بازگشت

پاسخ به يك سؤال


در ايـنجا ممكن است سؤالى مطرح شود و آن اين كه آيا مؤمنانى كه طبق آيات فوق صدا مى زنند: اى اهل محشر! بياييد و نامه اعمال ما را بخوانيد, مگرگناهى در تمام نامه اعمالشان نيست ؟.
پـاسـخ ايـن سؤال را مى توان از بعضى احاديث استفاده كرد از جمله , درحديثى از پيغمبرگرامى اسـلام (ص ) مـى خـوانـيـم كـه : ((خداوند در قيامت نخست ازبندگان خود اقرار بر گناهانشان مى گيرد, سپس مى فرمايد: من اين گناهان را در دنيابراى شما مستور ساختم , و امروز هم آن را مى بخشم سپس (فقط) نامه حسناتش رابه دست راست او مى دهند.
(آيـه )ـ در ايـن آيه گوشه اى از پاداشهاى چنين كسانى را بيان كرده ,مى فرمايد: ((پس او در يك زندگى (كاملا) رضايتبخش قرار خواهد داشت )) (فهو فى عيشة راضية ).
(آيه )ـ گرچه با همين يك جمله همه گفتنيها را گفته است , ولى براى توضيح بيشتر مى افزايد: او ((در بهشتى عالى )) قرار دارد (فى جنة عـالية ).
بهشتى كه آنقدر رفيع و والاست كه هيچ كس مانند آن را نديده و نشنيده وحتى تصور نكرده است .
(آيه )ـ بهشتى كه ((ميوه هايش در دسترس است )) (قطوفهـا دانية ).
نـه زحمتى براى چيدن ميوه ها دركار است , و نه مشكلى براى نزديك شدن به درختان پربارش , و اصولا تمام نعمتهايش بدون استثنا در دسترس است .
(آيـه )ـ و در ايـن آيه , خطاب محبت آميز خداوند را به اين بهشتيان چنين بيان كرده , ((بخوريد و بياشاميد گوارا, در برابر اعمالى كه در ايام گذشته انجام داديد))(كلوا واشربوا هنيئا بمـا اسلفتم فى الا يام الخـالية ).
آرى ! ايـن نـعـمـتـهاى بزرگ بى حساب نيست , اينها پاداش اعمال شماست البته اين اعمال ناچيز هنگامى كه در افق فضل و رحمت الهى قرار گرفته به چنين ثمراتى منتهى شده است .
(آيـه )ـ در آيـات گـذشـته سخن از ((اصحاب اليمين )) و مؤمنانى بود كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود, ولى اين آيه درست به نقطه مقابل آنها يعنى ((اصحاب الشمال )) پرداخته , و در يك مقايسه وضع آن دو را كاملاروشن مى سازد.
نخست مى فرمايد: ((اما كسى كه نامه اعمالش را به دست چپش بدهندمى گويد: اى كاش هرگز نامه اعمالم را به من نمى دادند))! (واما من اوتى كتـابه بشمـاله فيقول يـا ليتنى لم اوت كتـابيه ).
(آيه )ـ ((و نمى دانستم حساب من چيست ))؟ (ولم ادر مـا حسـابيه ).
(آيـه )ـ ((اى كـاش مـرگـم فـرا مى رسيد))! و به اين زندگى حسرت بار پايان مى داد (يـا ليتهـا كـانت القـاضية ).
آرى ! در آن دادگاه بزرگ , آهى حسرت بار, و ناله اى شرربار دارد, آرزو مى كندبا گذشته اش بكلى قطع رابطه كند, همان گونه كه در آيه 40 سوره نبا نيز آمده است :((ويقول الكـافر يـا ليتنى كنت تراباS( كافر در آن روز مى گويد: اى كاش خاك بودم (وگرفتار عذب نمى شدم )!)).
(آيـه )ـ سـپـس مـى افزايد: اين مجرم گنهكار زبان به اعتراف گشوده ,مى گويد: ((مال و ثروتم هرگز مرا بى نياز نكرد)) و به درد امروز كه روز بيچارگى من است نخورد (مـا اغنى عنى مـاليه ).
(آيـه )ـ نـه تـنـها اموالم مرا بى نياز نكرد و حل مشكلى از من ننمود بلكه ((قدرت من نيز از دست رفت ))! (هلك عنى سلطـانيه ).
خـلاصـه نـه مـال بـه كـار آمد, و نه مقام , و امروز با دست تهى , و در نهايت ذلت و شرمسارى , در دادگـاه عـدل الـهى حاضرم , همه اسباب نجات قطع شده , قدرتم برباد رفته , و اميدم از همه جا بريده است .
#يـك داسـتـان عـبـرت انـگـيز! در اينجا سرگذشتهاى بسيارى نقل شده كه همه تاكيدى است بر محتواى آيات فوق و درس عبرتى است براى آنها كه تكيه بر مال ومقام كرده , سر تا پا آلوده غرور و غفلت و گناهند, از جمله :.
در ((سـفينة البحار)) از كتاب ((نصائح )) چنين نقل شده : ((هنگامى كه بيمارى هارون الرشيد در خـراسان شديد شد دستور داد طبيبى از طوس حاضر كنند, وسپس سفارش كرد كه ادرار او را با ادرار جـمع ديگرى از بيماران و از افراد سالم برطبيب عرضه كنند, طبيب شيشه ها را يكى بعد از ديگرى وارسى مى كرد تا به شيشه هارون رسيد, و بى اينكه بداند مال كيست , گفت : به صاحب اين شيشه بگوئيدوصيتش را بكند, چرا كه نيرويش مضمحل شده و بنيه اش فرو ريخته است !.
هارون از شنيدن اين سخن از حيات خود مايوس شد, و شروع به خواندن اين اشعار كرد:.
ان الطبيب بطبه ودوائه لا يستطيع دفـاع نحب قداتى .
مـا للطبيب يموت بالدا الذى ـــــ قد كـان يبر مثله فيمـا مضى .
((طبيب با طبابت و داروى خود ـقدرت ندارد در برابر مرگى كه فرا رسيد دفاع كند)).
اگر قدرت دارد پس چرا خودش با همان بيمارى مى ميردـ كه سابقا آن رادرمان مى كرد))؟!.
در ايـن هـنـگـام به او خبر دادند كه مردم شايعه مرگ او را پخش كرده اند, براى اين كه اين شايعه بـرچـيـده شود دستور داد چهارپائى آوردند و گفت : مرا بر آن سوار كنيد,ناگهان زانوى حيوان سست شد.
گفت : مرا پياده كنيد كه شايعه پراكنان راست مى گويند!.
سپس سفارش كرد كفنهائى براى او بياورند, و از ميان آنها يكى را پسنديد وانتخاب كرد, و گفت در كنار همين بسترم قبرى براى من آماده كنيد.
سـپس نگاهى در قبر كرد و اين آيه را تلاوت نمود: مـا اغنى عنى مـاليه هلك عنى سلطـانيه و در همان روز از دنيا رفت .