما تنذرالذين يخشون ربهم بالغيب واقاموا الصلوة ).
تا در دلى خوف خدا نباشد, و در نهان و آشكار احساس مراقبت يك نيروى معنوى بر خود نكند, و با انـجـام نـمـاز كـه قلب را زنده مى كند و به ياد خدا وا مى داردبه اين احساس درونى مدد نرساند, انذارهاى انبيا و اوليا بى اثر خواهد بود.
در جـمـلـه چـهـارم باز به اين حقيقت بر مى گردد كه خدا از همگان بى نياز است ,مى افزايد: ((و هـركـس پـاكـى (و تـقوا) پيشه كند نتيجه آن به خودش باز مى گردد)) (ومن تزكى فانما يتزكى لنفسه ).
و سرانجام در پنجمين و آخرين جمله هشدار مى دهد كه اگر نيكان و بدان به نتائح اعمال خود در ايـن جـهان نرسند مهم نيست چرا كه ((بازگشت (همگان ) به سوى خداست )) و سرانجام حساب همه را خواهد رسيد! (والى اللّه المصير).
(آيـه )ـ نـور و ظلمت يكسان نيست ! به تناسب بحثهايى كه پيرامون ايمان و كفر در آيات گذشته بـود, در ايـنـجـا چـهار مثال جالب براى مؤمن و كافر ذكر مى كندكه آثار ((ايمان )) و ((كفر)) به روشنترين وجه در آن مجسم شده است .
در نخستين مثال ((كافر)) و ((مؤمن )) را به ((نابينا)) و ((بينا)) تشبيه كرده , مى گويد:((هرگز كور و بينا مساوى نيستند)) (وما يستوى الا عمى والبصير).
ايمان به انسان در جهان بينى , و اعتقاد, و عمل , و تمام زندگى روشنايى وآگاهى مى دهد, اما كفر ظـلمت است و تاريكى , و در آن نه بينش صحيحى از كل عالم هستى است , و نه از اعتقاد درست و عمل صالح خبرى .
(آيـه )ـ و از آن جـا كـه چـشم بينا به تنهايى كافى نيست بايد روشنايى ونورى نيز باشد, تا انسان با كـمك اين دو عامل موجودات را مشاهده كند, در اين آيه مى افزايد: ((و نه تاريكيها با نور برابرند)) (ولا الظلمات ولا النور).
چـرا كـه تـاريـكـى مـنـشا گمراهى و عامل سكون و ركود است , اما نور و روشنايى منشا حيات و زندگى و حركت و جنبش و رشد و نمو و تكامل است .
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و هرگز سايه (آرام بخش ) با باد داغ و سوزان يكسان نيستند)) (ولا الظل ولا الحرور).
مؤمن در سايه ايمانش در آرامش و امن و امان به سر مى برد, اما كافر به خاطركفرش در ناراحتى و رنج مى سوزد.
(آيـه )ـ و سـرانجام در آخرين تشبيه مى گويد: ((و هرگز زندگان و مردگان يكسان نيستند))! (وما يستوى الا حيا ولا الا موات ).
مؤمنان زندگانند, و داراى تلاش و كوشش و حركت و جنبش , اما كافرهمچون چوب خشكيده اى است كه نه طراوتى , نه برگى , نه گلى و نه سايه دارد وجز براى سوزاندن مفيد نيست .
و در پايان آيه مى افزايد: ((خداوند پيام خود را به گوش هركس بخواهدمى رساند)) (ان اللّه يسمع من يشا) تا دعوت حق را به گوش جان بشنود, و به نداى مناديان توحيد لبيك گويد.
((و تو نمى توانى سخن خود را به گوش آنان كه در گور خفته اند برسانى ))! (وماانت بمسمع من فى القبور).
فرياد تو هر قدر رسا, و سخنانت هر اندازه دلنشين , و گويا باشد, مردگان وكسانى كه بر اثر اصرار در گـنـاه و غـوطـه ور شدن در تعصب و عناد و ظلم و فساد روح انسانى خود را از دست داده اند مسلما آمادگى براى پذيرش دعوت تو ندارند.
(آيه )ـ بنابراين از عدم ايمان آنها نگران مباش , و بيتابى مكن , وظيفه توابلاغ و انذار است ((تو تنها بيم دهنده اى )) (ان انت الا نذير).
(آيه )ـ اگر كوردلان ايمان نياورند عجيب نيست .
در آيات گذشته به اينجا رسيديم كه افرادى هستند همچون مردگان ونابينايان كه سخنان انبيا در دل آنـان كـمـتـرين اثرى ندارد, به دنبال آن در اينجا براى اين كه پيامبر(ص ) را در اين زمينه دلـدارى دهد, مى فرمايد: ((ما تو را به حق براى بشارت و انذار فرستاديم , و هيچ امتى در گذشته نـبـود مگر اين كه انذاركننده اى داشت )) (انا ارسلناك بالحق بشيرا ونذيرا وان من امة الا خلا فيها نذير).
