بازگشت

آيا معبودان شما توانائي بر حل مشكلي دارند؟


از آنجا كه در آيات پيشين سخن از عقيده انحرافى مشركان و عواقب شوم آن بود, در اينجا از دلائل توحيد سخن مى گويد تا بحث گذشته را با ذكر دليل تكميل كند.
نـخـست مى فرمايد: ((و اگر از آنها بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده ؟حتما مى گويند: خدا!)) (ولئن سالتهم من خلق السموات والا رض ليقولن اللّه ).
چـرا كـه هـيـچ وجدان و خردى نمى پذيرد كه اين عالم وسيع و پهناور با آن همه عظمت , مخلوق موجودى زمينى باشد تا چه رسد به بتهاى بى روح و فاقد عقل وشعور, و به اين ترتيب قرآن آنها را به داورى عقل و حكم وجدان و فطرت مى برد, تانخستين پايه توحيد را كه مساله خالقيت آسمان و زمين است در قلوب آنها محكم كند.
در مـرحـله بعد سخن از مساله سود و زيان و تاثير در منافع و مضار انسان به ميان مى آورد, تا ثابت كند بتها هيچ نقشى در اين زمينه ندارند, مى افزايد: ((بگو: آياهيچ درباره معبودانى كه غير از خدا مـى خـوانـيـد انـديـشه مى كنيد كه اگر خدا زيانى براى من بخواهد آيا آنها مى توانند گزند او را بـرطـرف سـازند؟ و يا اگر رحمتى براى من بخواهد آيا آنها مى توانند جلو رحمت او را بگيرند))؟! (قـل افـريـتم ما تدعون من دون اللّه ان ارادنى اللّه بضر هل هن كاشفات ضره او ارادنى برحمة هل هن ممسكات رحمته ).
اكنون كه نه ((خالقيت )) از آن آنهاست و نه ((قدرت بر سود و زيانى )) دارند پرستش آنهاچه معنى دارد؟.
اينجاست كه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى و نهائى مى فرمايد: ((بگو: خدا مراكافى است , و همه متوكلان تنها بر او توكل مى كنند)) (قل حسبى اللّه عليه يتوكل المتوكلون ).
اين سخن كه مشركان خالقيت آسمان و زمين را مخصوص خداوندمى دانستند كرارا در آيات قرآن آمده است .
ايـن امر نشان مى دهد كه مطلب نزد آنها كاملا مسلم بوده است , و اين خودبهترين سندى است بر ابـطـال شـرك چـرا كـه ((توحيد خالقيت و مالكيت و ربوبيت ))عالم هستى خود بهترين دليل بر ((توحيد عبوديت )) است , و نتيجه آن توكل بر ذات پاك خدا و چشم برگرفتن از غير اوست .
(آيـه )ـ در ايـن آيـه آنهائى را كه در برابر منطق عقل و وجدان تسليم نيستندبا يك تهديد الهى و مـؤثر مخاطب ساخته , مى فرمايد: به آنها ((بگو:اى قوم من ! شما هرچه در توان داريد انجام دهيد, من نيز به وظيفه خود عمل مى كنم , اما به زودى خواهيد دانست )) (قل يا قوم اعملوا على مكانتكم انى عامل فسوف تعلمون ).
(آيـه )ـ خـواهـيـد دانست ((چه كسى عذاب خواركننده اى (در دنيا) به سراغش مى آيد و (سپس ) عذابى جاويدان (در آخرت ) بر او وارد مى گردد)) (من ياتيه عذاب يخزيه ويحل عليه عذاب مقيم ) .
و بـه ايـن تـرتيب آخرين سخن را به آنها مى گويد كه يا تسليم منطق عقل و خردشويد و به نداى وجـدان گوش فرا دهيد و يا در انتظار دو عذاب دردناك باشيد:عذابى در دنيا كه باعث خوارى و رسـوائى است , و عذابى در آخرت كه جاودانى وهميشگى است , و اينها همان عذابهائى است كه با دست خود فراهم كرده ايد, وآتشى است كه هيزم آن را خودتان جمع كرده و افروخته ايد.
