بازگشت

از آنها كه داراي اين صفاتند پيروي مكن


بعد از ذكر اخلاق عظيم پيامبر(ص ) در اينجا به ذكر اخلاق دشمنان اومى پردازد تا در يك مقايسه , فاصله ميان اين دو كاملا روشن شود.
نـخـست مى فرمايد: ((از تكذيب كنندگان (ى كه خدا و پيامبر و روز رستاخيز وآئين او را تكذيب مى كنند) اطاعت مكن )) (فلا تطع المكذبين ).
(آيـه )ـ سـپـس به تلاش و كوشش آنها براى به سازش كشيدن پيامبر(ص )اشاره كرده , مى افزايد: ((آنـهـا دوسـت دارند نرمش نشان دهى تا آنها (هم ) نرمش نشان دهند)) نرمشى توام با انحراف از مسير حق (ودوا لو تدهن فيدهنون ).
(آيـه )ـ سـپس بار ديگر از اطاعت آنها نهى كرده و صفات نه گانه مذمومى راكه هر يك به تنهائى مى تواند مانع اطاعت و تبعيت گردد برمى شمرد, مى فرمايد: ((واز هركسى كه بسيار سوگند ياد مى كند و پست است اطاعت مكن )) (ولا تطع كل حلاف مهين ).
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((كسى كه بسيار عيبجوست و به سخن چينى آمدو شد مى كند)) و در اين كار اصرار دارد (هماز مشا بنميم ).
(آيـه )ـ در پـنـجـمـيـن و ششمين و هفتمين وصف مى گويد: كسى كه ((بسيارمانع كار خير و تجاوزگران شاهكار است )) (مناع للخير معتد اثيم ).
نه تنها خود كار خيرى نمى كند و راه خيرى ارائه نمى دهد, بلكه سدى است در مقابل خير و بركت ديگران , به علاوه انسانى است متجاوز از حدود الهى وحقوقى كه خدا براى هر انسانى تعيين كرده , و اضافه بر اين صفات , آلوده هرگونه گناهى نيز هست , بطورى كه گناه جز طبيعت او شده است .
(آيه )ـ و سرانجام به هشتمين و نهمين صفات آنها اشاره كرده ,مى فرمايد: ((علاوه بر اينها كينه توز و پرخور, و خشن و بدنام است )) (عتل بعد ذلك زنيم ).
به اين ترتيب قرآن روشن مى سازد كه مخالفان اسلام و قرآن و مخالفان شخص پيامبر(ص ) چگونه افرادى بوده اند, افرادى دروغگو, پست , عيبجو,سخن چين , متجاوز گنهكار, بى اصل و نسب , و به راستى از غير چنين افرادى مخالفت با چنان مصلح بزرگى انتظار نمى رود.
(آيه )ـ در اين آيه هشدار مى دهد ((مبادا به خاطر اين كه صاحب مال و فرزندان فراوان است )) از او پيروى كنى (ان كـان ذا مـال وبنين ).
بـدون شك پيامبر هرگز تسليم نمى شد, و اين آيات در حقيقت تاكيدى است بر اين معنى , تا خط مـكـتـبـى و روش عـمـلى او بر همه آشكار گردد, و هيچ كس ازدوست و دشمن چنين انتظارى نداشته باشد.
(آيـه )ـ ايـن آيـه عكس العمل اين گونه افراد را كه داراى چنين صفات پست هستند در برابر آيات الـهى نشان داده , مى گويد: ((هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود مى گويد: اينها افسانه هاى خرافى پيشينيان است ))! (اذا تتلى عليه آيـاتنـاقـال اسـاطير الا ولين ).
و با اين بهانه و اين برچسب زشت از آيات خداوند فاصله مى گيرد.
(آيه )ـ در اين آيه از يكى از مجازاتهاى اين گروه پرده برداشته , مى افزايد:((ما به زودى بر بينى او علامت و داغ ننگ مى نهيم ))! (سنسمه على الخرطوم ).
اين تعبيرى است گويا و رسا بر نهايت ذليل ساختن آنها, زيرا تعبير به ((خرطوم )) (بينى ) كه تنها در مورد خوك و فيل گفته مى شود تحقير روشنى براى آنهاست , و دوم اين كه , بينى در لغت عرب مـعمولا كنايه از بزرگى و عزت است همان گونه كه در فارسى نيز وقتى مى گوئيم بينى او را به خـاك بماليد دليل بر اين است كه عزت او را بر باد دهيد و سوم اين كه علامت گذاردن مخصوص حـيوانات است , حتى در حيوانات در صورت آنها مخصوصا بر بينى آنها علامت گذارى نمى شود, و در اسـلام نـيـز ايـن كـار نهى شده است , همه اينها با بيانى رسا مى گويد:خداوند اين چنين افراد طغيانگر خودخواه متجاوز سركش را چنان ذليل مى كند كه عبرت همگان گردند.