تو نداى خود را به گوش آنان برسان , به پاداشهاى الهى بشارت ده , و ازكيفرهاى پروردگار آنها را بترسان , خواه پذيرا شوند يا بر سر عناد و لجاج بايستند.
(آيـه )ـ در اين آيه مى افزايد: ((اگر تو را تكذيب كنند (عجيب نيست وغمگين مباش ) زيرا كسانى كه قبل از آنها بودند نيز (پيامبرانشان را) تكذيب كردند,در حالى كه فرستادگان آنها با معجزات و دلائل روشـن , و كـتـابـهـاى مـحـتوى پند واندرز, و كتابهاى آسمانى مشتمل بر احكام و قوانين روشـنـى بـخـش , بـه سـراغشان آمدند)) (وان يكذبوك فقد كذب الذين من قبلهم جاتهم رسلهم بالبينات وبالزبروبالكتاب المنير).
(آيـه )ـ در ايـن آيـه به كيفر دردناك اين گروه اشاره كرده , مى فرمايد: چنان نبود كه آنها از كيفر الـهـى مصون بمانند, و دائما به تكذيبهاى خود ادامه دهند,((سپس , كافران را گرفتم )) و سخت مجازات كردم (ثم اخذت الذين كفروا).
جـمـعى را گرفتار طوفان ساختيم , گروهى را گرفتار تندباد ويرانگر, و جمعى رابوسيله صيحه آسمانى و صاعقه و زلزله درهم كوبيديم !.
سـپس در پايان براى تاكيد و بيان عظمت و شدت مجازات آنها مى گويد:((مجازات من نسبت به آنها چگونه بود))؟! (فكيف كان نكير).
ايـن درست به آن مى ماند كه شخصى عمل مهمى را انجام مى دهد و بعد ازحاضران سؤال مى كند كار من چگونه بود؟.
(آيه )ـ اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود! در اينجا بار ديگر به مساله توحيد باز مى گردد, و صـفـحـه تـازه اى از كـتـاب تـكوين را در برابر ديدگان انسانهامى گشايد, تاپاسخى دندان شكن به مشركان لجوج ومنكران سرسخت توحيدباشد.
نـخـسـت مـى گويد: ((آيا نديدى خداوند از آسمان آبى نازل كرد و بوسيله آن ميوه هايى به وجود آورديم با الوان مختلف )) (الم تر ان اللّه انزل من السما مافاخرجنا به ثمرات مختلفا الوانها).
آرى ! مى بينيد كه از آب و زمين واحد يكى بى رنگ و ديگرى تنها داراى يك رنگ اين همه رنگهاى مـختلفى از ميوه هاى گوناگون , گلهاى زيبا, برگها و شكوفه ها,در چهره هاى مختلف به وجود آمده است .
((الوان )) ممكن است به معنى رنگهاى ظاهرى ميوه ها باشد و ممكن است كنايه از تفاوت در طعم و ساختمان و خواص گوناگون آنها بوده باشد.
در دنـبـاله آيه به تنوع طرقى كه در كوهها وجود دارد, و سبب شناخت جاده هااز يكديگر مى شود اشـاره كـرده , مى گويد: ((و از كوهها نيز جاده هايى آفريده شده به رنگ سفيد و سرخ , با رنگهايى مـتـفـاوت و (گـاه ) به رنگ كاملا سياه )) (ومن الجبال جدد بيض وحمر مختلف الوانها وغرابيب سود).
(آيـه )ـ در ايـن آيـه مـسـاله تنوع الوان را در انسانها و جانداران ديگر مطرح كرده ,مى گويد: ((از انـسانها و جنبندگان و چهارپايان نيز (افرادى آفريده شده ) رنگهاى متفاوتى دارند)) (ومن الناس والدواب والا نعام مختلف الوانه ).
آرى ! انسانها با اين كه همه از يك پدر و مادرند داراى نژادها و رنگهاى كاملامتفاوتند, بعضى سفيد همچون برف , بعضى سياه همچون مركب , حتى در يك نژادنيز تفاوت در ميان رنگها بسيار است .
گذشته از چهره ظاهرى , رنگهاى باطنى آنها, و خلق و خوهاى آنها, واستعداد و ذوقهايشان , كاملا متنوع و مختلف است .
پـس از بـيـان اين نشانه هاى توحيدى در پايان به صورت يك جمع بندى مى گويد: ((آرى مطلب چنين است )) (كذلك ).
