بازگشت

آن روز پشيماني بيهوده است


در آيات گذشته دستور مؤكدى براى توبه و اصلاح و جبران اعمال گذشته آمده بود, در اينجا در تـعقيب آن مى گويد: اين دستورها براى آن است ((مبادا كسى (روز قيامت ) بگويد: افسوس بر من از كـوتاهيهائى كه در اطاعت فرمان خدا كردم ! واز مسخره كنندگان (آيات او) بودم ))! (ان تقول نفس يا حسرتى على ما فرطتم فى جنب اللّه وان كنت لمن الساخرين ).
آرى ! هـنـگـامـى كـه انـسـان وارد عـرصـه مـحشر مى شود و نتيجه تفريطها, ومسامحه كاريها و خـلافكاريها, و شوخى گرفتن جديها را در برابر چشم خود مى بيند,اندوهى سنگين توام با ندامتى عـمـيـق بر قلب او سايه مى افكند, و اين حالت درونى خود را بر زبان آورده و به صورت جمله هاى فوق بيان مى دارد.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((يا بگويد: اگر خداوند مرا هدايت مى كرد ازپرهيزكاران بودم )) (او تقول لو ان اللّه هدينى لكنت من المتقين ).
ايـن سخن را گويا زمانى مى گويد كه او را به پاى ميزان حساب مى آورند,گروهى را مى بيند كه با دست پر از حسنات به سوى بهشت روانه مى شوند, او نيزآرزو مى كند در صف آنان باشد و همراه آنان به سوى نعمتهاى الهى برود.
(آيـه )ـ بـاز مى افزايد: ((يا هنگامى كه عذاب الهى را مى بيند بگويد: اى كاش بار ديگر (به دنيا) باز مـى گـشـتـم و از نـيـكـوكـاران بـودم ))؟! (او تـقـول حين ترى العذاب لو ان لى كرة فاكون من المحسنين ).
و ايـن هـنـگـامـى است كه او را به سوى دوزخ مى برند و چشمش به آتش سوزان ومنظره عذاب دردناك آن مى افتد, آهى از دل برمى كشد و آرزو مى كند اى كاش به اواجازه داده مى شد تا به دنيا باز گردد.
(آيـه )ـ قرآن در برابر اين سه گفتار تنها به گفتار دوم چنين پاسخ مى گويد:((آرى آيات من به سراغ تو آمد اما آن را تكذيب كردى , و تكبر نمودى , و از كافران بودى )) (بلى قدجاتك آياتى فكذبت بها واستكبرت وكنت من الكافرين ).
يعنى اين كه مى گوئى ((اگر هدايت الهى به سراغ من آمده بود از پرهيزكاران بودم )) هدايت الهى چيست ؟ جز اين همه كتب آسمانى و فرستادگان خدا و آيات ونشانه هاى حق در آفاق و انفس ؟.
همه اين آيات را ديدى و شنيدى عكس العمل تو در مقابل آن چه بود؟تكذيب و استكبار و كفر!.
از ميان اين سه عمل ((استكبار)) ريشه اصلى است و به دنبال آن ((تكذيب آيات الهى )) و نتيجه آن ((كفر و بى ايمان )) است .
(آيه )ـ از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مشركان دروغ پرداز و مستكبرى بود كه در روز قيامت از كـرده خـود پـشيمان مى شوند و تقاضاى بازگشت به اين جهان مى كنند ـتقاضائى بى حاصل و غيرقابل قبول ـ در اينجا در ادامه همين سخن مى گويد: ((و روز قيامت كسانى را كه بر خدا دروغ بـسـتـنـد مى بينى كه صورتهايشان سياه است ))! (ويوم القيمة ترى الذين كذبوا على اللّه وجوههم مسودة ).
سـپـس مـى افـزايـد: ((آيـا در جهنم جايگاهى براى مستكبران نيست ))؟! (اليس فى جهنم مثوى للمتكبرين ).
