بازگشت

ما همه فاني و بقا بس تو راست


باز در ادامه شرح نعمتهاى الهى در اينجا مى افزايد: ((همه كسانى كه روى آن [زمين ] هستند فانى مى شوند)) (كل من عليها فان ).
اما چگونه ((مساله فنا)) مى تواند در زمره نعمتهاى الهى قرار گيرد؟ ممكن است از اين نظر باشد كه اين فنا به معنى فناى مطلق نيست , بلكه دريچه اى است به عالم بقا و دالان و گذرگاهى است كه شرط وصول به سراى جاويدان عبوراز آن است .
و يـا از اين نظر كه ذكر نعمتهاى فراوان گذشته ممكن است مايه غفلت و غرق شدن گروهى در زنـدگـى دنـيـا و انـواع خـوردنيها و نوشيدنيها و لؤلؤ و مرجان و مركبهاى راهوارش گردد, لذا يادآورى مى كند كه اين دنيا جاى بقا نيست , و اين تذكر خودنعمتى است بزرگ .
(آيـه )ـ در ايـن آيه مى افزايد ((تنها ذات ذوالجلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند)) (ويبقى وجه ربك ذوالجلا ل والا كرام ).
((وجـه )) از نـظـر لـغـت بـه مـعنى صورت است كه به هنگام مقابله با كسى با آن مواجه و روبرو مى شويم , ولى هنگامى كه در مورد خداوند به كار مى رود منظورذات پاك او است .
امـا ((ذوالـجلا ل والا كرام ))كه توصيفى است براى ((وجه ))اشاره به صفات جمال و جلال خداست , زيـرا ذوالـجـلال از صـفـاتـى خبر مى دهد كه خداوند ((اجل )) وبرتر ازآن است (صفات سلبيه ) و ((اكرام )) به صفاتى اشاره مى كند كه حسن و ارزش چيزى راظاهر مى سازد و آن ((صفات ثبوتيه )) خداوند مانند علم و قدرت و حيات اوست .
بنابراين معنى آيه روى هم رفته چنين مى شود تنها ذات پاك خداوندى كه متصف به صفات ثبوتيه و منزه از صفات سلبيه است در اين عالم باقى و برقرارمى ماند.
(آيـه )ـ بـار ديـگر خلايق را مخاطب ساخته , مى فرمايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ).
(آيـه )ـ مـحتواى اين آيه در واقع نتيجه اى است از آيات قبل , زيرامى فرمايد: ((تمام كسانى كه در آسـمـانها و زمين هستند همواره (نيازهاى خود را) از اوتقاضا مى كنند)) (يسئله من فى السموات والا رض ).
چـرا چـنـيـن نـباشد؟ در حالى كه همه فانيند و او باقى و اگر لحظه اى نظر لطفش را از كائنات برگيرد ((فرو ريزند قالبها))!.
با اين حال مگر كسى جز او هست كه اهل آسمانها و زمين از وى تقاضا كنند؟!.
سپس مى افزايد: ((و او (خداوند) هر روز در شان و كارى است )) (كل يوم هوفى شان ).
آرى ! خلقت او دائم و مستمر است , و پاسخگوئى او به نيازهاى سائلان ونيازمندان نيز چنين است , و هر روز و هر زمان طرح تازه اى ابداع مى كند.
يـك روز اقـوامـى را قـدرت مى دهد, روز ديگرى آنها را بر خاك سياه مى نشاند,يك روز سلامت و جـوانـى مـى بـخشد, روز ديگر ضعف و ناتوانى مى دهد, يك روزغم و اندوه را از دل مى زدايد, روز ديـگـر مايه اندوهى مى آفريند, خلاصه هر روزطبق حكمت و نظام احسن , پديده تازه و آفرينش و حادثه جديدى دارد.
تـوجـه بـه ايـن حـقـيقت , از يكسو نياز مستمر ما را به ذات پاك او روشن مى كند,و از سوى ديگر پرده هاى ياس و نوميدى را از دل كنار مى زند.
و از سوى سوم غرور و غفلت را درهم مى شكند.
(آيـه )ـ و بـاز بـه دنبال اين نعمت مستمر و پاسخگوئى به نيازهاى همه مخلوقات و اهل آسمانها و زمين تكرار مى كند كه ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكارمى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ).
(آيه )ـ نعمتهائى كه تاكنون در آيات اين سوره مطرح شده مربوط به اين جهان بوده است , ولى در اينجا از محاسبه قيامت و بعضى ديگر از خصوصيات معاد سخن مى گويد كه در عين تهديد بودن بـراى مـجرمان وسيله تربيت و آگاهى وبيدارى و هم وسيله تشويق و دلگرمى مؤمنان است , و به هـمين جهت نعمت محسوب مى شود, لذا بعد از ذكر هركدام همان سؤال را كه درباره نعمتهاست تكرارمى كند.
نـخست مى فرمايد: ((به زودى به حساب شما مى پردازيم اى دو گروه انس وجن ))! (سنفرغ لكم ايه الثقلا ن ).