و از آنجا كه بهره گيرى از اين آيات بزرگ آفرينش بيش از همه براى بندگان خردمند و دانشمند است در دنباله آيه مى فرمايد: ((تنها بندگان عالم و دانشمندند كه از خدا مى ترسند)) (انما يخشى اللّه من عباده العلمؤا).
آرى ! از ميان تمام بندگان , دانشمندانند كه به مقام عالى خشيت يعنى ((ترس از مسؤوليت توام با درك عظمت مقام پروردگار)) نائل مى گردند, اين حالت ((خشيت )) مولود سير در آيات آفاقى و انفسى و آگاهى از علم و قدرت پروردگار, وهدف آفرينش است .
در حـديـثى از امام صادق (ع ) در تفسير همين آيه مى خوانيم : ((منظور از علماكسانى هستند كه اعـمـالـشان آنها هماهنگ با سخنانشان باشد كسى كه گفتارش باكردارش هماهنگ نباشد عالم نيست )).
و در پايان آيه به عنوان يك دليل كوتاه بر آنچه گذشت مى فرمايد: ((خداوندتواناى شكست ناپذير و آمرزنده است )) (ان اللّه عزيز غفور).
((عـزت )) و قـدرت بـى پـايانش سرچشمه خوف و خشيت انديشمندان است , و((غفوريتش )) كه نـشـانـه رحـمـت بـى انتهاى اوست سبب رجا و اميد آنان است , و به اين ترتيب اين دو نام مقدس , بـنـدگـان خـدا را در مـيـان خـوف و رجـا نـگه مى دارد,ومى دانيم حركت مداوم به سوى تكامل بدون اتصاف به اين دو وصف ممكن نيست .
(آيه )ـ معامله پرسود با پروردگار! از آنجا كه در آيه قبل به مقام خوف وخشيت عالمان اشاره شده بود در اين آيه به مقام ((اميد و رجا)) آنها اشاره كرده ,مى فرمايد: ((كسانى كه كتاب الهى را تلاوت مـى كنند, و نماز را بر پا مى دارند, و ازآنچه به آنها روزى داده ايم در پنهان و آشكار انفاق مى كنند, آنها اميد تجارتى دارندكه نابودى و فساد و كساد در آن نيست )) (ان الذين يتلون كتاب اللّه واقاموا الصلوة وانفقوا مما رزقناهم سرا وعلا نية يرجون تجارة لن تبور).
بـديـهـى اسـت كـه ((تـلاوت )) در اينجا به معنى قرائت سرسرى و خالى از تفكر وانديشه نيست , خواندنى است كه سرچشمه فكر باشد, فكرى كه سرچشمه عمل صالح گردد, عملى كه از يك سو انـسـان را بـه خـدا پيوند دهد كه مظهر آن نماز است ,و از سوى ديگر به خلق خدا ارتباط دهد كه مظهر آن انفاق است .
اين انفاق گاهى مخفيانه صورت مى گيرد تا نشانه اخلاص كامل باشد ((سرا)).
و گاه آشكارا تا مشوق ديگران گردد و تعظيم شعائر شود ((علا نية )).
آرى ! علمى كه چنين اثرى دارد مايه رجا و اميدوارى است .
(آيـه )ـ ايـن آيـه هدف اين مؤمنان راستين را چنين بيان مى كند: ((آنها (اين اعمال صالح را انجام مى دهند) تا خداوند اجر و پاداششان را بطوكامل بپردازد, و ازفضلش بر آنها بيفزايد كه او آمرزنده و شكور است )) (ليوفيهم اجورهم ويزيدهم من فضله انه غفور شكور).
ايـن جـمـله در حقيقت اشاره به نهايت اخلاص آنهاست كه در اعمال نيك خود جز به پاداش الهى نـظر ندارند, و خداوند علاوه بر پاداش معمولى كه آن خودگاهى صدها يا هزاران برابر عمل است از فضل خود بر آنان مى افزايد, و مواهبى , ازفضل گسترده اش به آنها مى بخشد.
(آيـه )ـ از آنـجـا كـه در آيات گذشته سخن از مؤمنان پاكدلى در ميان بود كه آيات كتاب الهى را تـلاوت مـى كـنند و به كار مى بندند, در اين آيه از اين كتاب آسمانى ودلائل صدق آن و همچنين حاملان واقعى كتاب سخن مى گويد, و بحثى را كه درآيات پيشين پيرامون توحيد بود با اين بحث كه پيرامون نبوت است تكميل كرده ,مى فرمايد: ((و آنچه از كتاب بر تو وحى فرستاديم حق است , و آنـچـه را در كـتـب پـيشين آمده تصديق مى كند, خداوند نسبت به بندگانش آگاه و بيناست )) (والذى اوحينا اليك من الكتاب هو الحق مصدقا لما بين يديه ان اللّه بعباده لخبير بصير).
