بازگشت

او حاكم بر همه چيز است , چه نيازي به فرزند دارد؟


مشركان علاوه بر اين كه بتها را واسطه و شفيعان نزد خدا مى دانستند عقيده ديگرى درباره بعضى از معبودان خود مانند فرشتگان داشتند كه آنها را دختران خدامى پنداشتند.
آيـه شـريـفه به پاسخ اين پندار زشت پرداخته , مى گويد: ((اگر (به فرض محال )خدا مى خواست فرزندى انتخاب كند از ميان مخلوقاتش آنچه را مى خواست برمى گزيد)) (لو اراداللّه ان يتخذ ولدا لا صطفى مما يخلق ما يشا).
((منزه است (از اين كه فرزندى داشته باشد) او خداوند يكتاى پيروز است ))(سبحانه هو اللّه الواحد القهار).
آيـه در صدد بيان اين مطلب است كه فرزند لابد براى ((كمك )) يا ((انس روحى )) است , به فرض مـحـال كه خداوند نياز به چنين چيزى داشت فرزند لزومى نداشت , بلكه از ميان مخلوقات شريف خود كسانى را برمى گزيد كه اين هدف راتامين كنند چرا فرزند انتخاب كند؟.
ولـى از آنـجـا كه او واحد و يگانه و قاهر و غالب بر همه چيز و ازلى و ابدى است نه نيازى به كمك كـسى دارد, و نه وحشتى در او تصور مى شود كه از طريق انس گرفتن با چيزى برطرف گردد و نه احتياج به ادامه نسل دارد, بنابراين او منزه وپاك است از داشتن فرزند خواه فرزند حقيقى باشد و يا فرزند انتخابى .
(آيـه )ـ سـپـس بـراى تـثبيت اين واقعيت كه خدا هيچ نيازى به مخلوقات ندارد, و نيز براى بيان نشانه هائى از توحيد و عظمتش مى فرمايد: ((آسمانها و زمين را به حق آفريد)) (خلق السموات والا رض بالحق ).
حـق بودن آنها دليل بر اين است كه هدفى بزرگ در كار بوده كه آن چيزى جزتكامل موجودات , و در پيشاپيش آنها انسان , و سپس منتهى شدن به رستاخيز نيست .
بـعـد از بـيـان ايـن آفرينش بزرگ به گوشه اى از تدبير عجيب و تغييرات حساب شده و نظامات شگرف حاكم بر آنها اشاره كرده , مى گويد: ((شب را بر روز مى پيچد وروز را بر شب )) (يكور الليل على النهار ويكور النهار على الليل ).
نـكـته لطيفى كه در اين تعبير قرآنى , نهفته اين است كه زمين كروى است و به دور خود گردش مـى كـند و بر اثر اين گردش , نوار سياه شب و نوار سفيد روز دائماگرد آن مى گردند, گوئى از يكسو نوار سفيد بر سياه و از سوى ديگر نوار سياه برسفيد پيچيده مى شود.
به هرحال قرآن مجيد در مورد نظام ((نور)) و ((ظلمت )) پيدايش شب و روزتعبيرات گوناگونى دارد كه هركدام به نكته اى اشاره مى كند و از زاويه خاصى به آن مى نگرد.
سپس به گوشه ديگرى از تدبير و نظم اين جهان پرداخته , مى گويد: ((وخورشيد و ماه را مسخر فرمان خويش قرار داد كه هركدام تا سرآمد معينى به حركت خود ادامه مى دهند)) (وسخر الشمس والقمر كل يجرى لا جل مسمى ).
نـه خـورشـيد در حركتى كه به گرد خود دارد, يا حركتى كه با مجموع منظومه شمسى به سوى نقطه خاصى از كهكشان پيش مى رود كمترين بى نظمى از خود نشان مى دهد, و نه ماه در حركت خـود بـه دور زمـيـن و بـه دور خـودش , و در هـمـه حـال سر برفرمان او دارند, ((مسخر قوانين آفرينش )) اويند, تا سرآمد عمرشان به وضع خودادامه مى دهند.
در پـايـان آيه به عنوان تهديد مشركان در عين گشودن راه بازگشت و لطف وعنايت مى فرمايد: ((آگاه باشيد كه او قادر و آمرزنده است ))! (الا هو العزيز الغفار).
به مقتضاى عزت و قدرت بى انتهايش هيچ گنهكار و مشركى نمى تواند ازچنگال عذابش بگريزد, و بـه مـقـتـضـاى غـفـاريتش پرده بر روى عيوب و گناهان توبه كاران مى افكند و آنها را در سايه رحمتش قرار مى دهد.