بازگشت

ابراهيم در قربانگاه


در ايـنـجـا سـخن از اجابت اين دعاى ابراهيم به ميان آورده , مى گويد: ((پس مااو [ابراهيم ] را به نوجوانى بردبار و صبور بشارت داديم )) (فبشرناه بغلا م حليم ). در واقع سه بشارت در اين جمله جمع شده است S( بشارت تولد فرزندى پسر, و بشارت رسيدن او به سنين نوجوانى , و بشارت به صفت والاى حلم .
(آيـه )ـ سـرانـجام فرزند موعود ابراهيم طبق بشارت الهى متولد شد, و قلب پدر راروشن ساخت , دوران طفوليت را پشت سر گذاشت و به سن نوجوانى رسيد.
در ايـنـجـا قـرآن مى گويد: ((پس هنگامى كه با او به مقام سعى و كوشش رسيد))(فلما بلغ معه السعى ).
يعنى به مرحله اى رسيد كه مى توانست در مسائل مختلف زندگى همراه پدرتلاش و كوشش كند و او را يارى دهد.
بـه هـر حـال به گفته جمعى از مفسران , فرزندش در آن وقت سيزده ساله بود كه ابراهيم خواب عـجـيـب شـگـفـت انـگيزى مى بيند كه بيانگر شروع يك آزمايش بزرگ ديگر در مورد اين پيامبر عـظيم الشان است , در خواب مى بيند كه از سوى خداوند به او دستور داده شد تا فرزند يگانه اش را با دست خود قربانى كند و سر ببرد.
ابراهيم كه بارها از كوره داغ امتحان الهى سر فراز بيرون آمده بود, اين بار نيزبايد دل به دريا بزند و سر بر فرمان حق بگذارد.
ولـى بـايـد قبل از هر چيز فرزند را آماده اين كار كند, رو به سوى او كرد و ((گفت :پسرم ! من در خـواب ديـدم كـه تو را ذبح مى كنم , نظر تو چيست ))؟! (قال يا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحك فانظر ماذا ترى ).
فـرزندش كه نسخه اى از وجود پدر ايثارگر بود و درس صبر و استقامت وايمان را در همين عمر كـوتـاهـش در مـكتب او خوانده بود, با آغوش باز و از روى طيب خاطر از اين فرمان الهى استقبال كرد, و با صراحت و قاطعيت ((گفت : پدرم هردستور دارى اجرا كن )) (قال يا ابت افعل ما تؤمر).
و از نـاحيه من فكر تو راحت باشد كه ((به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت )) (ستجدنى ان شا اللّه من الصابرين ).
ايـن تـعبيرات پدر و پسر چقدر پرمعنى است S( از يك سو پدر با صراحت مساله ذبح را با فرزند سيزده ساله مطرح مى كند و براى او شخصيت مستقل و آزادى اراده قائل مى شود, از سوى ديگر فرزند هم مى خواهد پدر در عزم و تصميمش راسخ باشد.
و بـه ايـن تـرتـيـب هـم پـدر و هـم پـسـر نـخستين مرحله اين آزمايش بزرگ را باپيروزى كامل مى گذرانند.
(آيه )ـ در اين ميان چه ها گذشت ؟ قرآن از شرح آن خوددارى كرده , وتنها روى نقاط حساس اين ماجراى عجيب انگشت مى گذارد.
بـعضى نوشته اند: فرزند فداكار براى اين كه پدر را در انجام اين ماموريت كمك كند, گفت : پدرم ريسمان را محكم ببند تا هنگام اجراى فرمان الهى دست و پانزنم , مى ترسم از پاداشم كاسته شود!.
پدرجان ! كارد را تيزكن و باسرعت بر گلويم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو)آسانترباشد!.
پـدرم ! قـبلا پيراهنم را از تن بيرون كن كه به خون آلوده نشود, چرا كه بيم دارم چون مادرم آن را ببيند عنان صبر از كفش بيرون رود.