جـمـلـه ((ان اللّه بـعـبـاده لـخـبير بصير)) بيانگر علت حقانيت قرآن و هماهنگى آن باواقعيتها و نيازهاست , چرا كه از سوى خداوندى نازل شده كه بندگان خود را به خوبى مى شناسد و نسبت به نيازهايشان بصير و بيناست .
((خبير)) به معنى آگاهى از بواطن و عقائد و نيات و ساختمان روحى انسان , و((بصير)) به معنى بينايى نسبت به ظواهر و پديده هاى جسمانى اوست .
(آيـه )ـ وارثـان حقيقى ميراث انبيا: اين آيه به موضوع مهمى در اين رابطه ـيعنى حاملان اين كتاب بـزرگ آسـمانى , همان كسانى كه بعد از نزول قرآن بر قلب پاك پيامبر(ص ) اين مشعل فروزان را در آن زمـان وقرون واعصار ديگر حفظوپاسدارى نمودندـ اشاره كرده , مى فرمايد: ((سپس اين كتاب آسمانى را به گروهى ازبندگان برگزيده خود به ارث داديم )) (ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا).
منظور از ((كتاب )) در اينجا قرآن مجيد است .
((ارث )) بـه چـيـزى گـفته مى شود كه بدون داد و ستد و زحمت به دست مى آيد,و خداوند اين كتاب بسيار بزرگ را اين گونه در اختيار مسلمانان قرار دارد.
سپس به يك تقسيم بندى مهم در اين زمينه پرداخته , مى گويد: ((از ميان آنهاعده اى به خويشتن ستم كردند, و گروهى راه ميانه را در پيش گرفتند, و گروهى به فرمان خدا در نيكيها بر ديگران پـيـشى گرفتند, و اين فضيلت بزرگى است )) (فمنهم ظالم لنفسه ومنهم مقتصد ومنهم سابق بالخيرات باذن اللّه ذلك هو الفضل الكبير).
خـداونـد پـاسـدارى ايـن كـتـاب آسمانى را بعد از پيامبرش بر عهده اين امت گذاشته , امتى كه بـرگـزيـده خداست , ولى در ميان اين امت گروههاى مختلفى يافت مى شوند: بعضى به وظيفه بـزرگ خـود در پاسدارى از اين كتاب و عمل به احكامش كوتاهى كرده , و در حقيقت بر خويشتن ستم نمودند.
گروهى ديگر تا حد زيادى به اين وظيفه پاسدارى و عمل به كتاب قيام نموده اند, هرچند لغزشها و نارسائيهايى در كار خود نيز داشته اند.
و بالاخره گروه ممتازى وظائف سنگين خود را به نحو احسن انجام داده , ودر اين ميدان مسابقه بزرگ بر همگان پيشى گرفته اند كه در راس اين گروه امامان معصوم (ع ) قرار دارند.
(آيه )ـ آنجا كه نه غمى است , نه رنجى , و نه درماندگى !.
ايـن آيـات در حـقـيـقـت نتيجه اى است براى آنچه در آيات گذشته آمده بود,مى فرمايد: پاداش پـيـشـگـامان در خيرات و نيكيها ((باغهاى جاويدان بهشت است كه همگى در آن وارد مى شوند)) (جنات عدن يدخلونها).
سپس به سه بخش از نعمتهاى بهشتى كه بعضى جنبه مادى دارد و ظاهرى ,و بعضى جنبه معنوى و بـاطـنـى , و قسمتى نيز ناظر به نفى و طرد هرگونه مانع ومزاحم است اشاره كرده , مى گويد: ((ايـن پـيـشگامان در خيرات در آن بهشت جاويدان به دستبندهايى از طلا و مرواريد آراسته اند و لباسشان در آنجا حرير است ))! (يحلون فيها من اساور من ذهب ولؤلؤا ولباسهم فيها حرير).
آنـهـا در اين دنيا به زرق و برقها بى اعتنايى كردند, دربند لباسهاى فاخر نبودند,خداوند به جبران اينها در جهان ديگر بهترين لباسها و زيورها را بر آنها مى پوشاند.
(آيـه )ـ بـعـد از ذكـر ايـن نـعـمـت مـادى به نعمت معنوى خاصى اشاره كرده ,مى فرمايد: ((آنها مـى گـويـنـد: حـمـد (و ستايش ) براى خداوندى است كه اندوه را از مابرطرف ساخته )) (وقالوا الحمدللّه الذى اذهب عنا الحزن ).
سـپـس اين مؤمنان بهشتى مى افزايند: ((پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزاراست )) (ان ربنا لغفور شكور).
