بازگشت

قرآني كه هيچ كژي در آن نيست


در ايـنـجـا همچنان بحث از قرآن مجيد و ويژگيهاى آن است و بحثهاى گذشته را در اين زمينه تكميل مى كند.
نخست از مساله جامعيت قرآن چنين سخن مى گويد: ((ما براى مردم در اين قرآن از هر نوع مثلى زديم )) (ولقد ضربنا للناس فى هذا القرآن من كل مثل ).
از سـرگـذشـت دردنـاك سـتمگران و سركشان پيشين , از عواقب هولناك گناه , ازانواع پندها و اندرزها, از اسرار خلقت و نظام آفرينش , از احكام و قوانين متقن ,خلاصه هرچه براى هدايت انسانها لازم بود در لباس امثال براى آنها شرح داديم .
((شايد متذكر شوند)) و از راه خطا به راه راست باز گردند (لعلهم يتذكرون ).
(آيـه )ـ سـپـس بـه تـوصـيـف ديگرى از قرآن پرداخته , مى گويد: ((قرآنى است فصيح و خالى از هرگونه كجى و نادرستى )) (قرآنا عربيا غير ذى عوج ).
در پايان آيه مى گويد: هدف از نزول قرآن با اين همه اوصاف اين بوده است كه ((شايد آنها (مردم ) پرهيزكارى پيشه كنند)) (لعلهم يتقون ).
(آيه )ـ سپس قرآن به ذكر مثالى از اين امثال پرداخته و سرنوشت موحد ومشرك را در قالب مثلى گـويـا و زيبا چنين ترسيم مى كند: ((خداوند مثالى زده است :مردى را كه مملوك شريكانى است كـه دربـاره او پـيوسته با هم به مشاجره مشغولند))(ضرب اللّه مثلا رجلا فيه شركا متشاكسون ) و هركدام او را به كارى دستورمى دهد.
و از آن بدتر اين كه براى تامين نيازهاى زندگى اين يكى او را به ديگرى حواله مى دهد, و آن ديگر به اين , و از اين نظر نيز محروم و بيچاره و بى نوا و سرگردان است ((و مردى كه تنها تسليم يك نفر است )) (ورجلا سلما لرجل ).
خـط و برنامه او مشخص , صاحب اختيار او معلوم است , نه گرفتار ترديداست و نه سرگردانى , نه تضاد و نه تناقض , با روحى آرام گام برمى دارد.
((آيا اين دو يكسانند))؟! (هل يستويان مثلا ).
و اين گونه است حال ((مشرك )) و ((موحد)): مشركان درميان انواع تضادها وتناقضها غوطه ورند, هـر روز دل بـه مـعـبـودى مى بندند, اما موحدان دل در گرو عشق خدا دارند, از تمام عالم او را برگزيده اند.
و در پايان آيه مى افزايد: ((حمد مخصوص خداست )) (الحمدللّه ).
((ولى بيشتر آنان نمى دانند)) (بل اكثرهم لا يعلمون ) و با وجود اين دلائل روشن به خاطر جب دنيا و شهوات سركش به حقيقت راه نمى برند.
(آيـه )ـ بـه دنبال بحثى كه در آيات گذشته پيرامون توحيد و شرك بود دراين آيه سخن از نتايج توحيد و شرك در صحنه قيامت مى گويد.
نـخست از مساله ((مرگ )) كه دروازه قيامت است شروع مى كند, و عموميت قانون مرگ را نسبت به همه انسانها روشن ساخته , مى گويد: ((تو مى ميرى , و آنها نيزخواهند مرد))! (انك ميت وانهم ميتون ).
آرى ((مرگ )) از مسائلى است كه همه انسانها در آن يكسانند.
بـعضى از مفسران گفته اند: دشمنان پيامبر(ص ) انتظار مرگ او را مى كشيدندو خوشحال بودند كـه سـرانـجـام او خواهد مرد! قرآن در اين آيه به آنها پاسخ مى گويدكه اگر پيامبر بميرد آيا شما زنده مى مانيد؟.
(آيـه )ـ سـپـس بـحـث را بـه دادگاه قيامت برده , مخاصمه بندگان را در صحنه محشر مجسم مى كند, و مى فرمايد: ((سپس شما روز قيامت نزد پروردگارتان مخاصمه مى كنيد)) (ثم انكم يوم القيمة عند ربكم تختصمون ).
آيات بعد نشان مى دهد كه اين مخاصمه درميان پيامبران و مؤمنان از يك سو, و مشركان و مكذبان از سوى ديگر خواهد بود.