آنـگـاه افـزود: سـلامـم را بـه مـادرم بـرسـان و اگر مانعى نديدى پيراهنم را برايش ببر كه باعث تسلى خاطر و تسكين دردهاى اوست , چرا كه بوى فرزندش را از آن خواهد يافت , و هرگاه دلتنگ شود آن را در آغوش مى فشارد و سوز درونش راتخفيف خواهد داد.
لحظه هاى حساسى فرارسيدS( ابراهيم كه مقام تسليم فرزند را ديد او را درآغوش كشيد, و هر دو در اين لحظه به گريه افتادند.
قـرآن هـمـيـن انـدازه در عـبارتى كوتاه و پرمعنى مى گويد: ((هنگامى كه هر دوتسليم شدند و ابراهيم جبين او را بر خاك نهاد )) (فلما اسلما وتله للجبين ).
ابراهيم صورت فرزند را بر خاك نهاد و باسرعت و قدرت كارد را بر گلوى فرزند گذارد در حالى كه روحش در هيجان فرو رفته بود, اما كارد برنده در گلوى لطيف فرزند كمترين اثرى نگذارد!.
ابراهيم در حيرت فرو رفت بار ديگر كارد را به حركت درآورد ولى باز كارگرنيفتاد.
آرى ! ابراهيم ((خليل )) مى گويد: ببر! اما خداوند ((جليل )) فرمان مى دهد نبر! وكارد تنها گوش بر فرمان او دارد.
(آيـه )ـ ايـنجاست كه قرآن با يك جمله كوتاه و پرمعنى به همه انتظارها پايان داده , مى گويد: در اين هنگام ((او را ندا داديم كه : اى ابراهيم !)) (وناديناه ان ياابرهيم ).
(آيه )ـ ((آن رؤيا را تحقق بخشيدى )) و به ماموريت خود عمل كردى (قدصدقت الريا).
((ما اين گونه نيكوكاران را جزا مى دهيم )) (انا كذلك نجزى المحسنين ).
هم به آنها توفيق پيروزى در امتحان مى دهيم , و هم نمى گذاريم فرزنددلبندشان از دست برود.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((اين مسلما همان امتحان آشكار است )) (ان هذالهو البلوا المبين ).
ذبـح كـردن فرزند با دست خود, آن هم فرزندى برومند و لايق , براى پدرى كه يك عمر در انتظار چنين فرزندى بوده , كار ساده و آسانى نيست .
و از آن عـجـيـب تر تسليم مطلق اين نوجوان در برابر اين فرمان بود, كه باآغوش باز و با اطمينان خاطر به لطف پروردگار به استقبال ذبح شتافت .
(آيـه )ـ امـا بـراى اين كه برنامه ابراهيم ناتمام نماند, و در پيشگاه خداقربانى كرده باشد و آرزوى ابـراهـيـم بـرآورده شـود, خداوند قوچى بزرگ فرستاد تا به جاى فرزند قربانى كند و سنتى براى آيندگان در مراسم ((حج )) و سرزمين ((منى )) ازخود بگذارد, چنانكه قرآن مى گويد: ((ما ذبح عظيمى را فداى او كرديم )) (وفديناه بذبح عظيم ).
يكى از نشانه هاى عظمت اين ذبح آن است كه با گذشت زمان سال به سال وسعت بيشترى يافته , و الان در هـر سال بيش از يك ميليون به ياد آن ذبح عظيم ذبح مى كنند و خاطره اش را زنده نگه مى دارند.
(آيه )ـ نه تنها خداوند پيروزى ابراهيم را در اين امتحان بزرگ در آن روزستود, بلكه خاطره آن را جـاويـدان سـاخـت , چـنانكه در اين آيه مى گويد: ((و نام نيك او را در امتهاى بعد باقى نهاديم )) (وتركنا عليه فى الا خرين ).
(آيه )ـ ((سلام بر ابراهيم )) آن بنده مخلص و پاكباز (سلا م على ابرهيم ).
(آيـه )ـ آرى ((ايـن گـونـه نيكوكاران را پاداش مى دهيم )) (كذلك نجزى المحسنين ) پاداشى به عظمت دنيا, پاداشى جاودان در سراسر زمان , پاداشى درخور سلام و درود خداوند بزرگ !