(آيه )ـ در اين آيه سخن از نقطه مقابل اين گروه يعنى گروه پرهيزكاران وسعادت آنها در قيامت درميان است , مى فرمايد: ((و خداوند كسانى را كه تقوا پيشه كردند با رستگارى رهايى مى بخشد)) (وينجى اللّه الذين اتقوا بمفازتهم ).
سـپـس ايـن فلاح و پيروزى را با اين دو جمله كوتاه و پرمعنى توضيح مى دهد:((هيچ بدى به آنها نمى رسد و هرگز غمگين نخواهند شد)) (لا يمسهم السؤ ولا هم يحزنون ).
در جهانى زندگى مى كنند كه جز نيكى و پاكى و وجد و سرور چيزى وجودندارد, اين تعبير كوتاه در حقيقت تمام مواهب الهى را در خود جمع كرده است .
(آيـه )ـ ايـن آيـه بـار ديـگر به مساله توحيد و مبارزه با شرك باز مى گردد وگفتگوهائى را كه با مـشركان داشت ادامه داده , مى فرمايد: ((خداوند آفريدگار همه چيز است و حافظ و ناظر بر همه اشيا است )) (اللّه خالق كل شى وهو على كل شى وكيل ).
جمله اول اشاره به ((توحيد خالقيت )) است و جمله دوم اشاره به ((توحيدربوبيت )).
مساله توحيد خالقيت چيزى است كه حتى مشركان غالبا به آن معترف بوده اند.
ولى آنها در توحيد ربوبيت گرفتار انحراف شده بودند گاه حافظ و نگهبان ومدبر كارهاى خود را بتها مى دانستند و در مشكلات به آنها پناه مى بردند.
(آيـه )ـ ايـن آيـه بـا ذكر توحيد مالكيت خداوند بحث توحيدى آيه قبل راتكميل كرده , مى گويد: ((كليدهاى آسمانها و زمين از آن اوست )) (له مقاليد السموات والا رض ).
ايـن تـعـبير معمولا كنايه از مالكيت و يا سلطه بر چيزى است , چنانكه مى گوئيم : كليد اين كار به دست فلانى است .
قـرآن بـعـد از ايـن جـمله چنين نتيجه گيرى مى كند: ((و كسانى كه به آيات خداوند كافر شدند زيانكارانند)) (والذين كفروا بايات اللّه اولئك هم الخاسرون ).
چـرا كه منبع اصلى و سرچشمه واقعى همه خيرات و بركات را رها كرده و دربيراهه ها سرگردان شـده انـد, از كـسـى كـه تـمـام كـليدهاى آسمانها و زمين به دست اوست روى برتافته و به سراغ موجودات ناتوانى رفته اند كه مطلقا كارى از آنهاساخته نيست .
(آيه )ـ از مجموع آنچه درباره شاخه هاى توحيد در آيات گذشته ذكر شد به خوبى مى توان نتيجه گـرفـت كـه تـوحـيد در عبادت يك حقيقت غيرقابل انكار است ,تا آنجا كه هيچ انسان فهميده و عـاقـلـى نـبـايـد بـه خود اجازه دهد كه در برابر بتهاسجده كند, لذا به دنبال آن با لحنى قاطع و تـشددآميز مى گويد: ((بگو: آيا به من دستور مى دهيد كه غير خدا را بپرستم اى جاهلان ))؟! (قل افغيراللّه تامرونى اعبدايها الجاهلون ).
اين سخن مخصوصا باتوجه به اين كه كفار و مشركان گاهى پيامبراسلام (ص ) را دعوت مى كردند كـه خـدايـان آنها را احترام و پرستش كند, و يا حداقل از عيبجوئى و انتقاد نسبت به بتها بپرهيزد مـفـهـوم عميقترى پيدا مى كند, و باصراحت اعلام مى دارد كه مساله توحيد و نفى شرك مطلبى نيست كه بتوان بر سرآن معامله و سازش كرد, شرك بايد در تمام چهره هايش درهم كوبيده شود و ازصفحه جهان محو گردد!.