بازگشت

آيا ما و پدرانمان زنده مي شويم ؟


قرآن همچنان گفتگوهاى منكران معاد و پاسخ به آنها را ادامه مى دهد .
نـخست استبعاد منكران رستاخيز را به اين صورت منعكس مى كند: آنهامى گفتند: ((آيا هنگامى كـه مـا مـرديـم و خـاك و اسـتخوان شديم بار ديگر برانگيخته خواهيم شد))؟! (اذا متنا وكنا ترابا وعظاما انا لمبعوثون ).
(آيه )ـ و از اين بالاتر اين كه ((و آيا پدران نخستين ما نيز برانگيخته مى شوند))؟! (اوآباؤنا الا ولون ).
هـمانها كه جز مشتى استخوان پوسيده , يا خاكهاى پراكنده وجودشان باقى نمانده است , چه كسى مى تواند اين اجزاى متفرق را جمع كند؟ و چه كسى مى تواند لباس حيات بر آنان بپوشاند؟.
اما اين كوردلان فراموش كرده بودند كه روز نخست همه خاك بودند, و ازخاك آفريده شدند, اگر در قدرت خدا شك داشتند بايد بدانند خداوند يك بارقدرت خود را به اينها نشان داده بود, و اگر در قابليت خاك مردد بودند, آن هم يك بار به ثبوت رسيده بود.
(آيـه )ـ سـپـس قرآن به كوبنده ترين پاسخها در برابر آنها پرداخته , به پيغمبراكرم (ص ) مى فرمايد: ((بـه آنـهـا بـگو: آرى (همه شما, و نياكانتان مبعوث مى شويد) در حالى كه ذليل و خوار و كوچك خواهيد بود))؟! (قل نعم وانتم داخرون ).
(آيـه )ـ گـمـان مـى كنيد زنده كردن شما و همه پيشينيان براى خداوند قادر وتوانا كار مشكلى اسـت , و عـمل مهم سنگينى مى باشد؟ نه ((تنها يك صيحه عظيم (ازناحيه مامور پروردگار زده مى شود) ناگهان همه (از قبرها برمى خيزند, و جان مى گيرند و با چشم خود صحنه محشر را كه تا آن روز تكذيب مى كردند) نگاه مى كنند))! (فانما هى زجرة واحدة فاذاهم ينظرون ).
(آيـه )ـ ايـنـجـاسـت كـه ناله اين مشركان مغرور و خيره سر كه نشانه ضعف وزبونى و بيچارگى آنهاست برمى خيزد, ((و مى گويند: اى واى بر ما اين روز جزاست ))!(وقالوا يا ويلنا هذا يوم الدين ).
آرى ! هـنـگـامـى كـه چـشـمشان به دادگاه عدل الهى , و شهود و قضات اين دادگاه , و علائم و نـشـانه هاى مجازات مى افتد بى اختيار ناله و فرياد سر مى دهند و باتمام وجود اعتراف به حقانيت رستاخيز مى كنند, اعترافى كه نمى تواند هيچ مشكلى را براى آنها حل كند.
(آيـه )ـ اينجاست كه از ناحيه خداوند يا فرشتگان او به آنها خطاب مى شود آرى ((امروز همان روز جـدائى است كه شما آن را تكذيب مى كرديد)) (هذا يوم الفصل الذى كنتم به تكذبون ) جدائى حق از باطل , جدائى صفوف بدكاران از نيكوكاران ,و روز داورى پروردگار بزرگ .
طبيعت اين دنيا آميزش و اختلاط حق و باطل است , در حالى كه طبيعت رستاخيز جدائى اين دو از يكديگر مى باشد.
(آيـه )ـ سـپـس خـداونـد بـه فرشتگانى كه مامور كوچ دادن مجرمان به دوزخند فرمان مى دهد: ((ظـالـمـان و هـم رديـفـان آنها و آنچه را مى پرستيدند جمع آورى كنيد)) (احشروا الذين ظلموا وازواجهم وما كانوا يعبدون ).
(آيـه )ـ آرى آنـچـه را ((جز خدا (مى پرستيدند) حركت دهيد و به سوى دوزخ هدايتشان كنيد))! (من دون اللّه فاهدوهم الى صراط الجحيم ).
آرى ! يـك روز بـه سـوى ((صـراط مـسـتـقيم )) هدايت شدند ولى پذيرا نگشتند, اماامروز بايد به ((صراط جحيم )) هدايت شوند و مجبورند بپذيرند! اين سرزنشى است گرانبار كه اعماق روح آنها را مى سوزاند.
(آيـه )ـ دانـسـتـيـم كـه فرشتگان مجازات , ظالمان و همفكران آنها را به ضميمه بتها و مبعودان دروغين يك جا كوچ مى دهند و به سوى جاده جهنم هدايت مى كنند.
در ادامـه ايـن سـخـن قرآن مى گويد: در اين هنگام خطاب صادر مى شود ((آنها رامتوقف سازيد چون بايد مورد بازپرسى قرار گيرند)) (وقفوهم انهم مسـؤلون ).
