بازگشت

شفاعت هم به اذن اوست


در ايـن آيـه بـراى تـاكـيد بيشتر روى همين مساله مى افزايد: ((و چه بسيارفرشتگان آسمانها كه شـفـاعـت آنـها هيچ سودى نمى بخشد, مگر پس از آن كه خدابراى هركس بخواهد و راضى باشد اجـازه (شفاعت ) دهد)) (وكم من ملك فى السموات لا تغنى شفاعتهم شيئا الا من بعد ان ياذن اللّه لمن يشا ويرضى ).
جائى كه فرشتگان آسمان با آن همه عظمت , حتى به صورت جمعى قادر برشفاعت نيستند, جز به اذن و رضاى پروردگار, از اين بتهاى بى شعور و فاقد هرگونه ارزش چه انتظارى داريد؟.
(آيـه )ـ قـرآن هـمـچـنان موضوع آيات قبل را در زمينه نفى عقائد مشركان تعقيب كرده , نخست مـى فرمايد: ((كسانى كه به آخرت ايمان ندارند فرشتگان رادختر (خدا) نامگذارى مى كنند)) (ان الذين لا يؤمنون بالا خرة ليمسون الملا ئكة تسمية الا نثى ).
آرى ! ايـن سـخـن زشـت و شـرم آور تنها از كسانى سر مى زند كه به حساب وجزاى اعمال معتقد نيستند كه اگر عقيده داشتند اين چنين جسورانه سخن نمى گفتند, سخنى كه كمترين دليلى بر آن ندارند, بلكه دلائل عقلى نشان مى دهد نه خداوند فرزندى دارد نه فرشتگان دخترند.
(آيـه )ـ سپس به يكى از دلائل روشن بطلان اين نامگذارى اشاره كرده ,مى افزايد: ((آنها هرگز به ايـن سـخـن دانـشى ندارند, بلكه از گمان بى پايه پيروى مى كنند با اينكه گمان هرگز انسان را بـى نـيـاز از حـق نمى كند)) (ومـا لهم به من علم ان يتبعون الا الظن وان الظن لا يغنى من الحق شيئا).
انـسـان مـتـعـهـد و معتقد هرگز سخنى را بدون علم و آگاهى نمى گويد, و نسبتى را به كسى بـى دلـيـل نـمـى دهد, تكيه بر گمان و پندار كار شيطان و انسانهاى شيطان صفت است , و قبول خرافات و موهومات نشانه انحراف و بى عقلى است .
البته گمانهائى كه معقول و موجه است و غالبا مطابق واقع و مبناى كار عقلادر زندگى روزمره مـى باشد, مانند شهادت شهود در محكمه و دادگاه , يا ((قول اهل خبره )) و يا ((ظواهر الفاظ)) و امثال آن داخل در اين آيات نيست , اين گونه گمانها درحقيقت يك نوع علم عرفى است نه گمان .
(آيـه )ـ سـپـس بـراى ايـن كه روشن كند اين گروه اهل استدلال و منطق نيستند, و حب دنيا و فراموش كردن ياد خدا آنها را در لجنزار اين موهومات وخرافات غوطه ور ساخته , مى افزايد: ((حال كه چنين است از كسى كه از ياد ما روى مى گرداند, و جز زندگى مادى دنيا را نمى طلبد اعراض كـن و بـه آنـهـا اعتنا مكن كه شايسته سخن نيستند! (فاعرض عن من تولى عن ذكرنا ولم يرد الا الحيوة الدنيا).
((ذكر خدا)) مفهوم گسترده اى دارد كه هرگونه توجه به خدا را چه از طريق قرآن , و دليل عقل , و چه از طريق سنت , و ياد قيامت شامل مى گردد.
شـايـد نـياز به تذكر نداشته باشد كه امر به اعراض از اين گروه هرگز منافاتى باتبليغ رسالت كه وظـيـفـه اصلى پيامبر(ص ) است ندارد چرا كه تبليغ و انذار و بشارت مخصوص مواردى است كه حداقل احتمال تاثير وجود داشته باشد, آنجا كه يقين به عدم تاثير است نبايد نيروها را به هدر داد, و بعد از اتمام حجت بايد اعراض كرد.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه بـراى اثـبـات انـحطاط فكرى اين گروه مى افزايد: ((اين آخرين حد آگاهى آنهاست ))! (ذلك مبلغهم من العلم ).
و در پـايـان مـى گـويـد: ((پـروردگار تو كسانى را كه از راه او گمراه شده اند بهترمى شناسد و (هـمچنين ) هدايت يافتگان را از همه بهتر مى شناسد)) (ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله وهو اعلم بمن اهتدى ).
جـمـلـه ((ذلـك مـبلغهم من العلم )) مى تواند اشاره به خرافاتى همچون بت پرستى و فرشتگان را دخـتـران خـدا دانـسـتـن باشد, يعنى نهايت آگاهى اين گروه همين موهومات است يا اشاره به دنـياپرستى و اسارت آنها در چنگال ماديات , يعنى نهايت فهم و شعورشان اين است كه به خواب و خور و عيش و نوش و متاع فانى وزودگذر و زرق و برق دنيا قناعت كرده اند.
