بازگشت

آزمون بزرگ داوود


بـه دنـبـال آيات گذشته كه صفات ويژه ((داوود)) و مواهب بزرگ خدا را بر اوبيان مى كرد قرآن ماجرائى را كه در يك دادرسى براى داوود پيش آمد شرح مى دهد.
نـخست خطاب به پيامبر اسلام (ص ) كرده , مى گويد: ((آيا داستان شاكيان هنگامى كه از محراب (داوود) بالا رفتند به تو رسيده است ))؟! (وهل اتيك نبؤاالخصم اذ تسوروا المحراب ).
(آيه )ـ با اين كه ((داوود)) محافظين و مراقبين فراوانى در اطراف خودداشت , طرفين نزاع از غير راه معمولى از ديوار محراب و قصر او بالا رفتند, و ناگهان در برابر او ظاهر گشتند, چنانكه قرآن در ادامـه اين بحث مى گويد: ((در آن هنگام كه (بى مقدمه ) بر داوود وارد شدند و او از ديدن آنها وحشت كرد)) زيرا فكر مى كردقصد سوئى درباره او دارند (اذ دخلوا على داود ففزع منهم ).
اما آنها به زودى وحشت او را از بين بردند و ((گفتند: نترس , دو نفر شاكى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى ستم كرده )) و براى دادرسى نزد تو آمديم (قالوالا تخف خصمان بغى بعضنا على بعض ).
((اكـنون در ميان ما به حق داورى كن , و ستم روا مدار, و ما را به راه راست هدايت كن )) (فاحكم بيننا بالحق ولا تشطط واهدنا الى سوا الصراط).
(آيـه )ـ مسلما نگرانى و وحشت داوود در اينجا كم شد, ولى شايد اين سؤال هنوز براى او باقى بود كـه بـسـيار خوب , شما قصد سوئى نداريد, و هدفتان شكايت نزد قاضى است , ولى آمدن از اين راه غيرمعمول براى چه منظورى بود؟.
امـا آنها مجال زيادى به داوود ندادند و يكى براى طرح شكايت پيشقدم شدگفت : ((اين برادر من اسـت , او نـود و نـه ميش دارد, و من يكى بيش ندارم اما او اصرارمى كند كه اين يكى را هم به من واگذار! و در سخن بر من غلبه كرده است )) (ان هذااخى له تسع وتسعون نعجة ولى نعجة واحدة فقال اكفلنيها وعزنى فى الخطاب ).
(آيه )ـ در اينجا داوود پيش از آن كه گفتار طرف مقابل را بشنود ـچنانكه ظاهرآيات قرآن است ـ رو به شاكى كرد و ((گفت : مسلما او با درخواست يك ميش توبراى افزودن آن به ميشهايش بر تو ستم نموده ))! (قال لقد ظلمك بسؤال نعجتك الى نعاجه ).
اما اين تازگى ندارد ((و بسيارى از شريكان (و دوستان ) به يكديگر ستم مى كنند)) (وان كثيرا من الخلطا ليبغى بعضهم على بعض ).
((مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند)) (الا الذين آمنواوعملوا الصالحات ).
((اما عده آنها كم است )) (وقليل ماهم ).
آرى ! آنـهـا كـه در مـعـاشرت و دوستى حق ديگران را بطوركامل رعايت كنند وكمترين تعدى بر دوستان خود روا ندارند كمند, تنها كسانى مى توانند حق دوستان وآشنايان را بطور كاملا عادلانه ادا كنند كه از سرمايه ايمان و عمل صالح بهره كافى داشته باشند.
بـه هر حال چنين به نظر مى رسد كه طرفين نزاع با شنيدن اين سخن قانع شدند, و مجلس داوود را ترك گفتند.
ولـى داوود در ايـنـجا در فكر فرو رفت و با اين كه مى دانست قضاوت عادلانه اى كرده چه اين كه اگر طرف ادعاى شاكى را قبول نداشت حتما اعتراض مى كرد, سكوت او بهترين دليل بر اين بوده كـه مساله همان است كه شاكى مطرح كرده , ولى با اين حال آداب مجلس قضا ايجاب مى كند كه داوود در گـفـتـار خـودعجله نمى كرد, بلكه از طرف مقابل شخصا سؤال مى نمود سپس داورى مى كرد, لذااز اين كار خود سخت پشيمان شد.
همان طور كه قرآن مى گويد: ((و داوود دانست كه ما او را (با اين ماجرا)آزموده ايم )) (وظن داود انما فتناه ).
در مـقـام اسـتـغـفار برآمد ((و از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتادو توبه كرد)) (فاستغفر ربه وخر راكعا واناب ).
تعبير به ((راكعا)) در آيه مورد بحث يا به خاطر آن است كه ركوع به معنى سجده نيز در لغت آمده , و يا ركوع مقدمه اى است براى سجده .
(آيـه )ـ به هر حال خداوند او را مشمول لطف خود قرار داد و لغزش او رادر اين ترك اولى بخشيد چنانكه قرآن در اين آيه مى گويد: ((ما اين عمل را بر اوبخشيديم )) (فغفرنا له ذلك ).
((و او نزد ما داراى مقام والا و سرانجامى نيكوست )) (وان له عندنا لزلفى وحسن مـاب ).