بازگشت

همه مصائب به فرمان اوست


در اين آيه به يك اصل كلى در مورد مصائب و حوادث دردناك اين جهان اشاره مى كند, شايد از اين جهت كه هميشه وجود مصائب دستاويزى براى كفار درمورد نفى عدالت در اين جهان بوده است , و يا از اين نظر كه در راه تحقق ايمان وعمل صالح هميشه مشكلاتى وجود دارد كه بدون مقاومت در بـرابـر آنـهـا مـؤمـن به جائى نمى رسد, و به اين ترتيب رابطه اين آيات با آيات گذشته روشن مى شود.
نخست مى فرمايد: ((هيچ مصيبتى رخ نمى دهد مگر به اذن خدا)) (مـااصـاب من مصيبة الا باذن اللّه ).
منظور از ((اذن )) در اينـجـا همـان اراده تكـوينى خداوند است , نه اراده تشريعى .
از مـجـمـوع آيـاتـى كه درباره مصائب در قرآن مجيد آمده برمى آيد كه مصائب بر دو گونه است : مصائبى كه با طبيعت زندگى انسان سرشته شده ,و اراده بشر كمترين تاثيرى در آن ندارد, مانند مرگ و مير و قسمتى از حوادث دردناك طبيعى .
دوم مصائبى كه انسان به نحوى در آن نقشى داشته باشد.
قـرآن دربـاره دسته اول مى گويد, همه به اذن خدا روى مى دهدS( و درباره قسم دوم مى گويد: به خـاطـر اعمال خودتان دامانتان را مى گيرد ((2)) سپس در دنباله آيه به مؤمنان بشارت مى دهد كـه : ((و هـركـس بـه خـدا ايمان آورد, خدا قلبش را هدايت مى كند)) (ومن يؤمن باللّه يهد قلبه ) آن چنان كه در برابرمصائب زانو نزند, مايوس نشود, جزع و بيتابى نكند.
ايـن هـدايت الهى هنگامى كه به سراغ انسان آيد در نعمتها شاكر مى شود و درمصيبتها صابر, و در برابر قضاى الهى تسليم .
و در پايان آيه مى فرمايد: ((و خداوند به هر چيز داناست )) (واللّه بكل شى عليم ).
ايـن تـعـبـير مى تواند اشاره اجمالى به فلسفه مصائب و بلاها باشد كه خداوند روى علم و آگاهى بـى پـايـانـش براى تربيت بندگان و اعلام بيدارباش و مبارزه با هرگونه غرور و غفلت گهگاه در زنـدگـانى آنها مصائبى ايجاد مى كند, تابه خواب فرو نروند و موقعيت خويش را در دنيا فراموش نكنند, و دست به طغيان و سركشى نزنند.
(آيـه )ـ و از آنـجا كه معرفت مبدا و معاد كه در آيات قبل , پايه ريزى شده واثر حتمى آن , تلاش در راسـتـاى اطـاعت خدا و پيامبر(ص ) است , در اين آيه مى افزايد:((و اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر را)) (واطيعوا اللّه واطيعوا الرسول ).
ناگفته پيداست كه اطاعت رسول خدا(ص ) نيز شعبه اى از اطاعت خداونداست , چرا كه او از خود چيزى نمى گويد, و تكرار ((اطيعوا)) در اينجا اشاره به همين است كه اين دو در عرض هم نيست , بلكه يكى از ديگرى سرچشمه مى گيرد, از اين گذشته اطاعت خداوند, مربوط به اصول قوانين و تشريع الهى است , و اطاعت رسول مربوط به تفسيرها و مسائل اجرائى مى باشد, بنابراين يكى اصل و ديگرى فرع است .
سـپـس مـى فرمايد: ((اگر شما روى گردان شويد (و اطاعت نكنيد, او هرگز ماموربه اجبار شما نيست ) رسول ما جز ابلاغ آشكار وظيفه اى ندارد)) (فان توليتم فانمـاعلى رسولنا البلا غ المبين ).
آرى ! او مـوظف به رساندن پيام حق است , بعدا سر و كار شما با خداست , واين تعبير يك نوع تهديد جدى و سربسته است .
(آيه )ـ در اين آيه اشاره به مساله توحيد در عبوديت مى كند كه به منزله دليلى براى وجوب اطاعت است , مى فرمايد: ((خداوند (كسى است كه ) هيچ معبودى جز او نيست )) (اللّه لا اله الا هو).
((مؤمنان بايد فقط بر او توكل كنند)) (وعلى اللّه فليتوكل المؤمنون ).
غير از او هيچ كس شايسته عبوديت نيست , چرا كه مالكيت و قدرت و علم وغنا, همه از آن اوست , و ديـگـران هـرچـه دارند, از او دارند و به همين دليل نبايد دربرابر غير او سر تسليم و تعظيم فرود آورند و نيز به همين دليل براى حل هرگونه مشكل بايد از او مدد گيرند و فقط بر او توكل كنند.
آيـه ـ شان نزول : در روايتى از امام باقر(ع ) مى خوانيم : كه در مورد آيه ((ان من ازواجكم )) فرمود: مـنـظـور اين است كه وقتى بعضى از مردان مى خواستند هجرت كنند پسر و همسرش دامن او را مـى گـرفـتـنـد و مـى گـفتند: تو را به خدا سوگند كه هجرت نكن , زيرا اگر بروى ما بعد از تو بـى سرپرست خواهيم شد, بعضى مى پذيرفتند و مى ماندند, آيه نازل شد و آنها را از قبول اين گونه پيشنهادها و اطاعت فرزندان و زنان در اين زمينه ها برحذر داشت .
امـا بـعـضـى ديـگر اعتنا نمى كردند و مى رفتند ولى به خانواده خود مى گفتند: به خدا اگر با ما هجرت نكنيد و بعدا در (دارالهجرة ) مدينه نزد ما آئيد ما مطلقا به شمااعتنا نخواهيم كرد, ولى به آنـهـا دسـتـور داده شد كه هر وقت خانواده آنها به آنهاپيوستند گذشته را فراموش كنند و جمله ((وان تعفوا وتصفحوا )) ناظر به همين معنى است .