بازگشت

برخيز و جهانيان را انذاركن


بـدون شـك مـخـاطب در اين آيات شخص پيامبر(ص ) است هرچند تصريحى به اين عنوان در آن نشده , ولى قرائن موجود در اين آيات بيانگر اين واقعيت است .
نخست مى فرمايد: ((اى جامه خواب به خود پيچيده )) و در بستر آرميده (يـاايها المدثر).
(آيه )ـ ((برخيز و انذار كن )) و عالميان را بيم ده (قم فانذر) كه وقت خواب و استراحت گذشته , و زمان قيام و تبليغ فرارسيده است .
مـشركان عرب در آستانه موسم حج جمع شدند, و سران آنها مانند ابوجهل ,و ابوسفيان , و وليدبن مـغـيـره , و نـضربن حارث , و به مشورت پرداختند كه در برابرسؤالات مردمى كه از خارج به مكه مى آيند, و جسته گريخته مطالبى درباره ظهورپيامبر اسلام (ص ) شنيده اند چه بگويند؟.
اگـر هركدام بخواهند جواب جداگانه اى بدهند, يكى كاهنش خواند, وديگرى مجنون , و ديگرى سـاحـر, ايـن تـشـتـت آرا اثر منفى خواهد گذاشت , بايد باوحدت كلمه به مبارزه تبليغاتى برضد پيامبر(ص ) برخيزند!.
بعد از گفتگو به اينجا رسيدند كه بهتر از همه اين است كه بگويند: ((ساحر))است ! زيرا يكى از آثار پـديـده ((سحر)) جدائى افكندن ميان دو همسر, و پدر و فرزنداست , و پيامبر با عرضه آئين اسلام چنين كارى را انجام داده بود!.
ايـن سـخن به گوش پيامبر(ص ) رسيده سخت ناراحت شده و بيمارگونه وغمگين به خانه آمدو در بستر آرميد كه آيات فوق نازل شد و او را دعوت به قيام ومبارزه كرد.
(آيه )ـ و به دنبال دعوت به قيام و انذار, پنج دستور مهم به پيامبرمى دهد كه سرمشقى است براى ديـگـران , و نـخـسـتين دستور درباره توحيد است ,مى فرمايد: ((و پروردگارت را بزرگ بشمار)) (وربك فكبر).
هـمـان خـدائى كـه مالك و مربى توست , و هرچه دارى از او دارى و خط سرخ ‌بر تمام معبودهاى دروغين دركش , و هرگونه آثار شرك و بت پرستى را محو كن .
مـنـظـور از جـمـلـه ((فكبر)) تنها گفتن ((اللّه اكبر)) نيست , هرچند گفتن ((اللّه اكبر)) يكى از مـصـداقـهاى آن است كه در روايات نيز به آن اشاره شده , بلكه منظور اين است كه خداى خود را بـزرگ بشمار, هم از نظر اعتقاد, هم عمل , و هم در سخن و او رامتصف به اوصاف جمال و منزه از هـرگـونـه نـقص و عيب بدان , بلكه او را از اين كه درتوصيف بگنجد برتر بدان همان گونه كه در روايـات اهـل بـيـت (ع ) آمـده اسـت كه معنى ((اللّه اكبر)) اين است كه خداوند برتر از آن است كه توصيف شود و در فكرانسان بگنجد.
(آيه )ـ و به دنبال مساله توحيد دومين دستور را درباره پاكيزگى ازآلودگيها داده , مى افزايد: ((و لباست را پاك كن )) (وثيـابك فطهر).
تـعـبـيـر به ((لباس )) ممكن است كنايه از عمل انسان باشد چرا كه اعمال هركس به منزله لباس اوست , و ظاهر او بيانگر باطن اوست .
و مـمـكـن اسـت بـه مـعـنى همان لباس ظاهرى باشد چرا كه پاكيزگى لباس ظاهر از مهمترين نـشانه هاى شخصيت و تربيت و فرهنگ انسان است , مخصوصادر عصر جاهليت كمتر از آلودگيها اجتناب مى نمودند و لباسهاى بسيار آلوده داشتند.
در حـقـيـقـت آيه اشاره به اين نكته نيز دارد كه رهبران الهى هنگامى مى توانند نفوذكلمه داشته باشند كه دامانشان از هرگونه آلودگى پاك باشد و تقوا و پرهيزكاريشان ازهر نظر مسلم گردد, و لذا به دنبال فرمان قيام و انذار, فرمان پاكدامنى مى دهد.
(آيه )ـ در سومين دستور مى فرمايد: ((و از پليدى دورى كن )) (والرجزفاهجر).
آيه فوق مفهوم جامعى دارد كه هرگونه انحراف و عمل زشت و پليد, وهركارى را كه موجب خشم و عذاب الهى در دنيا و آخرت مى گردد شامل مى شود.