آرى ! در ايـن كـه پيرامون چه چيز سؤال مى شود؟ در روايت معروفى كه ازطرق اهل سنت و شيعه نقل شده آمده است كه از ((ولايت على (ع ) سؤال مى شود)).
ولى اين يك مصداق روشن است , چرا كه در آن روز از همه چيز سؤال مى شود, از عقائد, از توحيد, و ولايت , از گفتار و كردار, و از نعمتها و مواهبى كه خدا در اختيار انسان گذارده است .
(آيه )ـ به هر حال اين دوزخيان بينوا كه به مسير جهنم هدايت مى شونددستشان از همه جا بريده و كـوتـاه مـى گـردد, در اين هنگام به آنها گفته مى شود شما كه در دنيا در مشكلات به هم پناه مـى بـرديـد, و از يـكـديگر كمك مى گرفتيد ((چرا دراينجا از هم يارى نمى طلبيد))؟! (مالكم لا تناصرون ).
آرى ! تمام تكيه گاههائى كه در دنيا براى خود مى پنداشتيد همه در اينجاويران گشته است , نه از يكديگر مى توانيد كمك بگيريد, و نه معبودهايتان به يارى شما مى شتابند, كه آنها خود نيز بيچاره و گرفتارند.
(آيه )ـ در اين آيه مى افزايد: ((بلكه آنها در آن روز در برابر فرمان خداتسليم و خاضعند)) و قدرت هيچ گونه اظهار وجود تا چه رسد به مخالفت ندارند (بل هم اليوم مستسلمون ).
(آيـه )ـ ايـنـجـاست كه آنها به سرزنش يكديگر برمى خيزند و هريك اصراردارد گناه خويش را به گـردن ديگرى بيندازد, دنباله روان , رؤسا و پيشوايان خود رامقصر مى شمرند, و پيشوايان پيروان خـود را, و در ايـن حـال ((رو بـه يـكـديـگر كرده و ازهم مى پرستند )) (واقبل بعضهم على بعض يتسالون ).
(آيـه )ـ پيروان گمراه به پيشوايان گمراه كننده خود ((مى گويند: (شمارهبران گمراهى بوديد كـه بـه ظاهر) از طريق خيرخواهى و نيكى وارد شديد)) اما جزفريب چيزى در كارتان نبود! (قالوا انكم كنتم تاتوننا عن اليمين ).
ما كه به حكم فطرت طالب نيكيها و پاكيها و سعادتها بوديم دعوت شما رالبيك گفتيم , آرى تمام گـنـاهان ما به گردن شما است , ما جز حسن نيت و پاكدلى سرمايه اى نداشتيم و شما ديوسيرتان دروغگو نيز جز فريب و نيرنگ چيزى دربساط نداشتيد!.
(آيه )ـ به هر حال پيشوايان آنها نيز سكوت نخواهند كرد و در پاسخ ((مى گويند: شما خودتان اهل ايمان نبوديد)) تقصير ما چيست ! (قالوا بل لم تكونوامؤمنين ).
اگـر مـزاج شـمـا آماده انحراف نبود, اگر شما خود طالب شر و شيطنت نبوديد, كجا به سراغ ما مى آمديد؟ چرا به دعوت انبيا و نيكان و پاكان پاسخ نگفتيد؟ و همين كه مايك اشارت كرديم با سر دويديد؟ پس معلوم مى شود عيب در خود شماست ,برويد و خودتان را ملامت كنيد!.
(آيـه )ـ دلـيـل مـا روشن است ((ما هيچ گونه سلطه اى بر شما نداشتيم )) و زورو اجبارى در كار نبود! (وما كان لنا عليكم من سلطان ).
((بـلكه خود شما قومى طغيانگر و متجاوز بوديد)) و خلق و خوى ستمگرى شما باعث بدبختيتان شد (بل كنتم قوما طاغين ).
و چـه دردنـاك اسـت كـه انـسان ببيند رهبر و پيشواى او كه يك عمر دل به اوبسته بود موجبات بدبختى او را فراهم كرده است , سپس از او بيزارى مى جويد.
حقيقت اين است كه هركدام از اين دو گروه از جهتى راست مى گويند.
(آيه )ـ لذا اين گفتگوها به جايى نمى رسد, و سرانجام اين پيشوايان گمراه به اين واقعيت اعتراف مـى كـنند, مى گويند: ((اكنون فرمان پروردگارمان بر همه مامسلم شده (و حكم عذاب درباره همه صادر گرديده ) و همگى از عذاب اومى چشيم )) (فحق علينا قول ربنا انا لذائقون ).
شما طاغى بوديد و سرنوشت طغيانگران همين است , و ما هم گمراه وگمراه كننده .
(آيه )ـ ((ما شما را گمراه كرديم همان گونه كه خود گمراه بوديم ))(فاغويناكم انا كنا غاوين ).
بنابراين چه جاى تعجب كه همگى در اين مصائب و عذابها شريك باشيم ؟.