بازگشت

فضيلت تلاوت سوره


در حـديثى از پيغمبر گرامى اسلام مى خوانيم : ((كسى كه سوره حاقه را بخواندخداوند حساب او را در قيامت آسان مى كند)).
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ اين سوره از مساله قيامت و آن هم با عنوان تازه اى شروع مى شود,مى فرمايد: روز رستاخيز ((روزى است كه مسلما واقع مى شود))! (الحـاقة ).
(آيه )ـ ((چه روز واقع شدنى ))! (ماالحـاقة ).
(آيه )ـ ((و تو چه مى دانى آن روز واقع شدنى چيست ))؟ (ومـا ادريك ماالحـاقة ).
تـقريبا عموم مفسران ((حاقه )) را به معنى روزقيامت تفسير كرده اند, به خاطراين كه روزى است كه قطعا واقع مى شود, همانند تعبير به ((الواقعة )) در سوره ((واقعة )).
تعبير به ((ماالحـاقة )) براى بيان عظمت آن روز است .
و تـعـبير به ((مـا ادريك ما الحـاقة )) باز هم براى تاكيد بيشتر روى عظمت حوادث آن روز عظيم است , تا آنجا كه حتى به پيامبر اسلام (ص ) خطاب مى شود كه تو نمى دانى آن روز چگونه است ؟.
(آيه )ـ سپس به سراغ بيان سرنوشت اقوامى مى رود كه روز قيامت (يانزول عذاب الهى را در دنيا) مـنـكر شدند, مى افزايد: ((قوم ثمود و عاد عذاب كوبنده الهى را انكار كردند)) و نتيجه شومش را ديدند (كذبت ثمود وعـاد بالقـارعة ).
(آيه )ـ ((اما قوم ثمود با عذابى سركش هلاك شدند)) (فاما ثمود فاهلكوابالطاغية ).
((قـوم ثـمود)) در يك منطقه كوهستانى ميان حجاز و شام زندگى مى كردند,حضرت ((صالح )) بـه سـوى آنـهـا مـبـعـوث شد, ولى آنها هرگز ايمان نياوردند, حتى از اوخواستند كه اگر راست مـى گـوئى عـذابى را كه به ما وعده مى دهى فرودآور! در اين هنگام ((صاعقه اى ويرانگر)) بر آنها مسلط شد, و در چند لحظه همه چيز را درهم كوبيد و جسمهاى بى جانشان برزمين افتاد.
(آيـه )ـ سـپس به سراغ سرنوشت ((قوم عاد)) مى رود, قومى كه درسرزمين ((احقـاف )) در شبه جزيره عرب يا يمن زندگى مى كردند قامتهائى طويل ,اندامى قوى , شهرهائى آباد, زمينهائى خرم و سـرسبز, و باغهائى پرطراوت داشتند, پيامبر آنها حضرت ((هود)) بود, آنها نيز طغيان و سركشى را بـه جـائى رسـاندند كه خداوند با عذابى دردناك ـكه شرح آن در همين آيات آمده است ـطومار زندگى آنها را درهم پيچيد.
نـخـسـت مى فرمايد: ((و اما قوم عاد با تندبادى طغيانگر و پر سر و صدا به هلاكت رسيدند)) (واما عـاد فاهلكوا بريح صرصر عـاتية ).
(آيـه )ـ سـپس به توصيف ديگرى از اين تندباد كوبنده پرداخته , مى افزايد:(((خداوند) اين تندباد بـنـيـان كن را هفت شب و هشت روز پى درپى بر آنها مسلطساخت )) (سخرهـا عليهم سبع ليـال وثمـانية ايام حسوما).
نـتـيـجـه آن شـد كه قرآن مى گويد: ((و (اگر آنجا بودى ) مى ديدى كه آن قوم همچون تنه هاى پـوسـيـده و توخالى درختان نخل درميان اين تندباد روى زمين افتاده و هلاك شده اند))! (فترى القوم فيهـا صرعى كانهم اعجـاز نخل خـاوية ).
چـه تـشبيه جالبى كه هم بزرگى قامت آنها را مشخص مى كند, و هم ريشه كن شدن آنها را, و هم توخالى بودن در برابر عذابهاى الهى به گونه اى كه تندباد آنها را به آسانى جابه جا مى كرد.
(آيه )ـ و در اين آيه مى افزايد: ((آيا كسى از آنها را باقى مى بينى ))؟! (فهل ترى لهم من بـاقية ).
آرى ! امـروز نـه تـنها اثرى از قوم عاد نيست كه از ويرانه هاى شهرهاى آباد, وعمارتهاى پرشكوه , و مزارع سرسبز آنها نيز چيزى باقى نمانده است .