بازگشت

بندگان حقيقي خدا


بـاز در ايـنجا, قرآن از روش مقايسه بهره گيرى كرده , و در مقابل مشركان متعصب و لجوجى كه سرنوشتى جز آتش دوزخ ندارند سخن از بندگان خاص وحقيقت جوى پروردگار به ميان آورده , مـى گـويـد: و كـسانى كه از عبادت طاغوت پرهيز كردند وبه سوى خدا بازگشتند بشارت از آن آنهاست )) (والذين اجتنبواالطاغوت ان يعبدوها وانابوا الى اللّه لهم البشرى ).
((اجـتـنـاب از طـاغـوت )) دورى از هرگونه شرك و بت پرستى و هوى پرستى وشيطان پرستى و تسليم در برابر حاكمان جبار و سلطه گران ستمكار را فرا مى گيرد و((انابوا الى اللّه )) جامع روح تقوا و پرهيزكارى و ايمان است , و البته چنين كسانى درخور بشارتند.
سپس براى معرفى اين بندگان ويژه مى گويد: ((پس بندگان مرا بشارت ده ))(فبشر عباد).
(آيـه )ـ ((هـمـان كـسـانـى كـه سخنان را مى شنوند, و از نيكوترين آنها پيروى مى كنند)) (الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه ).
((آنـهـا كـسـانـى هـستند كه خدا هدايتشان كرده و آنها خردمندانند)) (اولئك الذين هديهم اللّه واولئك هم اولوا الا لباب ).
ايـن دو آيـه كه به صورت يك شعار اسلامى درآمده , آزادانديشى مسلمانان , وانتخابگرى آنها را در مسائل مختلف به خوبى نشان مى دهد.
(آيه )ـ و از آنجا كه پيامبر(ص ) به هدايت گمراهان و مشركان سخت علاقه داشت , و از انحراف آنها كه گوش شنوا در برابر حقايق نداشتند رنج مى برداين آيه به او از طريق بيان اين حقيقت كه اين عـالـم , عـالم آزادى و امتحان است , وگروهى سرانجام مستوجب آتشند دلدارى داده , مى گويد: ((آيا تو مى توانى كسى راكه فرمان عذاب الهى درباره او قطعى شده رهايى بخشى , آيا تو مى توانى كـسى را كه در درون آتش است برگيرى و نجات دهى ؟ (افمن حق عليه كلمة العذاب افانت تنقذ من فى النار).
بـديـهـى اسـت قـطعى شدن فرمان عذاب درباره اين گروه جنبه اجبارى نداشته ,بلكه به خاطر اعمالى است كه مرتكب شده اند.
(آيه )ـ اما براى شادى قلب پيامبر(ص ) و اميدوارى مؤمنان , در اين آيه چنين مى گويد: ((ولى آنها كـه تقواى الهى پيشه كردند غرفه هايى در بهشت دارند كه بر فراز آنها غرفه هاى ديگرى بنا شده )) (لكن الذين اتقوا ربهم لهم غرف من فوقهاغرف مبنية ).
اگـر دوزخـيـان درمـيـان پرده هاى آتش قرار دارند, بهشتيان غرفه هايى دارند برفراز غرفه ها, و قصرهايى بر فراز قصرها, چرا كه ديدن منظره گلها و آبها نهرها و باغهااز فراز غرفه ها لذت بخش و دلپذيرتر است .
ايـن غـرفـه هاى زيباى بهشتى با نهرهائى كه از زير آن جارى مى شود تزيين شده لذا در دنباله آيه مى فرمايد: ((و از زير آنها نهرها جارى است )) (تجرى من تحتهاالا نهار).
آرى ((ايـن وعـده الـهـى اسـت , و خـداوند در وعده خود تخلف نمى كند))(وعداللّه لا يخلف اللّه الميعاد).