مسلم است پيامبر اسلام (ص ) حتى قبل از نبوت از اين امور پرهيز و هجران داشت ولى در اينجا به عـنوان يك اصل اساسى در مسير دعوت الى اللّه , و نيز به عنوان يك الگو و اسوه براى همگان , روى آن تكيه شده است .
(آيه )ـ و در چهارمين دستور مى فرمايد: ((و منت مگذار و فزونى مطلب ))(ولا تمنن تستكثر).
در ايـن كـه نـهـى از مـنـت و فـزونى طلبيدن در چه مواردى است باز در اينجامفهوم آيه كلى و گسترده است , و هرگونه منت گذاردن بر خالق و خلق را شامل مى شود, نه بر پروردگارت منت بـگـذار كـه براى او جهاد و تلاش مى كنى , چرا كه او برتو منت گذارده كه اين مقام منيع را به تو ارزانى داشته است .
هـمـچـنـيـن عـبـادت و اطاعت و اعمال صالحت را بسيار مشمر, بلكه هميشه خود را در سرحد ((قصور)) و ((تقصير)) بدان , و عبادت را يك نوع توفيق بزرگ الهى براى خودت بشمار.
و نيز اگر خدمتى به خلق مى كنى چه در جهات معنوى باشد مانند تبليغ وهدايت و چه در جهات مـادى مانند انفاق و بخشش , هيچ كدام را نبايد با منت ياانتظار جبران , آن هم جبرانى فزونتر توام نمائى چرا كه منت , اعمال نيك را باطل وبى اثر مى كند.
(آيه )ـ در اين آيه به آخرين دستور در اين زمينه اشاره كرده , مى گويد: ((وبه خاطر پروردگارت شكيبائى كن )) (ولربك فاصبر).
يـعـنـى S( در طريق اداى اين رسالت بزرگ شكيبائى كن , و در برابر آزار مشركان ودشمنان جاهل و نادان صابر باش , در طريق عبوديت اطاعت فرمان خدااستقامت نما, ودر جهاد با نفس و در ميدان جهاد با دشمن شكيبا باش .
اصولا مهمترين سرمايه راه تبليغ و هدايت همين صبر و شكيبائى است .
(آيـه )ـ در تـعـقيب دستورى كه در زمينه قيام و انذار در آيات قبل آمده , دراينجا انذار را با بيانى بـسـيـار مؤكد و رسا شروع مى كند, و مى فرمايد: ((هنگامى كه درصور دميده مى شود)) (فاذا نقر فى الناقور).
اين تعبير اشاره به نفخ دوم و برپايى رستاخيز است .
(آيه )ـ ((آن روز, روز سختى است )) (فذلك يومئذ يوم عسير).
(آيه )ـ روزى است بسيار پرمشقت كه ((براى كافران آسان نيست )) (على الكـافرين غير يسير).
آيه ـ شان نزول : قريش در ((دارالندوه )) (مركزى در نزديكى مسجدالحرام كه براى شور در مسائل مهم در آن جمع مى شدند) اجتماع كردند, ((وليد)) (مردمعروف و سرشناس ((مكه )) كه مشركان بـه عـقـل و درايت او معتقد بودند و در مسائل مهم با او به مشورت مى پرداختند) رو به آنها كرده گفت : شما مردمى هستيد داراى نسب والا, و عقل و خرد, و عرب از هر سو به سراغ شما مى آيند و پاسخهاى مختلفى از شما مى شنوند حرف خود را يكى كنيد.
سپس رو به آنها كرده گفت : شما درباره اين مرد (اشاره به پيغمبر اكرم ) چه مى گوئيد؟.
گفتند: مى گوئيم ((شاعر)) است !.
وليد چهره درهم كشيد و گفت : ما شعر بسيار شنيده ايم , اما سخن او شباهتى به شعر ندارد!.
گفتند: مى گوئيم ((كاهن )) است .
گـفـت : هنگامى كه نزد او مى رويد سخنانى را كه كاهنان (به شكل اخبار غيبى )مى گويند در او نمى يابيد.
گفتند: مى گوئيم ((ديوانه )) است .
گفت : وقتى به سراغ او مى رويد هيچ اثرى از جنون در او نخواهيد يافت .
گفتند: مى گوئيم ((ساحر)) است .
گفت : ساحر به چه معنى ؟.
گفتند: كسى كه ميان دشمنان و ميان دوستان ايجاد دشمنى مى كند.
وليد فكر كرد و نگاهى نمود و چهره درهم كشيد و گفت : بلى او ((ساحر))است و چنين مى كند!.
سـپـس از ((دارالـنـدوه )) خـارج شـدند در حالى كه هركدام پيغمبراكرم (ص ) راملاقات مى كرد مى گفت : اى ساحر! اى ساحر!.
ايـن مطلب بر پيامبر گران آمد, خداوند آيات آغاز اين سوره را (تا آيه 25)نازل فرمود (و پيامبرش را دلدارى داد).