بازگشت

چهره هاي خندان و چهره هاي عبوس در صحنه قيامت


سپس به بيان حال مؤمنان نيكوكار, و كافران بدكار, در آن روز پرداخته , چنين مى گويد: ((در آن روز صورتهائى شاداب و مسرور است )) (وجوه يومئذ نـاضرة ).
(آيـه )ـ ايـن از نـظـر پـاداشـهـاى مـادى , و امـا در مورد پاداشهاى روحانى آنهامى فرمايد: ((و به پروردگارش مى نگرد))! (الى ربهـا نـاظرة ).
نگاهى با چشم دل و از طريق شهود باطن , نگاهى كه آنها را مجذوب آن ذات بى مثال , و آن كمال و جمال مطلق مى كند.
پـيـغمبر اكرم (ص ) فرمود: ((هنگامى كه اهل بهشت وارد بهشت مى شوندخداوند مى فرمايد: چيز ديگرى مى خواهيد بر شما بيفزايم ؟.
آنـهـا مـى گـويند: (پروردگارا! همه چيز به ما داده اى ) آيا روى ما را سفيدنكردى ؟ آيا ما را وارد بهشت ننمودى ؟ و رهائى از آتش نبخشيدى ؟.
در اين هنگام حجابها كنار مى رود (و خداوند را با چشم دل مشاهده مى كنند) و در آن حال چيزى محبوبتر نزد آنان از نگاه به پروردگارشان نيست )).
(آيـه )ـ و در نـقطه مقابل اين گروه مؤمنان ((صورتهايى , عبوس و درهم كشيده است )) (ووجوه يومئذ بـاسرة ).
آنـها وقتى كه نشانه هاى عذاب را مى نگرند, و نامه هاى اعمال خويش راخالى از حسنات و مملو از سيئات , مشاهده مى كنند, سخت پريشان و محزون واندوهگين مى شوند, و چهره درهم مى كشند.
(آيـه )ـ ((زيـرا مـى دانـد عـذابـى در پيش دارد كه پشت را درهم مى شكند))(تظن ان يفعل بهـا فـاقرة ).
ايـن تـعـبـيـر كنايه از انواع مجازاتهاى سنگينى است كه در دوزخ در انتظار اين گروه است , اين گـروه انـتـظـار عـذابـهـاى كـمـرشكن را مى كشند در حالى كه گروه سابق در انتظار رحمت پـروردگـار, و آمـاده لـقاى محبوبند اينها بدترين عذاب را دارند, وآنها برترين نعمت جسمانى و موهبت و لذت روحانى را.
(آيـه )ـ درادامـه بـحثهاى مربوط به جهان ديگر وسرنوشت مؤمنان وكافران ,دراينجا سخن ازلحظه دردناك مرگ است كه دريچه اى است به سوى جهان ديگر.
مـى فـرمـايـد: ((چـنـيـن نـيـست (كه انسان مى پندارد, او ايمان نمى آورد) تا موقعى كه جان به گلوگاهش برسد)) (كلا اذا بلغت التراقى ).
آن روز اسـت كـه چـشـم بـرزخى او باز مى شود, حجابها كنار مى رود, نشانه هاى عذاب و كيفر را مى بيند, و به اعمال خود واقف مى شود, و در آن لحظه ايمان مى آورد, ولى ايمانى كه هرگز مفيد به حال او نخواهد بود.
(آيـه )ـ در ايـن هنگام اطرافيان او سراسيمه و دستپاچه به دنبال راه نجاتى مى گردند ((و گفته مى شود: آيا كسى هست كه (اين بيمار را از مرگ ) نجات دهد))؟(وقيل من راق ).
اين سخن را از روى عجز و ياس و بيچارگى مى گويند, در حالى كه مى دانندكار از كار گذشته است , و از دست طبيب نيز كارى ساخته نيست .
(آيه )ـ در اين آيه به ياس كامل ((محتضر)) اشاره كرده , مى گويد: در اين حال او از زندگى بطور مطلق مايوس شده ((و به جدائى از دنيا يقين پيدا كند)) (وظن انه الفراق ).
(آيه )ـ ((و ساق پاها (از سختى جان دادن ) به هم بپيچد)) (والتفت الساق بالساق ).
اين به هم پيچيدگى , يا به خاطر شدت ناراحتى جان دادن است , يا در نتيجه از كار افتادن دست و پا و برچيده شدن روح , از آنها.