آرى ! در آن روز خـداوند عالم قادر دقيقا همه اعمال و گفتار و نيات انس وجن را مورد بررسى و حساب دقيق قرار داده , و كيفر و پاداش مناسب را براى آنهاتعيين مى كند.
(آيـه )ـ بـعـد از ذكـر ايـن مـعـنـى بـاز ايـن سـؤال را تـكرار مى فرمايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)) (فباى آلا ربكما تكذبان ).
(آيه )ـ در تعقيب آيه قبل كه از مساله حساب دقيق الهى سخن مى گفت باز جن و انس را مخاطب سـاخته , مى گويد: ((اى گروه جن و انس ! (هرگاه به راستى مى خواهيد از مجازات و كيفر الهى بركنار مانيد) اگر مى توانيد از مرزهاى آسمانها وزمين بگذريد (و از حيطه قدرت او خارج شويد) پـس بـگذريد ولى هرگز نمى توانيدمگر با نيروئى )) الهى و فوق العاده اما چنين نيروئى در اختيار شـمـا نـيـسـت (يـا مـعـشـرالـجـن والا نس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات والا رض فانفذوالاتنفذون الا بسلطان ).
بـه ايـن تـرتـيب شما هرگز ياراى فرار از دادگاه عدل خدا و پيامدهاى آن رانداريد, هر جا برويد ملك خداست , و هر كجا باشيد محل حكومت اوست , آرى اين موجود ضعيف و ناتوان كجا مى تواند از عـرصـه قـدرت خـداونـد بگريزدهمان گونه كه اميرمؤمنان على (ع ) در دعاى روح پرور كميل عرضه مى دارد:((ولا يمكن الفرار من حكومتك S( پروردگارا! فرار از حكومت تو ممكن نيست ))!.
الـبـتـه به نظر مى رسد كه اين آيه مربوط به فرار از چنگال عدالت الهى در قيامت باشد, و مؤيد آن بـعـضـى از اخـبـار اسـت كـه در منابع اسلامى در اين زمينه نقل شده ازجمله در حديثى از امام صـادق (ع ) مـى خـوانـيـم : ((روز قـيـامت خداوند بندگان را درمحل واحدى جمع مى كند و به فـرشـتگان آسمان پائين وحى مى فرستد فرود آييد,آنها ـكه دو برابر جمعيت روى زمين از جن و انس هستندـ فرود مى آيند, سپس اهل آسمان دوم كه آنها نيز دو برابر همه مى باشند فرود مى آيند, و بـه هـمين ترتيب فرشتگان هفت آسمان فرود مى آيند و همچون هفت حجاب گرداگرد انس و جـن رااحاطه مى كنند, اينجاست كه منادى صدا مى زند: اى جمعيت جن و انس اگرمى توانيد از اقـطار آسمانها و زمين بگذريد, اما هرگز نمى توانيد جز با قدرت الهى ودر اينجا مى بينند اطراف آنها را هفت گروه عظيم از فرشتگان فرا گرفته اندـ و راهى براى فرار از چنگال عدالت نيست )).
(آيه )ـ باز در اينجا دو گروه را مخاطب ساخته , مى گويد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ).
درسـت اسـت كـه تـهـديـد فـوق به ظاهر در مسير مجازات و كيفر است , ولى ازآنجا كه ذكر آن هـشـدارى است به همه انسانها, و عاملى است براى اصلاح و تربيت ,طبعا لطف و نعمتى محسوب مى شود, و اصولا وجود حساب در هر دستگاه نعمت بزرگى است چرا كه به خاطر آن سرهاى همه به حساب خواهد آمد!.
(آيـه )ـ ايـن آيه براى تاكيد آنچه در آيه قبل دائر بر عدم قدرت انس و جن بر فرار از چنگال عدالت آمـده , مـى افـزايـد: ((شـعـله هائى از آتش بى دود, و دودهائى متراكم بر شما فرستاده مى شود (و آن چـنـان شـمـا را از هر سو احاطه مى كنند كه راهى براى فرار نيست ) و نمى توانيد از كسى يارى بطلبيد)) (يرسل عليكما شواظ من نارونحاس فلا تنتصران ). از يـكسو فرشتگان شما را احاطه كرده اند و از سوى ديگر شعله هاى گرم و سوزان آتش و دودهاى تيره و تار و خفقان آور اطراف محشر را فرا مى گيرد و راهى براى گريز نيست .
(آيـه )ـ باز مى فرمايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكارمى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ).
تعبير به نعمت در اينجا نيز به خاطر همان لطفى است كه در آيه قبل به آن اشاره شد.
(آيـه )ـ در تعقيب آيات گذشته كه بعضى از حوادث رستاخيز را بازگومى كرد, در اينجا همچنان ادامه همان بحث و ذكر خصوصيات ديگرى از صحنه قيامت , و چگونگى حساب , و مجازات , و كيفر است .
