بازگشت

آن روز كه زمين به نور خدا روشن مي شود


در اين آيه بحثهاى مربوط به قيامت همچنان ادامه مى يابد .
نـخست مى فرمايد: ((و زمين در (آن روز) به نور پروردگارش روشن مى شود))(واشرقت الا رض بنور ربها).
در اين كه منظور از اين ((اشراق )) و روشنائى به نور الهى چيست ؟ تفسيرهاى مختلفى گفته شده است كه مهمتر از همه دو تفسير زير است :.
1ـ جمعى گفته اند: منظور از نور رب , حق و عدالت است كه خداوند صفحه زمين را در آن روز با آن نورانى مى كند.
2ـ مـفسر عاليقدر نويسنده ((الميزان )) مى گويد: مراد از روشن شدن زمين به نور پروردگار كه از خـصـوصـيـات روز قـيامت است همان انكشاف غطا و كنار رفتن پرده ها و حجابها و ظاهرشدن حقايق اشيا و اعمال انسانها از خير و شر و اطاعت وعصيان و حق و باطل مى باشد, سپس به آيه 22 سـوره ق بـر ايـن مـعـنى استدلال كرده است : ((لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطائك فـبـصـرك الـيوم حديدS( ((تو درغفلت از اين موضوع بودى , ما پرده را از برابر چشمت كنار زديم و امروز چشمت به خوبى مى بيند))!.
درسـت است كه اين اشراق الهى در آن روز همه چيز را شامل مى شود ولى ذكر خصوص زمين در اين ميان به خاطر آن است كه هدف اصلى بيان حال مردم روى زمين در آن روز است .
بـدون شك اين آيه مربوط به قيامت است و اگر مى بينيم در بعضى از روايات اهل بيت (ع ) به قيام حـضـرت مـهدى ـعج ـ تفسير شده در حقيقت نوعى تطبيق وتشبيه است , و تاكيدى بر اين معنى است كه به هنگام قيام حضرت مهدى ـعج ـ دنيانمونه اى از صحنه قيامت خواهد شد, و عدل و داد به وسيله آن امام به حق , درروى زمين تا آن جا كه طبيعت دنيا مى پذيرد حكمفرما خواهد شد.
در جمله دوم اين آيه سخن از نامه اعمال است مى گويد: ((و نامه هاى اعمال را پيش مى نهند)) و به آن رسيدگى مى كنند (ووضع الكتاب ).
نامه هايى كه تمامى اعمال انسان كوچك و بزرگ در آن جمع است .
در جـمـلـه بعد كه سخن از گواهان است مى افزايد: ((و پيامبران و گواهان راحاضر مى سازند)) (وجئ بالنبيين والشهدا).
پيامبران احضار مى شوند تا از اداى رسالت خود به مجرمان سخن گويند,همان گونه كه در آيه 6 سوره اعراف مى خوانيم : ((ولنسئلن المرسلين S( ((ما از رسولان بطور قطع سؤال خواهيم كرد)).
و ((گواهان )) براى اين كه در آن محكمه عدل گواهى دهند, درست است كه خداوند از همه چيز آگاه است , ولى براى تاكيد مراتب عدالت حضور شهود لازم است .
چهارمين جمله مى گويد: ((و ميان آنها به حق داورى مى شود)) (وقضى بينهم بالحق ).
و در پنجمين جمله مى افزايد: ((و به آنان ستم نخواهد شد)) (وهم لا يظلمون ).
بديهى است هنگامى كه حاكم , خدا باشد, در چنين دادگاهى ظلم وبيدادگرى مفهومى ندارد.
(آيه )ـ و ششمين جمله در اين آيه اين سخن را تكميل كرده , مى گويد: ((وبه هر كس آنچه انجام داده است بى كم و كاست داده مى شود)) (ووفيت كل نفس ماعملت ).
نـه جـزا و پاداش و كيفر اعمالشان كه خود اعمالشان به آنها داده مى شود! وچه پادش و كيفرى از اين برتر كه عمل انسان بطور كامل به او تحويل داده شود.
چه كسى مى تواند اين برنامه هاى عدالت را دقيقا اجرا كند كسى كه علم او به همه چيز احاطه دارد لـذا در هـفـتـمين و آخرين جمله مى فرمايد: ((و او نسبت به آنچه انجام مى دادند از همه آگاهتر است )) (وهو اعلم بما يفعلون ).
حـتـى نيازى به شهود نيست كه او از همه شهود اعلم است , اما لطف وعدالتش ايجاب مى كند كه گواهان را احضار كند.