با وصف غفوريتش اندوه سنگين لغزشها و گناهان را برطرف ساخته , و باوصف شكوريتش مواهب جاودانى كه هرگز سايه شوم غم بر آنها نمى افتد به ماارزانى داشته .
(آيه )ـ سرانجام به سراغ آخرين نعمت كه نبودن عوارض ناراحتى و عوامل مشقت و خستگى و رنج و تعب است رفته , از قول آنها مى گويد: ستايش براى ((آن كسى است كه با فضل خود ما را در اين سـراى اقـامـت (جاويدان ) جاى داد كه نه درآنجا رنجى به ما مى رسد و نه سستى و واماندگى ))! (الذى احلنا دارالمقامة من فضله لا يمسنـا فيها نصب ولا يمسنا فيها لغوب ).
و بـه ايـن تـرتيب در آنجا نه عوامل مشقت بار جسمانى وجود دارد, نه ازاسباب رنج روحى خبرى است .
(آيـه )ـ مـعـمـولا قرآن در كنار ((بشارتها)) به ((انذارها)) مى پردازد تا دو عامل خوف و رجا را كه انگيزه حركت تكاملى است تقويت كند لذا در اينجا سخن ازمجازاتهاى مادى و معنوى است .
نـخـست مى فرمايد: ((آنها كه راه كفر را پيش گرفتند آتش دوزخ براى آنهاست ))(والذين كفروا لهم نار جهنم ).
همان گونه كه بهشت دار مقام و سراى جاويدان است , دوزخ نيز براى اين گروه جايگاه ابدى است .
سـپـس مـى افـزايد: ((هرگز فرمان مرگ آنها صادر نمى شود تا بميرند)) و از اين رنج و الم رهايى يابند (لا يقضى عليهم فيموتوا).
مـرگ بـراى اين گونه اشخاص يك دريچه نجات است , اما با جمله گذشته اين دريچه بسته شده , باقى مى ماند دريچه ديگر و آن اين كه زنده بمانند و مجازاتشان تدريجا تخفيف يابد, و يا تحمل آنها را بـيـفـزايـد تـا نـتـيـجـه آن تخفيف درد و رنج باشد,اين دريچه را نيز با جمله ديگرى مى بندد, مى گويد: ((چيزى از عذاب دوزخ از آنهاتخفيف داده نخواهد شد)) (ولا تخفف عنهم من عذابها).
و در پايان آيه به عنوان تاكيد بر قاطعيت اين وعيد الهى مى فرمايد: ((اين گونه هر كفران كننده اى را جزا مى دهيم ))! (كذلك نجزى كل كفور).
آرى ! جـزاى كفران كننده سوختن در عذاب دردناك آتش است , آتشى كه بادست خود افروخته و هيزمش را افكار و اعمال و وجود او تشكيل مى دهد.
(آيه )ـ ما را بازگردانيد تا عمل صالح انجام دهيم !.
ايـن آيه به قسمت ديگرى از عذاب دردناك آنها پرداخته , و انگشت روى بعضى از نكات حساس در ايـن زمينه گذارده , مى گويد: ((آنها در دوزخ فرياد مى زنند:پروردگارا! ما را خارج كن تا عمل صالحى به جا بياوريم غير از آنچه انجام مى داديم ))(وهم يصطرخون فيها ربنا اخرجنا نعمل صالحا غير الذى كنا نعمل ).
آرى ! آنـهـا با مشاهده نتايج اعمال سؤ خود در ندامت عميقى فرو مى روند,و تقاضاى بازگشت به دنيا مى كنند براى انجام اعمال صالح .
به هر حال در برابر اين تقاضا يك پاسخ قاطع از سوى خداوند به آنها داده مى شود, مى فرمايد: ((آيا شما را به اندازه اى كه هركس اهل تذكر است در آن متذكرمى شود عمر نداديم ))؟! (اولم نعمركم ما يتذكر فيه من تذكر).
((و (آيا) بيم دهنده الهى به سراغ شما نيامد))؟! (وجاكم النذير).
اكنون كه چنين است و تمام وسائل نجات در اختيارتان بوده و از آن بهره نگرفتيد بايد در همين جا گـرفـتـار بـاشيد ((اكنون بچشيد كه براى ستمگران ياورى نيست ))! (فذوقوا فما للظالمين من نصير).
(آيـه )ـ در ايـن آيـه بـه تـقـاضـايـى كـه كـفار در دوزخ براى بازگشت به دنيا دارندپاسخ داده , مـى گـويـد:((خـداونـد غـيـب آسمانها و زمين را مى داند, چنين خدايى مسلما از آنچه در درون دلهاست آگاه است )) (ان اللّه عالم غيب السموات والا رض انه عليم بذات الصدور).