نـخـسـت مـى فـرمـايـد: ((در آن هنگام كه آسمان شكافته شود, و همچون روغن مذاب گلگون گـردد)) حـوادث هـولـنـاكى رخ مى دهد كه تاب تحمل آن را نخواهيدداشت (فاذا انشقت السما فكانت وردة كالدهان ).
از مـجموع آيات ((قيامت )) به خوبى استفاده مى شود كه در آن روز نظام كنونى جهان بكلى درهم مى ريزد, و حوادث بسيار هولناكى در سرتاسر عالم رخ مى دهد,كواكب و سيارات و زمين و آسمان دگـرگـون مـى شوند, و مسائلى كه تصور آن امروزبراى ما مشكل است واقع مى گردد, از جمله چـيـزى اسـت كـه در آيه فوق آمده كه كرات آسمانى از هم مى شكافد و به رنگ سرخ و به صورت مذاب همچون روغن درمى آيد.
(آيه )ـ و از آنجا كه اعلام وقوع اين حوادث هولناك در صحنه قيامت , و ياقبل از آن هشدارى است بـه هـمـه مـجـرمان و مؤمنان , و لطفى است از الطاف الهى ,بعد از آن , همان جمله سابق را تكرار فـرمـوده , مـى گويد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ).
(آيه )ـ در اين آيه از حوادث تكوينى قيامت , به وضع انسان گنهكار در آن روز, پرداخته , مى افزايد: ((در آن روز هـيچ كس از انس و جن از گناهش سؤال نمى شود)) (فيومئذ لا يسئل عن ذنبه انس ولا جان ).
چـرا سـؤال نـمـى كـنند؟ براى اين كه همه چيز روشن است , و در چهره انسانهاهمه چيز خوانده مى شود.
قيامت يك روز بسيار طولانى است , و انسان از مواقف و گذرگاههاى متعددى بايد بگذرد و در هر صحنه و موقفى بايد مدتى بايستد, در بعضى از اين مواقف مطلقا سؤالى نمى شود.
و در بعضى از مواقف مهر بر دهان انسان گذارده مى شود و اعضاى بدن به شهادت بر مى خيزند و در بعضى , از انسانها دقيقا پرسش مى شود.
خلاصه هر صحنه اى شرايطى دارد.
(آيـه )ـ و بـاز در تـعـقـيـب آن هـمـگـان را مـخاطب ساخته , مى گويد ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ).
(آيه )ـ آرى در آن روز سؤال نمى شود, بلكه ((مجرمان از چهره هايشان شناخته مى شوند)) (يعرف المجرمون بسيماهم ).
گـروهـى داراى چـهـره هـاى بشاش نورانى و درخشانند كه بيانگر ايمان و عمل صالح آنهاست , و گـروهـى ديـگـر صـورتهائى سياه و تاريك و زشت و عبوس دارند كه نشانه كفر و گناه آنهاست , چـنـانـكه در آيات 39 تا 41 سوره عبس مى خوانيم : ((در آن روز چهره هائى درخشان و نورانيند, و چهره هائى تاريك , كه سياهى مخصوصى آن را پوشانيده )).
سپس مى افزايد: ((و آنگاه آنها را از موهاى پيش سر, و پاهايشان مى گيرند)) وبه دوزخ مى افكنند! (فيؤخذ بالنواصى والا قدام ).
گرفتنى مجرمان با موى پيش سر, و پاها, ممكن است به معنى حقيقى آن باشد كه ماموران عذاب اين دو را مى گيرند و آنها را از زمين برداشته , با نهايت ذلت به دوزخ مى افكنند, و يا كنايه از نهايت ضـعف و ناتوانى آنها در چنگال ماموران عذاب الهى است , كه اين گروه را با خوارى تمام به دوزخ مى برند, و چه صحنه دردناك و وحشتناكى است آن صحنه !.
(آيـه )ـ باز از آنجا كه يادآورى اين مسائل در زمينه معاد هشدار و لطفى است به همگان مى افزايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ).
(آيه )ـ در اين آيه مى فرمايد: ((اين همان دوزخى است كه مجرمان پيوسته آن را انكار مى كردند)) (هذه جهنم التى يكذب بها المجرمون ).
(آيـه )ـ بـاز در تـوصيف جهنم و عذابهاى دردناك آن مى افزايد: مجرمان ((امروز درميان آن و آب سوزان در رفت و آمدند)) (يطوفون بينها وبين حميم آن ).
آنـها از يكسو در ميان شعله هاى سوزان جهنم مى سوزند و تشنه مى شوند وتمناى آن مى كنند و از سوى ديگر آب جوشان به آنها مى دهند (يا بر آنها مى ريزند) واين مجازاتى است دردناك .
از آيـات 71 و 72 سـوره مـؤمـن اسـتـفـاده مى شود كه چشمه سوزان حميم دركنار جهنم است كه نخست دوزخيان را در آن مى برند و سپس در آتش دوزخ ‌مى افكنند.
(آيـه )ـ بـاز بـه دنـبـال ايـن هـشدار و اخطار شديد بيداركننده كه لطفى است از ناحيه خداوند, مى فرمايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟!(فباى آلا ربكما تكذبان )