بازگشت

سرگذشت ((اصحاب القريه )) براي آنها عبرتي است


در تعقيب بحثهايى كه در زمينه قرآن و نبوت پيامبر اسلام (ص ) و مؤمنان راستين و منكران لجوج گذشت در اينجا نمونه اى از وضع امتهاى پيشين در همين زمينه مطرح شده , و در ضمن اين آيه و چـنـديـن آيـه بـعد كه مجموعاهجده آيه را تشكيل مى دهد سرگذشتى از چند تن از پيامبران پـيـشين را بيان مى كند, تا هم هشدارى باشد براى مشركان مكه , و هم تسلى و دلدارى باشدبراى پـيـامبر و مؤمنان اندك آن روز, به هر حال تكيه بر اين سرگذشت در قلب اين سوره كه خود قلب قرآن است به خاطر شباهت تمامى است كه با موقعيت مسلمانان آن روز دارد.
نـخـست مى فرمايد: ((و براى آنها اصحاب قريه را مثال بزن هنگامى كه فرستادگان خدا به سوى آنها آمدند)) (واضرب لهم مثلا اصحاب القرية اذ جاها المرسلون ).
((قـريـه )) مفهوم گسترده اى دارد كه هم شهرها را شامل مى گردد و هم روستاهارا, هرچند در زبان فارسى معمولى تنها به روستا اطلاق مى شود.
مـشـهـور در ميان مفسران اين است كه منظور از ((قريه )) در اينجا ((انطاكيه )) يكى از شهرهاى شامات بوده است .
از آيات اين سوره برمى آيد كه اهل اين شهر بت پرست بودند و اين رسولان براى دعوت آنها به سوى توحيد و مبارزه با شرك آمده بودند.
(آيـه )ـ سـپـس قرآن بعد از اين بيان اجمالى و سربسته , به شرح ماجراپرداخته , چنين مى گويد: ((در آن زمـان كه دو نفر از رسولان را به سوى آنها فرستاديم ,اما آنها رسولان ما را تكذيب كردند, لـذا براى تقويت آن دو, شخص سومى ارسال نموديم , آنها همگى گفتند: ما فرستادگان به سوى شما از طرف پروردگاريم )) (اذارسلنا اليهم اثنين فكذبوهما فعززنا بثالث فقالوا انا اليكم مرسلون ) .
(آيـه )ـ اكـنـون بـبـينيم آن قوم گمراه در مقابل دعوت رسولان چه واكنشى نشان دادند, قرآن مـى گـويـد: همان بهانه اى را كه بسيارى از كافران سركش در برابرپيامبران الهى پيش كشيدند مـطـرح نمودند ((آنان (در جواب ) گفتند: شما بشرى همانند ما نيستيد و خداوند رحمان چيزى نـازل نكرده , شما فقط دروغ مى گوييد))!(قالوا ما انتم الا بشر مثلنا وما انزل الرحمن من شى ان انتم الا تكذبون ).
اگر بنا بود فرستاده اى از طرف خدا بيايد بايد فرشته مقربى باشد نه انسانى همچون ما, و همين را دليل براى تكذيب رسولان و انكار نزول فرمان الهى پنداشتند.
(آيـه )ـ بـه هـرحـال ايـن پيامبران از مخالفت سرسختانه آن قوم گمراه مايوس نشدند و ضعف و سـسـتـى بـه خـود راه نـدادند, و در پاسخ آنها چنين ((گفتند: پروردگارما مى داند كه ما قطعا فرستادگان او به سوى شما هستيم )) (قالوا ربنا يعلم انا اليكم لمرسلون ).
(آيـه )ـ ((و بـر عهده ما چيزى جز ابلاغ رسالت بطور آشكار و روشن نيست ))(وما علينا الا البلا غ المبين ).
(آيـه )ـ ولى اين كوردلان در برابر آن منطق روشن و معجزات تسليم نشدند, بلكه بر خشونت خود افـزودنـد, و از مرحله تكذيب پافراتر نهاده به مرحله تهديد و شدت عمل گام نهادند ((گفتند: ما شـمـا را به فال بد گرفته ايم )) وجود شماشوم است و مايه بدبختى شهر و ديار ما! (قالوا انا تطيرنا بكم ).
مـمـكـن اسـت مـقـارن آمـدن اين پيامبران الهى بعضى مشكلات در زندگى مردم آن ديار بر اثر گـنـاهـانـشـان و يا به عنوان هشدار الهى حاصل شده باشد, باز به اين هم قناعت نكردند, بلكه با تـهـديدى صريح و آشكار نيات شوم و زشت خود را ظاهرساختند, و گفتند: ((اگر از اين سخنان دسـت بـرنـداريـد مـسـلـما شما را سنگسار خواهيم كرد, و مجازات دردناكى از ما به شما خواهد رسيد))! (لئن لم تنتهوا لنرجمنكم وليمسنكم منا عذاب اليم ).
ممكن است ذكر ((عذاب اليم )) اشاره به اين باشد كه سنگسار نمودن شما راآنقدر ادامه مى دهيم تا مايه مرگ شما شود.
(آيـه )ـ ايـنـجـا بـود كـه رسـولان الهى با منطق گوياى خود به پاسخ هذيانهاى آنها پرداختند, و ((گـفـتند: شومى شما از خودتان است اگر درست بينديشيد به اين حقيقت واقف خواهيد شد)) (قالوا طائركم معكم ائن ذكرتم ).
اگـر بـدبـختى و تيره روزى و حوادث شوم محيط جامعه شما را فراگرفته , وبركات الهى از ميان شـمـا رخـت بـربـسـته , عامل آن را در درون جان خود, در افكارمنحط و اعمال زشت و شومتان جستجو كنيد, نه در دعوت ما.
و سـرانـجـام آخـريـن سـخـن ايـن فـرسـتادگان پروردگار به آنان اين بود كه : ((شماگروهى اسرافكاريد)) (بل انتم قوم مسرفون ).
اگـر تـوحـيـد را انكار كرده , به شرك روى مى آوريد, دليل آن اسراف و تجاوز ازحق است , و اگر جـامـعه شما گرفتار سرنوشت شوم شده است سبب آن نيز اسراف در گناه و آلودگى به شهوات است .