بازگشت

اين بتها زائيده هواي نفس شماست


پـس از بـيـان بـحـثهاى مربوط به توحيد وحى , معراج و آيات عظمت خداونديگانه در آسمانها به بطلان شرك و عقائد خرافى مشركان در زمينه بتها مى پردازد.
مـى فـرمايد: بعد از آن كه عظمت خداوند و آيات بزرگ او را دانستيد ((به من خبر دهيد آيا بتهاى لات و عزى )) (افريتم اللا ت والعزى ).
(آيـه )ـ ((و (همچنين بت ) منات كه سومين آنهاست )) آيا دختران خداهستند و منشا سود و زيان براى شما مى باشند؟! (ومنوة الثالثة الا خرى ).
اين سه بت در ميان عرب از اهميت و شهرت خاصى برخوردار بودند.
(آيـه )ـ ((آيـا سهم شما پسر است و سهم او دختر))؟! (الكم الذكر وله الا نثى ) در حالى كه به زعم شـمـا دختران كم ارزشترند و حتى هنگامى كه مى شنويدهمسر شما دختر آورده از شدت اندوه و خشم سياه مى شويد!.
(آيـه )ـ ((اگر چنين باشد اين تقسيمى ناعادلانه است )) كه ميان خودو خدا قائل شديد! (تلك اذا قسمة ضيزى ) چرا كه سهم خدا را پست تر از سهم خود مى دانيد!.
بـه اين ترتيب قرآن افكار منحط و خرافى آنها را به باد استهزا مى گيرد كه شما ازيكسو دختران را زنده به گور مى كنيد و عيب و ننگ مى دانيد, و از سوى ديگرفرشتگان را دختران خدا مى دانيد, نه تـنـهـا خودشان را مى پرستيد كه مجسمه هاى بى روح آنها نيز به صورت بتها در نظر شما اين همه احترام دارد و از اينجا روشن مى شود كه حداقل بسيارى از بتهاى سنگى و چوبى كه مورد پرستش عـرب واقـع مـى شـد بـه زعـم آنـهـا مجسمه هاى فرشتگان بود فرشتگانى كه آنها را ((رب النوع )) و مديرومدبر عالم هستى مى دانستند ونسبت آنهارا با خدا نسبت دختر وپدر مى پنداشتند.
از ايـنـجا معلوم مى شود كه قرآن هرگز نمى خواهد اعتقاد عرب جاهلى را درمورد تفاوت دختر و پسر بپذيرد, بلكه مى خواهد مسلمات طرف را به رخ او بكشدوالا نه دختر و پسر در منطق اسلام از نـظـر ارزش انـسـانـى تـفاوتى دارند, و نه فرشتگان دختر و پسر دارند و نه اصلا آنها فرزندان خدا هستند, و نه خدا اصولا فرزندى دارد.
(آيـه )ـ در اين آيه , قرآن با قاطعيت مى گويد: ((اينها فقط نامهائى است كه شما و پدرانتان بر آنها گـذاشـته ايد (نامهائى بى محتوا و اسمهائى بى مسمى ) و هرگزخداوند دليل و حجتى بر آن نازل نكرده است )) (ان هى الا اسما سميتموها انتم وآباؤكم مـا انزل اللّه بها من سلطان ).
نـه دلـيـلى از عقل بر آن داريد, و نه دليلى از طريق وحى الهى , و جز يك مشت اوهام و خرافات و الفاظ توخالى چيزى نيست .
و در پـايـان مـى افـزايـد: ((آنـها فقط از گمانهاى بى اساس و هواى نفس پيروى مى كنند)) و اين موهومات همه زائيده پندار و هوى است (ان يتبعون الا الظن ومـاتهوى الا نفس ).
((در حالى كه هدايت از سوى پروردگارشان براى آنها آمده است )) (ولقدجاهم من ربهم الهدى ).
اما چشم مى بندند و به آن پشت مى كنند, و در ظلمات اين اوهام غوطه ورمى شوند.
اصولا هواى نفس خود بزرگترين و خطرناكترين بتهاست و سرچشمه پيدايش بتهاى ديگر, و مايه گرمى بازار بت پرستى است .
(آيه )ـ قرآن همچنان خرافه بت پرستى را تعقيب و محكوم مى كند.
نـخـست به آرزوهاى بى اساس بت پرستان و انتظاراتى كه از بتها داشتندپرداخته , مى گويد: ((آيا آنچه انسان تمنا دارد به آن مى رسد))؟! (ام للا نسان مـاتمنى ).
آيـا مـمـكـن اسـت ايـن اجـسـام بى روح و بى ارزش به شفاعت او در پيشگاه خدابرخيزند؟ و يا در مشكلات و گرفتاريها در دنيا و آخرت به او پناه بدهند؟.
(آيه )ـ ((در حالى كه آخرت و دنيا از آن خداست )) (فلله الا خرة والا ولى ).
عالم اسباب بر محور اراده او مى چرخد, و هر موجودى هر چه دارد از بركت وجود اوست , شفاعت از ناحيه او و حل مشكلات نيز به دست قدرت اوست .
و بـه اين ترتيب قرآن مشركان را بكلى از شفاعت بتها و حل مشكلات به وسيله آنها مايوس و نوميد مى كند.