(آيـه )ـ در ايـن آيـه بـار ديگر قرآن به دلائل توحيد و معاد باز مى گردد, وبحثهايى را كه در آيات گذشته پيرامون كفر و ايمان بود تكميل مى كند.
روى سـخن را به پيامبر(ص ) كرده , به عنوان سرمشقى براى همه مؤمنان ,مى فرمايد: ((آيا نديدى كه خداوند از آسمان آبى فرستاد و آن را بصورت چشمه هائى در زمين وارد نمود))؟! (الم تر ان اللّه انزل من السما ما فسلكه ينابيع فى الا رض ).
قـطـره هـاى حـيـاتـبخش باران از آسمان نازل مى شود, قشر ((نفوذپذير)) زمين آنهارا به درون مـى پـذيـرد و تـا بـه قـشر ((نفوذناپذير)) مى رسد آنها را متوقف مى سازد وذخيره مى كند, سپس بصورت چشمه ها و قناتها و چاهها بيرون مى فرستد.
بعد مى افزايد: ((سپس با آن زراعتى را خارج مى سازد كه رنگهاى مختلف دارد)) (ثم يخرج به زرعا مختلفا الوانه ).
هم انواع آن مختلف است , همچون گندم و جو و برنج و ذرت , و هم كيفيتهاى آن متفاوت است , و هم رنگ ظاهرى آن , بعضى سبز تيره , بعضى سبز كمرنگ , بعضى داراى برگهاى پهن و گسترده , و بعضى برگهاى باريك و لطيف و همچنين !.
بـعـد بـه مـراحـل ديـگـر حـيات اين گياه پرداخته , مى گويد: ((بعد آن گياه خشك مى شود به گونه اى كه آن را زرد و بى روح مى بينى ))! (ثم يهيج فتريه مصفرا).
تـنـدباد از هر سو مى وزد, و آن را كه سست شده است از جا مى كند ((سپس آن را درهم شكسته و خرد مى كند)) (ثم يجعله حطاما).
((در ايـن مـثـال تـذكرى است براى خردمندان )) از ناپايدارى دنيا (ان فى ذلك لذكرى لا ولى الا لباب ).
تذكرى است از نظام حسابشده و با عظمت عالم هستى و ربوبيت پروردگاردر اين صحنه عظيم , و نـيـز تذكرى است از پايان زندگى و خاموش شدن شعله هاى حيات , و سپس مساله رستاخيز, و تجديد حيات مردگان .
(آيـه )ـ بـه دنبال اين درس بزرگ توحيد و معاد به مقايسه اى در ميان مؤمن و كافر پرداخته تا اين حـقـيـقت را روشن سازد كه قرآن و وحى آسمانى نيز همچون دانه هاى باران است كه بر سرزمين دلـها نازل مى شود, همان گونه كه تنها زمينهاى آماده از قطرات حياتبخش باران منتفع مى شود تنها دلهائى از آيات الهى بهره مى گيرد كه در سايه لطف او و خودسازى آمادگى و گسترش پيدا كرده است .
مى فرمايد: ((آيا كسى كه خدا سينه اش را براى اسلام گشاده است و بر فرازمركبى از نورالهى قرار گرفته )) همچون كوردلان گمراه است ؟! (افمن شرح اللّه صدره للا سلا م فهو على نور من ربه ).
سـپس مى افزايد: ((واى بر آنها كه قلبهائى سخت در برابر ذكر خدا دارند))(فويل للقاسية قلوبهم من ذكراللّه ).
نـه مواعظ سودمند در آن مؤثر است , نه انذار و بشارت , نه آيات تكاندهنده قرآن آن را به حركت در مى آورد.
آرى ((آنها در گمراهى آشكارى هستند)) (اولئك فى ضلا ل مبين ).
به دلهائى كه در برابر نور حق و هدايت انعطافى از خود نشان نمى دهد, و نرم و تسليم نمى گردد, و نـور هـدايـت در آن نفوذ نمى كند ((قلبهاى قاسيه )) يا قساوتمندگفته مى شود, و در فارسى از قساوت به سنگدلى تعبير مى كنيم .