آرى ! او مـى داند اگر به درخواست دوزخيان پاسخ مثبت گفته شود و باز به دنيا برگردند همان اعمال گذشته را ادامه خواهند داد.
علاوه بر اين , آيه هشدارى است به همه مؤمنان كه در اخلاص نيات خويش بكوشند و جز خدا كسى را در نظر نداشته باشند.
(آيه )ـ به دنبال بحثهايى كه در آيات گذشته پيرامون سرنوشت كفار ومشركان آمده بود, در اينجا از طـريـق ديـگرى آنها را مورد بازخواست قرار داده ,بطلان طريقه آنها را با دلائل آشكارى روشن مى سازد.
نـخـست مى گويد: ((او كسى است كه شما را جانشينان در زمين قرار داد)) (هوالذى جعلكم خلا ئف فى الا رض ).
او عقل و شعور و فكر و هوش داده , و طريقه استفاده كردن از اين امكانات رابه شما انسانها آموخته است , با اين حال چگونه ولى نعمت اصلى خود رافراموش كرديد.
اين جمله , هشدارى است به همه انسانها كه بدانند دوران آنها ابدى وجاودانى نيست , همان گونه كـه آنـها جانشين اقوام ديگر شدند پس از چند روزى آنهانيز مى روند و اقوام ديگرى جانشين آنها خواهند شد.
بـه هـمـين دليل بلافاصله مى گويد: ((پس هركس كافر شود كفر او به زيان خودش خواهد بود)) (فمن كفر فعليه كفره ).
((و كـفـر كـافـران در نزد پروردگارشان چيزى جز خشم و غضب نمى افزايد))(ولا يزيد الكافرين كـفـرهـم عـنـد ربهم الا مقتا) خشم الهى به معنى برچيدن دامنه رحمت و دريغ داشتن لطف از كسانى است كه مرتكب اعمال زشتى شده اند.
و بـه هرحال ((كفرشان چيزى جز زيان و خسران به آنان نمى افزايد)) (ولا يزيدالكافرين كفرهم الا خسارا).
(آيه )ـ اين آيه پاسخ قاطع ديگرى به مشركان مى دهد و به آنها خاطرنشان مى سازد كه اگر انسان از چـيزى تبعيت مى كند يا به آن دل مى بندد بايد دليلى از عقل بر آن داشته باشد, يا دليلى از نقل قطعى , شما كه هيچ يك از اين دو را در اختيارنداريد تكيه گاهى جز فريب و غرور نخواهيد داشت .
مـى فـرمايد: ((بگو: اين معبودانى را كه جز خدا مى خوانيد به من نشان دهيدچه چيزى از زمين را آفريده اند))! (قل ارايتم شركاكم الذين تدعون من دون اللّه ارونى ماذا خلقوا من الا رض ).
((يا اين كه در آفرينش آسمان شريكند))؟! (ام لهم شرك فى السموات ).
بـا ايـن حال پرستش آنها چه دليلى دارد؟! معبود بودن فرع بر خالق بودن است , حال كه ثابت شد هـيچ دليل عقلى براى مدعاى شما نيست , آيا دليلى از نقل در اختيار داريد؟ ((آيا كتابى (آسمانى ) در اختيار آنها گذارده ايم و آنها دليل روشنى ازآن بر كار خود دارند))؟ (ام آتيناهم كتابا فهم على بينت منه ).
نه آنها هيچ دليل و بينه و برهان روشنى از كتب الهى در اختيار ندارند.
پـس سرمايه آنها چيزى جز مكر وفريب نيست ((بلكه اين ستمگران به يكديگرجز وعده هاى دروغين نمى دهند)) (بل ان يعد الظالمون بعضهم بعضا الا غرورا).
(آيه )ـ آسمانها و زمين با دست قدرت او برپاست !.
در اين آيه سخن از حاكميت خدا بر مجموعه آسمانها و زمين است , و درحقيقت بعد از نفى دخالت مـعـبـودهـاى سـاخـتگى در جهان هستى به اثبات توحيدخالقيت و ربوبيت پرداخته , مى فرمايد: ((خداوند آسمانها و زمين را نگاه مى دارد تااز نظام خود منحرف نشوند)) (ان اللّه يمسك السموات والا رض ان تزولا ).
نه تنها آفرينش در آغاز با خداست كه نگهدارى و تدبير و حفظ آنها نيز به دست قدرت اوست , بلكه آنـهـا هـر لـحـظه آفرينش جديدى دارند و فيض هستى لحظه به لحظه به آنها مى رسد, كه اگر لحظه اى رابطه آنها با آن مبدا بزرگ قطع شودراه فنا و نيستى را پيش مى گيرند.
