بازگشت

آيا به جاي اين همه خدا, يك خدا را بپذيريم ؟


افـراد مغرور و خودخواه هم نفوذناپذيرند و هم ((مطلق گرا)) چيزى را جز آنچه با افكار محدود و ناقصشان درك كرده اند به رسميت نمى شناسند.
لذا هنگامى كه پيامبر اسلام (ص ) پرچم توحيد را در مكه برافراشت و بر ضدبتهاى كوچك و بزرگ كـه عـدد آنـها بالغ بر 360 بت مى شد قيام كرد ((تعجب مى كردند كه چرا پيامبر انذاركننده اى از ميان آنها برخاسته است ))؟ (وعجبوا ان جاهم منذر منهم ).
تعجب آنها از اين بود كه محمد(ص ) يك نفر از خود آنهاست .
آنـهـا ايـن امتياز بزرگ را به عنوان يك نقطه تاريك در دعوت پيامبر(ص ) تلقى مى كردند و از آن تعجب داشتند.
گـاه از ايـن مـرحـلـه نـيـز فـراتر رفتند ((و كافران گفتند: اين ساحر دروغگويى است ))! (وقال الكافرون هذا ساحر كذاب ).
نـسبت دادن سحر به پيامبر(ص ) به خاطر مشاهده معجزات غيرقابل انكار ونفوذ خارق العاده او در افـكـار بود و نسبت دادن كذب به او به خاطر اين بود كه برخلاف سنتهاى خرافى و افكار منحطى كه جز مسلمات آن محيط محسوب مى شدقيام كرد و دعوى رسالت از سوى خدا داشت .
(آيـه )ـ هـنـگـامـى كـه پـيـامـبر دعوت توحيدى خود را آشكار نمود نگاه به يكديگر مى كردند و مى گفتند: بيائيد چيزهاى ناشنيده بشنويد ((آيا او به جاى اين همه خدايان يك خدا قرار داده ؟ اين راستى چيز عجيبى است ))؟! (اجعل الا لهة الهاواحدا ان هذا لشى عجاب ).
آرى گاه غرور و خودخواهى و مطلق نگرى و فساد محيط آن چنان بينش و قضاوت انسان را تغيير مـى دهـد كـه از واقعيتهاى روشن تعجب مى كند در حالى كه به خرافات و پندارهاى واهى سخت پاى بند است .
(آيـه )ـ ((سـركـردگـان آنـها (هنگامى كه از مراجعه به ابوطالب و ميانجيگرى او مايوس و نااميد شـدند از نزد او بيرون آمدند, و گفتند:) برويد و خدايانتان رامحكم بچسبيد, اين چيزى است كه خـواسته اند)) شما را با آن گمراه كنند (وانطلق الملا منهم ان امشوا واصبروا على آلهتكم ان هذا لشى يراد).
سـران بت پرستان مى خواستند با اين سخن , روحيه متزلزل پيروان خود راتقويت كنند, و از سقوط هرچه بيشتر اعتقاداتشان جوابگيرى به عمل آورند اما چه تلاش بيهوده اى ؟!.
(آيـه )ـ سـپـس بـراى اغـفال مردم و يا قانع ساختن خويش گفتند: ((ما هرگزچنين چيزى در آخرين آيين نشنيده ايم , اين تنها يك آيين ساختگى است ))! (مـاسمعنا بهذا فى الملة الا خرة ان هذا الا اختلا ق ).
اگـر ادعـاى توحيد و نفى بتها واقعيتى داشت بايد پدران ما با آن عظمت وشخصيت ! آن را درك كرده باشند, و ما از آنها شنيده باشيم , اما اين يك گفتاردروغين و بى سابقه است !.
(آيه )ـ در آيات گذشته سخن از موضع گيرى منفى مخالفان در برابر خطتوحيد و رسالت پيامبر اسلام بود, در اينجا نيز اين سخن ادامه دارد.
مـشـركان مكه هنگامى كه منافع نامشروع خود را در خطر ديدند, و آتش كينه وحسد در دل آنها شـعـلـه ور شـد, بـراى اغفال مردم و قانع كردن خويش در موردمخالفت با پيامبر اسلام (ص ) , به مـنـطق هاى سست گوناگونى دست مى زدند, ازجمله از روى تعجب و انكار مى گفتند: ((آيا از ميان همه ما قرآن تنها بر او [محمد]نازل شده ))؟! (انزل عليه الذكر من بيننا).
از مـيـان اين همه پيرمردان پرسن و سال , اين همه پولداران ثروتمند وسرشناس آيا كسى پيدا نشد كه خدا قرآنش را بر او نازل كند, جز محمد يتيم تهيدست ؟!.
قرآن در دنباله آيه مى فرمايد درد آنها چيز ديگرى است , ((آنها در حقيقت دراصل وحى من ترديد دارند)) (بل هم فى شك من ذكرى ).
ايـراد بـه شـخـص محمد(ص ) بهانه اى بيش نيست , بلكه سرچشمه آن هوى وهوسها و حب دنيا و حسادتهاست .
و سـرانـجـام آنها را با اين جمله تهديد مى كند: ((آنها هنوز عذاب مرانچشيده اند)) (بل لما يذوقوا عـذاب ) كه اين گونه جسورانه در برابر فرستاده خداايستاده اند, و با اين سخنان واهى به جنگ در برابر وحى الهى برخاسته اند.
(آيـه )ـ سـپـس در پـاسـخ آنـها مى افزايد: ((مگر خزائن رحمت پروردگار تواناو بخشنده ات نزد آنهاست )) تا به هر كس ميل دارند بدهند؟ (ام عندهم خزائن رحمة ربك العزيز الوهاب ).
(آيه )ـ باز در اين آيه همين معنى را از طريق ديگرى تعقيب كرده ,مى گويد: ((يا اين كه مالكيت و حـاكميت آسمانها و زمين و آنچه ميان اين دو است ازآن آنهاست ؟ (اگر چنين است ) با هر وسيله مـمـكن به آسمانها بروند)) و جلو نزول وحى را بر قلب پاك محمد بگيرند! (ام لهم ملك السموات والا رض وما بينهمافليرتقوا فى الا سباب ).
ايـن سـخـن در حـقـيـقـت تـكـميلى است بر بحث گذشته , در آنجا مى گفت :((خزائن رحمت پروردگار در دست شما نيست كه به هركس كه با تمايلات هوس آلودتان هماهنگ است ببخشيد)) حـال مى گويد: اكنون كه اين خزائن به دست شما نيست و فقط در اختيار خداست , تنها راهى كه در پيش داريد اين است كه به آسمانها برويد و مانع نزول او شويد, و خود مى دانيد كه از اين كار نيز سخت عاجز وناتوانيد!.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه در مـقـام تحقير اين مغروران سبك مغز و فخرفروش مى گويد: ((اينها لشكر كوچك شكست خورده اى از احزابند))! (جند ما هنالك مهزوم من الا حزاب ).
آن روز پـيـروزيـهـاى بـدر و احـزاب و حنين پيش نيامده بود, ولى قرآن باقاطعيت گفت : ((اين دشمنان سرسخت لشكر كوچكى هستند كه دچار شكست خواهند شد)).
امـروز هـم قـرآن همين بشارت را به مسلمانان جهان كه از هر سو در محاصره قدرتهاى متجاوز و سـتـمـگـر قـرارگـرفته اند مى دهد كه اگر همچون مسلمانان نخستين بر سر عهدو پيمان خدا بايستند او نيز وعده خودش را در زمينه شكست جنود احزاب تحقق خواهد بخشيد.