در روايتى مى خوانيم كه پيامبر اسلام (ص ) فرمود: ((نشانه شرح صدر توجه به سراى جاويد, و جدا شدن از سراى غرور, و آماده گشتن براى استقبال از مرگ پيش از نزول آن است )).
آيه ـ شان نزول : نقل كرده اند كه : روزى جمعى از صحابه پيامبر(ص ) كه ملالت خاطرى پيدا كرده بـودنـد عـرض كـردند: اى رسول خدا! چه مى شد حديثى براى ما بيان مى كردى تا زنگار ملالت از دلهاى ما بزدايد؟.
در اينجا آيه نازل شد و قرآن را به عنوان ((احسن الحديث )) معرفى كرد.
تـفـسير: در آيات گذشته سخن از بندگانى در ميان بود كه مطالب را مى شنوندو بهترين آنها را بـرمـى گزينند, در اينجا به همين مناسبت سخن از قرآن به ميان مى آيدتا ضمن تكميل بحثهاى گذشته حلقه هاى توحيد و معاد را با ذكر دلائل ((نبوت ))تكامل بخشد.
نخست مى گويد: ((خداوند بهترين سخن را نازل كرده است )) (اللّه نزل احسن الحديث ).
سـپس به شرح مزاياى قرآن پرداخته و ضمن بيان سه توصيف امتيازات بزرگ اين كتاب آسمانى را شـرح داده , مى فرمايد: ((كتابى است كه آياتش (در لطف وزيبائى و عمق و محتوا) همانند يكديگر است )) (كتابا متشابها).
منظور از ((متشابه )) در اينجا كلامى است كه قسمتهاى مختلف آن با يكديگرهمرنگ و هماهنگ مى باشد, هيچ گونه تضاد و اختلافى در ميان آن نيست , خوب وبد ندارد.
ايـن درست برخلاف كلمات انسانهاست كه هرقدر در آن دقت شود هنگامى كه گسترده و وسيع گـردد خـواه ناخواه اختلافات و تناقضها و تضادهائى در آن پيدامى شود, بررسى آثار نويسندگان معروف و بزرگ اعم از نثر و نظم نيز گواه زنده اين مطلب است .
سـپـس مـى افزايد: ويژگى ديگر اين كتاب اين است كه : ((آياتى مكرر دارد)) باتكرارى شوق انگيز (مثانى ).
اين تعبير ممكن است اشاره به تكرار مباحث مختلف داستانها, سرگذشتها,مواعظ و اندرزها بوده باشد, اما تكرارى كه هرگز ملالت آور نيست , بلكه شوق انگيزاست و نشاطفرين , و اين يكى از اصول مهم فصاحت است .
بـعـد از ايـن توصيف به آخرين ويژگى قرآن در اين بحث يعنى مساله نفوذعميق و فوق العاده آن پرداخته , مى گويد: ((از شنيدن آياتش لزره بر اندام كسانى كه ازپروردگارشان مى ترسند مى افتد بـرون و درونـشان نرم و متوجه ذكر خدا مى شود))(تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم وقلوبهم الى ذكراللّه ).
چـه ترسيم جالب و زيبائى از نفوذ عجيب آيات قرآن در دلهاى آماده , نخست در آن خوف و ترسى ايجاد مى كند, خوفى كه مايه بيدارى و آغاز حركت است , وترسى كه انسان را متوجه مسؤوليتهاى مختلفش مى سازد.
در مرحله بعد حالت نرمش و پذيرش سخن حق به او مى بخشد و به دنبال آن آرامش مى يابد.
در حـديـثى از پيامبر(ص ) نقل شده كه فرمود: ((هنگامى كه بدن بنده اى ازخوف خدا لرزان شود گناهش فرو مى ريزد همان گونه كه برگ خشك از درختان )).