اگر نازى كند يكدم ـــــ فرو ريزند قالبها!.
سـپـس بـه عـنوان تاكيد مى افزايد: ((و هرگاه منحرف گردند, كسى جز او نمى تواند آنهارا نگاه دارد)) (ولئن زالتا ان امسكهما من احد من بعده ).
نه بتهاى ساختگى شما, نه فرشتگان , و نه غير آنها, هيچ كس قادر بر اين كارنيست .
در پايان آيه براى اين كه راه توبه را به روى مشركان گمراه نبندد و اجازه بازگشت در هر مرحله به آنها دهد مى فرمايد: ((او بردبار و غفور است )) (انه كان حليما غفورا).
بـه مـقـتـضـاى حـلـمـش در مجازات آنها تعجيل نمى كند و به مقتضاى غفوريتش توبه آنها را با شرائطش در هر مرحله كه باشد پذيرا مى شود.
آيـه ـ شـان نزول : ((مشركان عرب هنگامى كه مى شنيدند بعضى از امتهاى پيشين همچون يهود, پيامبران الهى را تكذيب كردند, و آنها را به شهادت رساندند,مى گفتند: ولى ما چنين نيستم ! اگر فرستاده الهى به سراغ ما بيايد ما هدايت پذيرترين امتها خواهيم بود! ولى همانها هنگامى كه آفتاب عالمتاب اسلام از افق سرزمينشان طلوع كرد و پيامبر اسلام (ص ) همراه بزرگترين كتاب آسمانى به سراغشان آمد نه تنها نپذيرفتند بلكه در مقام تكذيب و مبارزه و انواع مكر و فريب برآمدند.
ايـن آيـه و دو آيـه بعد نازل شد و آنها را بر اين ادعاهاى توخالى و بى اساس مورد ملامت و سرزنش قرار داد.
تفسير: استكبار و حيله گرى , سرچشمه بدبختيهاى آنها بودـ.
در آيات پيشين سخن از مشركان وسرنوشت آنها در دنيا وآخرت در ميان بود.
در اين آيه مى فرمايد: ((آنها با نهايت تاكيد سوگند ياد كردند اگر انذاركننده اى به سراغشان بيايد بـطور مسلم از همه امتها هدايت يافته تر خواهند بود)) (واقسمواباللّه جهد ايمانهم لئن جاهم نذير ليكونن اهدى من احدى الا مم ).
آرى ! آنها هنگامى كه تماشاگر صفحات تاريخ گذشته بودند, بسيار تعجب مى كردند و همه گونه ادعا درباره خود داشتند و لافها مى زدند.
امـا هـنگامى كه ((محك تجربه آمد به ميان )) و كوره امتحان سخت داغ شد وخواسته آنها عملى شـد نـشـان دادند كه آنها نيز از همان قماشند, بطوريكه قرآن دردنباله همين آيه فرموده : ((پس هـنـگـامى كه انذاركننده الهى آمد جز فرار و فاصله گرفتن از حق چيزى بر آنها نيفزود))! (فلما جاهم نذير مازادهم الا نفورا).
ايـن تعبير نشان مى دهد كه آنها قبلا نيز برخلاف ادعاهايشان طرفدار حق نبودند, قسمتى از آيين ابراهيم را كه در ميان آنها وجود داشت محترم نمى شمردند.
(آيـه )ـ اين آيه توضيحى است بر آنچه در آيه قبل گذشت , مى گويد:دورى آنها از حق ((به خاطر ايـن بود كه طريق استكبار در زمين را پيش گرفتند)) و هرگزحاضر نشدند در برابر حق تسليم شوند (استكبارا فى الا رض ).
و نيز به خاطر آن بود كه ((حيله گريهاى زشت و بد را)) پيشه كردند (ومكرالسيئ ).
((ولى اين حيله گريهاى سؤ تنها دامان صاحبانش را مى گيرد)) (ولا يحيق المكر السيئ الا باهله ) .
او را در برابر خلق خدا رسوا و بينوا, و در پيشگاه الهى شرمسار مى كند.
در حقيقت اين آيه مى گويد: آنها تنها به دورى كردن از اين پيامبر بزرگ الهى قناعت نكردند, بلكه بـراى ضـربـه زدن به او از تمام توان و قدرت خود كمك گرفتند,و انگيزه اصلى آن كبر و غرور و عدم خضوع در مقابل حق بود.
در دنـباله آيه اين گروه مستكبر مكار و خيانتكار را با جمله پرمعنى وتكان دهنده اى تهديد كرده , مـى گـويد: ((آيا آنها انتظارى جز اين دارند كه گرفتار همان سرنوشت پيشينيان شوند))؟! (فهل ينظرون الا سنت الا ولين ).