(آيـه )ـ بـعد از ذكر دلائل توحيد, و بيان سرگذشت مشركان و موحدان , دراين آيه اين حقيقت را تـوضـيـح مـى دهـد كـه پـذيـرش و عـدم پذيرش شما سود و زيانش متوجه خودتان است , و اگر پـيـامبر(ص ) در اين زمينه اصرار مى ورزد نه به خاطرنفعى است كه عائد او شود, بلكه صرفا انجام وظيفه الهى است , مى فرمايد: ((ما اين كتاب (آسمانى ) را براى مردم به حق نازل كرديم )) (انا انزلنا عليك الكتاب للناس بالحق ).
((هـركـس هـدايـت را پذيرد به نفع خود اوست , و هركس گمراهى را برگزيندتنها به زيان خود گمراه مى گردد)) (فمن اهتدى فلنفسه ومن ضل فانما يضل عليها).
((و تو مامور اجبار آنها به هدايت نيستى )) وظيفه تو تنها ابلاغ و انذار است (وما انت عليهم بوكيل ).
(آيـه )ـ سـپـس بـراى اين كه روشن سازد همه چيز انسانها و از جمله حيات و مرگشان به دست خـداسـت مـى گـويد: ((خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى كند)) (اللّه يتوفى الا نفس حين موتها).
((و ارواحى را كه نمرده اند نيز به هنگام خواب )) مى گيرد (والتى لم تمت فى منامها).
و به اين ترتيب ((خواب )) برادر ((مرگ )) است و شكل ضعيفى از آن .
بعد مى افزايد: ((سپس ارواح كسانى را كه فرمان مرگ آنها را صادر كرده نگه مى دارد (به گونه اى كـه هـرگـز از خـواب بـيدار نمى شوند) و ارواح ديگرى را (كه بايدزنده بمانند) باز مى گرداند تا سرآمدى معين )) (فيمسك التى قضى عليها الموت ويرسل الا خرى الى اجل مسمى ).
آرى ((در ايـن امـر نشانه هاى روشنى است براى كسانى كه انديشه مى كنند)) (ان فى ذلك لا يات لقوم يتفكرون ).
(آيـه )ـ از آنـجـا كـه در آيـه قبل حاكميت ((اللّه )) بر وجود انسان و تدبيراو از طريق نظام مرگ و حـيات و خواب و بيدارى مسلم شد در اين آيه سخن ازانحراف مشركان در مساله شفاعت به ميان مـى آورد تـا بـه آنـها ثابت كند مالك شفاعت همان مالك مرگ و حيات آدمى است , نه بتهاى فاقد شعور, مى فرمايد:((آيا آنها غير از خدا شفيعانى گرفته اند)) (ام اتخذوا من دون اللّه شفعا).
مى دانيم كه يكى از بهانه هاى معروف بت پرستان در مورد پرستش بتهااين بود كه مى گفتند: ((ما آنها را به خاطر اين مى پرستيم كه شفيعان ما نزد اللّه بوده باشند)).
ولى از آنجا كه شفاعت اولا فرع بر درك و شعور است و ثانيا فرع بر قدرت ومالكيت و حاكميت , در دنباله آيه در پاسخ آنها چنين مى فرمايد: به آنها ((بگو: آيا (ازآنها شفاعت مى طلبيد) هرچند مالك چيزى نباشند, و درك و شعورى براى آنهانباشد))؟ (قل اولو كانوا لا يملكون شيئا ولا يعقلون ).
اگـر شـفيعان خود را فرشتگان و ارواح مقدسه مى دانيد آنها از خود چيزى ندارند, هرچه دارند از نـاحـيـه خـداسـت , و اگـر از بتهاى سنگى و چوبى شفاعت مى طلبيد آنها علاوه بر عدم مالكيت كمترين عقل و شعورى ندارند.
(آيه )ـ لذا در اين آيه اضافه مى كند: ((بگو: تمام شفاعت از آن خداست ))(قل للّه الشفاعة جميعا).
زيـرا ((حـاكـمـيـت آسـمـانـها و زمين از آن اوست , و سپس همه شما به سوى او بازمى گردانده مى شويد)) (له ملك السموات والا رض ثم اليه ترجعون ).
و بـه ايـن تـرتـيـب آنـهـا را بـكلى خلع سلاح مى كند, چرا كه توحيدى كه بر كل عالم حاكم است مى گويد: شفاعت نيز جز به اذن پروردگار ممكن نيست .