در پـايان آيه , بعد از بيان اين اوصاف مى گويد: ((اين هدايت الهى است كه هركس را بخواهد با آن راهنمايى مى كند)) (ذلك هدى اللّه يهدى به من يشا).
درسـت اسـت كـه قـرآن بـراى هـدايـت هـمگان نازل شده اما تنها حق طلبان وحقيقت جويان و پـرهـيـزگـاران از نـور هـدايـتش بهره مى گيرند, و آنها كه تاريكى تعصب و لجاجت بر روح آنها حـكـم فـرمـاست نه تنها بهره اى از آن نمى گيرند, بلكه بر اثر عنادو دشمنى بر ضلالتشان افزوده مى شود.
لـذا در دنـبال اين سخن مى فرمايد: ((و هركس را خداوند گمراه سازد راهنمائى براى او نخواهد بود)) (ومن يضلل اللّه فماله من هاد).
ضـلالـتـى كـه پـايه هاى آن به دست خود او گذارده شده , و زيربنايش بوسيله اعمال نادرستشان استحكام يافته , و به همين دليل كمترين منافاتى با اصل اختيار وآزادى اراده انسانها ندارد.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه گروه ظالمان و مجرمان را با گروه مؤمنانى كه وضع حالشان قبلا بيان شد مـقايسه مى كند, تا در اين مقايسه واقعيتها بهتر روشن گردد,مى فرمايد: ((آيا كسى كه با صورت خـود عـذاب دردنـاك (الهى ) را در روز قيامت دورمى سازد)) همانند كسى است كه هرگز آتش دوزخ به او نمى رسد (افمن يتقى بوجهه سؤ العذاب يوم القيمة ).
حـال ظـالـمـان دوزخى در آن روز به گونه اى است كه بايد با صورت از خوددفاع كنند, چرا كه دست و پاى آنها در غل و زنجير است .
سـپـس در پـايـان آيـه مى افزايد: در آن روز ((به ظالمان گفته مى شود: بچشيدآنچه را به دست مى آورديد)) و انجام مى داديد! (وقيل للظالمين ذوقوا ما كنتم تكسبون ).
آرى ! فرشتگان عذاب اين واقعيت دردناك را براى آنها بيان مى كنند كه اينهاهمان اعمال شماست كه در كنار شما قرارگرفته , و آزارتان مى دهد.
(آيـه )ـ آنچه تاكنون گفته شد اشاره كوتاهى بود به عذابهاى دردناك آنان در قيامت و در اين آيه سخن از عذاب دنياى آنها مى گويد, مبادا تصور كنند كه دراين زندگى دنيا در امان خواهند بود, مـى فرمايد: ((كسانى كه قبل از آنها بودند نى (آيات ما را) تكذيب نمودند, و عذاب (الهى ) از جائى كه فكر نمى كردند به سراغشان آمد)) (كذب الذين من قبلهم فاتيهم العذاب من حيث لا يشعرون ) .
(آيه )ـ در اين آيه نشان مى دهد كه عذاب دنيوى آنها تنها جنبه جسمانى نداشته , بلكه كيفر روانى نـيز بوده است , مى فرمايد: ((خداوند خوارى را در زندگى اين دنيا به آنها چشانيد)) (فاذاقهم اللّه الخزى فى الحيوة الدنيا).
آرى ! اگر انسان گرفتار مصيبتى شود اما آبرومند و سربلند جان بسپارد مهم نيست ,مهم آن است كه با خوارى و ذلت جان دهد, و با بى آبروئى و رسوائى گرفتار چنگال عذاب شود.
ولـى بـا ايـن هـمـه ((عذاب آخرت شديدتر است اگر مى دانستند)) (ولعذاب الا خرة اكبر لو كانوا يعلمون ).
تعبير به ((اكبر)) (بزرگتر) كنايه از شدت و سختى عذاب است .