اين جمله كوتاه اشاره اى دارد به تمام سرنوشتهاى شوم اقوام گردنكش وطغيانگرى همچون قوم نوح , و عاد, و ثمود, و قوم فرعون كه هركدام به بلاى عظيمى گرفتار شدند.
سـپـس بـراى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((هرگز براى سنت الهى تغيير و تبديلى نمى يابى , و هرگز بـراى سـنـت الـهـى دگرگونى نخواهى يافت )) (فلن تجد لسنت اللّه تبديلا ولن تجد لسنت اللّه تحويلا ).
نـوسـان و دگـرگـونـى سـنـتـهـا دربـاره كسى تصور مى شود كه آگاهى محدودى دارد, ولى پـروردگـارى كـه عـالـم و حـكـيـم و عادل است سنتش درباره آيندگان همان است كه درباره پيشينيان بوده است , سنتهايش ثابت و تغييرناپذير است .
(آيـه )ـ در ايـن آيـه اين گروه مشرك و مجرم را به پيگيرى آثار گذشتگان وسرنوشتى كه به آن گـرفـتـار شـدند دعوت مى كند, تا آنچه را از تاريخ درباره آنهاشنيده اند با چشم در سرزمينهاى مـتعلق به آنها, و در لابلاى آثارشان ببينند,مى فرمايد: ((آيا سير در زمين نكردند تا بنگرند عاقبت كـار كـسـانـى كه پيش از آنهابودند چه شد))؟! (اولم يسيروا فى الا رض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم ).
اگـر ايـنها چنين تصور مى كنند كه از آنان نيرومندترند سخت در اشتباهند, چرا كه ((آنها از اينها قويتر و پرقدرت تر بودند)) (وكانوا اشد منهم قوة ).
به علاوه انسانها هر قدر نيرومند و قوى باشند قدرت آنها در برابر قدرت خداوند صفر است , چرا كه ((نـه چـيـزى در آسـمـان , نـه در زمين , از حوزه قدرت او فرارنخواهد كرد, و او را عاجز و ناتوان نخواهد ساخت )) (وما كان اللّه ليعجزه من شى فى السموات ولا فى الا رض ).
زيرا ((او دانا و تواناست )) (انه كان عليما قديرا).
نه چيزى از نظرش مخفى و پنهان مى ماند, و نه كارى در برابر قدرتش مشكل است , و نه كسى بر او چيره مى شود.
(آيه )ـ اگر لطف او نبود جنبنده اى بر پشت زمين نبود!.
ايـن آيه كه آخرين آيه سوره ((فاطر)) است بحثهاى تند و تهديدهاى شديدگذشته اين سوره را با بـيـان لـطف و رحمت پروردگار بر مردم روى زمين پايان مى دهد, همان گونه كه اين سوره را با گشايش رحمت خدا بر مردم آغاز كرد.
آيـه قبل كه مجرمان بى ايمان را تهديد به سرنوشت پيشينيان مى كرد اين سؤال را براى بسيارى از آنها و ديگران مطرح مى سازد كه اگر سنت الهى درباره همه گردنكشان چنين است پس چرا اين قوم مشرك و سركش مكه را مجازات نمى كند؟!.
در پـاسـخ ايـن سـؤال مـى فـرمايد: ((اگر خداوند همه مردم را به خاطر اعمالى كه انجام داده اند مـجازات كند (و هيچ مهلتى براى اصلاح و تجديد نظر و خودسازى به آنان ندهد) جنبنده اى را بر پشت زمين باقى نخواهد گذاشت )) (ولو يؤاخذ اللّه الناس بما كسبوا ما ترك على ظهرها من دابة ).
آن چنان مجازاتهاى پى درپى نازل مى شد و صاعقه ها و زلزله ها و طوفانهاگنهكاران ظالم را درهم مى كوبيد كه زمين جاى زندگى براى كسى نبود.
((ولى خداوند (به لطف و كرمش ) آنها را تا زمان معينى به تاخير مى اندازد)) وبه آنها فرصت براى توبه و اصلاح مى دهد (ولكن يؤخر هم الى اجل مسمى ).
امـا اين حلم و فرصت الهى حسابى دارد, تا زمانى است كه اجل آنها فرانرسيده باشد, ((اما هنگامى كـه اجـل آنـهـا فـرا رسـد (هـركـس را به مقتضاى عملش جزامى دهد چرا كه ) خداوند نسبت به بندگانش بصير و بيناست )) هم اعمال آنها رامى بيند و هم از نيات آنها باخبر است (فاذا جا اجلهم فان اللّه كان بعباده بصيرا).
((پايان سوره فاطر)).