در دعـاى مـعـروفـى كـه در اعمال ماه شعبان از پيغمبرگرامى اسلام (ص ) نقل شده مى خوانيم : ((خداوندا! دنيا را بزرگترين مشغوليات فكرى ما و نهايت علم وآگاهى ما قرار مده )).
پـايـان آيـه اشـاره بـه ايـن حـقـيـقـت است كه خداوند هم گمراهان را به خوبى مى شناسد وهم هـدايـت يـافـتـگـان را, يكى را مشمول غضبش و ديگرى را مشمول لطفش مى سازد, و در قيامت هركدام را بر طبق اعمالشان جزا خواهد داد.
(آيـه )ـ از آنجا كه در آيات گذشته سخن از علم خداوند نسبت به گمراهان و هدايت يافتگان بود, در ايـن آيـه در ادامـه هـمين سخن مى افزايد:((و براى خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است )) (وللّه مـا فى السموات ومـا فى الا رض ).
مـالكيت مطلقه در عالم هستى از آن اوست , و نيز حاكميت مطلقه از آن او, وبه همين دليل تدبير عالم هستى نيز به دست اوست , و چون چنين است جز اوشايسته عبوديت و شفاعت نيست .
هـدف بـزرگ او از ايـن آفـرينش گسترده اين است كه انسان يعنى گل سرسبدعالم هستى را با برنامه هاى تكوينى و تشريعى و تعليم و تربيت انبيا در مسير تكامل پيش برد.
لـذا در پـايـان آيـه به عنوان نتيجه اين مالكيت مى فرمايد: غرض اين است ((تابدكاران را به كيفر كـارهـاى بدشان برساند, و نيكوكاران را در برابر اعمال نيكشان پاداش دهد)) (ليجزى الذين اساؤا بما عملوا ويجزى الذين احسنوا بالحسنى ).
(آيـه )ـ سپس به توصيف اين گروه نيكوكار پرداخته , چنين مى گويد: ((آنهاكسانى هستند كه از گـنـاهان بزرگ و اعمال زشت دورى مى كنند, جز گناهان صغيره ))كه گاه آلوده آن مى شوند (الذين يجتنبون كبائر الا ثم والفواحش الا اللمم ).
قـرائن مـوجـود در آيه گواهى مى دهد كه ((لمم )) به معنى گناهانى است كه احيانااز انسان سر مى زند, سپس متوجه مى شود و آن را ترك مى گويد.
بـه عـلاوه در جـمله بعد قرآن مى گويد: ((آمرزش پروردگار تو گسترده است )) (ان ربك واسع المغفرة ).
اين نيز دليلى است بر اين كه گناهى از او سر زده كه نياز به غفران پروردگاردارد, نه تنها قصد و نيت و نزديك شدن به گناه بى آنكه آن را مرتكب شده باشد.
بـه هـرحـال منظور اين است كه نيكوكاران ممكن است لغزشى داشته باشند,ولى گناه برخلاف طـبـع و سجيه آنهاست , روح و قلب آنها همواره پاك است وآلودگيها جنبه عرضى دارد, و لذا به محض ارتكاب گناه پشيمان مى شوند و از خداتقاضاى بخشش مى كنند.
در دنـبـالـه آيـه بـراى تاكيد عدالت پروردگار, در مساله پاداش و كيفر از علم بى پايان او كه همه بندگان و اعمالشان را فرا مى گيرد سخن مى گويد.
مـى فرمايد: ((او نسبت به شما از همه آگاهتر است , از آن هنگام كه شما را اززمين آفريد, و در آن مـوقع كه به صورت جنينهائى در شكم مادرانتان بوديد)) (هواعلم بكم اذ انشاكم من الا رض واذ انتم اجنة فى بطون امهاتكم ).
آفرينش انسان از زمين يا به اعتبار خلقت نخستين او از طريق حضرت آدم است كه از خاك آفريده شـده , و يـا به اعتبار اين است كه تمام مواد تشكيل دهنده وجود انسان از زمين گرفته شده , كه از طـريـق تـغـذيه در تركيب بندى نطفه , و سپس درمراحل پرورش جنين مؤثر است , و در هر حال هدف اين است كه خداوند از همان زمان كه ذرات وجود شما در لابلاى خاكهاى زمين بود و از آن روز كـه نطفه ناچيزى در رحم مادر در درون پرده هاى ظلمانى رحم بوديد از تمام جزئيات وجود شما آگاه بوده است , با اين حال چگونه ممكن است از اعمال شما بى خبر باشد؟!.
ايـن تـعبير ضمنا مقدمه اى است براى سخن بعد كه مى فرمايد: ((پس خودستائى نكنيد (و از پاك بـودن خـود سخن مگوئيد, چرا كه ) او پرهيزكاران را بهترمى شناسد)) (فلا تزكوا انفسكم هو اعلم بمن اتقى ).
نـه نـيـازى بـه معرفى شما دارد, و نه شرح اعمال نيكتان , او هم از اعمال شماآگاه است , و هم از ميزان خلوص نيتتان , و حتى شما را از خودتان بهتر مى شناسد.