بازگشت

همه شما را از نفس واحدي آفريد


باز در اينجا سخن از آيات عظمت آفرينش خداوند و بيان قسمت ديگرى ازنعمتهاى گوناگون او در مورد انسانهاست . نـخست از آفرينش انسان سخن مى گويد, مى فرمايد: ((او شما را از يك نفس آفريد, و همسرش را از (باقيمانده گل ) او خلق كرد)) (خلقكم من نفس واحدة ثم جعل منها زوجها).
آفـريـنـش همه انسانها از ((نفس واحد)) اشاره به مساله آفرينش آدم جد نخستين ماست , كه اين هـمه افراد بشر با تنوع خلقت , و خلق و خوى متفاوت , و استعدادهاو ذوقهاى مختلف , همه به يك ريشه باز مى گردد كه آن ((آدم )) است .
تعبير به ((ثم جعل منها زوجها)) در واقع اشاره به اين است كه خدا آدم راآفريد سپس همسرش را از باقيمانده گل او خلق كرد.
لازم به يادآورى است كه آفرينش همسر آدم از اجزاى وجود خود آدم نبوده بلكه از باقيمانده گل او صورت گرفته است , چنانكه در روايات اسلامى به آن تصريح شده .
بعد از آن به مساله آفرينش چهارپايان كه از وسائل مهم زندگى انسانهاست ـاز يك سو براى تغذيه خـود از شـيـر و گـوشـت آنها استفاده مى كنند, و از سوى ديگراز پوست و پشم آنها لباس و انواع وسـائل زنـدگـى مـى سـازنـد, و از سـوى سـوم به عنوان مركب و وسيله حمل و نقل از آنها بهره مى گيرندـ اشاره كرده , مى فرمايد: ((و براى شما هشت زوج از چهارپايان ايجاد كرد)) (وانزل لكم من الا نعام ثمانية ازواج ).
منظور از ((هشت زوج )) گوسفند و بز نر و ماده , شتر و گاو نر و ماده است .
سـپـس بـه حـلـقـه ديـگرى از حلقه هاى آفرينش پروردگار كه تطورات خلقت جنين بوده باشد پـرداخـتـه , مـى گـويـد: ((او شـمـا را در شـكم مادرانتان آفرينشى بعد ازآفرينش ديگر در ميان تاريكيهاى سه گانه مى بخشد)) (يخلقكم فى بطون امهاتكم خلقا من بعد خلق فى ظلمات ثلث ).
ظـلـمـتهاى سه گانه اشاره به ظلمت شكم مادر, و ظلمت رحم , و مشيمه (كيسه مخصوصى كه جـنـيـن در آن قرارگرفته است ) مى باشد كه در حقيقت سه پرده صخيم است كه بر روى جنين كشيده شده .
سيدالشهدا, امام حسين (ع ) در دعاى معروف ((عرفه )) به هنگام برشمردن نعمت و قدرت خداوند به پيشگاه او چنين عرض مى كند: ((آغاز آفرينش مرا ازقطرات ناچيز منى قرار دادى , سپس مرا در ظلمتهاى سه گانه , درميان گوشت وپوست و خون ساكن نمودى , آفرينش مرا آشكار نساختى , و در آن مـخـفـيـگـاه بـه تـطورات خلقتم ادامه دادى , و هيچيك از امور حياتى مرا به من واگذار نكردى ,سپس مرا به دنيا كامل و سالم منتقل ساختى )).
در پـايـان آيـه و بـعـد از ذكـر حـلقه هاى سه گانه توحيدى پيرامون خلقت انسان , وچهارپايان , و تـطـورات جـنين , مى گويد: ((اين است خداوند, پروردگار شما كه حكومت (عالم هستى ) از آن اوسـت , هـيچ معبودى جز او نيست پس چگونه از راه حق منحرف مى شويد))؟! (ذلكم اللّه ربكم له الملك لا الـه الا هو فانى تصرفون ).
گـوئى انـسـان را بـعـد از مشاهده اين آثار بزرگ توحيدى به مقام شهود ذات پروردگار رسانده , سپس به ذات مقدسش اشاره كرده , مى گويد: ((اين است خداوندو معبود و پروردگار شما)).
با صد هزار جلوه برون آمدى كه من ـــــ با صد هزار ديده تماشا كنم تو را.
(آيه )ـ بعد از ذكر اين نعمتهاى بزرگ پروردگار, در اين آيه به مساله ((شكر وكفران )) پرداخته و جوانب آن را مورد بررسى قرار مى دهد.
نخست مى گويد: نتيجه كفران و شكر شما به خودتان باز مى گردد ((اگر كفران كنيد,خداوند از شـما بى نياز است )) و همچنين اگر شكر نعمت او را به جا آوريد نيازى به آن ندارد (ان تكفروا فان اللّه غنى عنكم ).
سـپس مى افزايد: اين غنا و بى نيازى پروردگار مانع از آن نيست كه شما رامكلف به شكر و ممنوع از كفران سازد, چرا كه ((تكليف )) خود لطف و نعمت ديگرى است , آرى ((او هرگز كفران را براى بندگانش نمى پسندد, و اگر شكر او را به جا آوريدآن را براى شما مى پسندد)) (ولا يرضى لعباده الكفر وان تشكروا يرضه لكم ).
بـعـد از بـيان اين دو مطلب به مساله سومى در اين رابطه مى پردازد, و آن ((مسؤوليت هركس در برابر عمل خويش است )) چرا كه مساله ((تكليف )) بدون اين معنى كامل نمى شود, مى فرمايد: ((و هيچ گنهكارى گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد))! (ولا تزر وازرة وزر اخرى ).
و از آنـجا كه تكليف بدون كيفر و پاداش معنى ندارد, در مرحله چهارم به مساله معاد اشاره كرده , مـى گـويـد: ((سـپـس بازگشت همه شما به سوى پروردگارتان است , و او شما را از آنچه انجام مى داديد آگاه مى سازد)) (ثم الى ربكم مرجعكم فينبئكم بما كنتم تعملون ).
و چون مساله محاسبه و جزا بدون علم و آگاهى از اسرار نهان امكان پذيرنيست , آيه را با اين جمله پايان مى دهد: ((چرا كه او به آنچه در سينه هاست آگاه است )) (انه عليم بذات الصدور).
و به اين ترتيب مجموعه اى از فلسفه تكليف و خصوصيات آن , و همچنين مسؤوليت انسانها و مساله جزا و پاداش و كيفر را در جمله هايى كوتاه و منسجم بيان مى دارد.
(آيـه )ـ در آيـات گـذشـتـه سخن از توحيد استدلالى و معرفت پروردگار ازطريق مطالعه آيات عـظمت او در آفاق و انفس بود در اينجا از توحيد فطرى سخن به ميان مى آورد و روشن مى سازد آنـچه را كه انسان از طريق عقل و خرد و مطالعه نظام آفرينش درك مى كند به صورت فطرى در اعماق جانش وجود دارد كه درطوفانهاى حوادث , خود را نشان مى دهد.
مـى فـرمـايـد: ((و هـنـگامى كه انسان را زيانى رسد (نور توحيد در قلبش درخشيدن مى گيرد) پروردگار خود را مى خواند در حالى كه به سوى او باز مى گردد)) و از گناه وغفلت خود پشيمان است (واذا مس الا نسان ضر دعا ربه منيبا اليه ).
((امـا هـنـگـامـى كه نعمتى از خود به او عطا كند, آنچه را به خاطر آن قبلا خدا رامى خواند از ياد مى برد)) (ثم اذا خوله نعمة منه نسى ما كان يدعوا اليه من قبل ).
((و بـراى خـداونـد همتايانى قرار مى دهد تا (علاوه بر گمراهى خويش ) مردم رااز راه او منحرف سازد)) (وجعل للّه اندادا ليضل عن سبيله ).
مـنـظور از ((انسان )) در اينجا انسانهاى عادى و تربيت نايافته در پرتو تعليمات انبيا است , وگرنه دسـت پـروردگار مردان حق همچون خود آنان در ((سرا)) و((ضرا)) در ناراحتيها و راحتيها, در ناكاميها و كاميابيها همواره به ياد او هستند, ودست به دامن لطف او دارند.
در پـايان آيه اين گونه افراد را با تهديدى صريح و قاطع مخاطب ساخته ,مى گويد: ((به او بگو: از كفرت بهره گير (و چند روزى را به غفلت و غرور طى كن امابدان ) كه از دوزخيانى )) (قل تمتع بكفرك قليلا انك من اصحاب النار).
مگر چنين انسان كوته فكر گمراه و گمراه كننده سرنوشتى غير از اين مى تواندداشته باشد.