بازگشت

آنها كه از شرم نامه اعمال را پشت سر مي گيرند


بـه دنـبـال بـحـثى كه در آيات قبل پيرامون اصحاب اليمين (مؤمنانى كه نامه اعمالشان به دست راسـتـشـان داده مـى شـود) گذشت در اينجا از كفار و مجرمان وچگونگى نامه اعمال آنها سخن مى گويد.
نـخـست مى فرمايد: ((و اما كسى كه نامه اعمالش به پشت سرش داده شود))(واما من اوتى كتابه ورا ظهره ).
(آيه )ـ ((به زودى فرياد مى زند: اى واى بر من كه هلاك شدم ))! (فسوف يدعوا ثبورا).
(آيه )ـ ((و در شعله هاى سوزان آتش مى سوزد)) (ويصلى سعيرا).
((اصحاب اليمين )) با سرافرازى و افتخار و مباهات نامه اعمالشان را به دست راست گرفته و صدا مى زنند: هاؤم اقروا كتابيه S( اى اهل محشر! بياييد و نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد)) (حاقه /19).
اما وقتى مجرمان تبهكار نامه اعمالشان را به دست چپشان مى دهند آنها ازشرمسارى و ذلت دست را پشت سر مى گيرند, تا اين سند جرم و فضاحت كمترديده شود, ولى چه فايده كه در آنجا چيزى پنهان شدنى نيست .
(آيه )ـ سپس به بيان علت اين سرنوشت شوم پرداخته , مى فرمايد: ((چراكه او درميان خانواده اش پيوسته (از كفر و گناه خود) مسرور بود)) (انه كان فى اهله مسرورا).
سـرورى آميخته با غرور, و غرورى آميخته با غفلت و بى خبرى از خدا,سرورى كه نشانه دلبستگى سخت به دنيا و بى اعتنايى به جهان پس از مرگ بود.
(آيـه )ـ و لـذا در اين آيه , مى افزايد: اين به خاطر آن است كه ((او گمان مى كرد هرگز بازگشت نمى كند)) و معادى در كار نيست ! (انه ظن ان لن يحور).
در حـقـيـقـت منشا اصلى بدبختى او اعتقاد فاسد و گمان باطلش دائر بر نفى معاد بود, و همين اعـتـقـاد بـاعث غرور و سرور او شد, او را از خدا دور ساخت و درشهوات و انواع گناهان غوطه ور نـمـود, تـا آنجا كه دعوت انبيا را به باد استهزا گرفت ,و وقتى به سراغ خانواده خود مى آمد از اين استهزا و سخريه شاد و خوشحال بود,همين معنى در آيه 31 سوره مطففين نيز آمده است .
(آيه )ـ در اين آيه , براى نفى عقائد باطل آنها مى فرمايد: ((آرى پروردگارش نسبت به او بينا بود)) و اعمالش را براى حساب ثبت كرد! (بلى ان ربه كان به بصيرا).
تعبير اين آيه همانند آيه ((يا ايها الا نسان انك كادح الى ربك كدحا فملا قيه )).
مـى تـوانـد به منزله دليلى بر مساله معاد محسوب شود, بخصوص اين كه در هردو آيه روى عنوان ((رب )) تـكـيـه شده است , چرا كه سير تكاملى انسان به سوى پروردگار هرگز نمى تواند با مرگ متوقف گردد, و زندگى دنيا كمتر از آن است كه هدف چنين سيرى باشد.
و نيز بصير بودن خداوند نسبت به اعمال آدمى , و ثبت و ضبط آنها حتما بايدمقدمه اى براى حساب و جزا باشد وگرنه بيهوده است .
(آيـه )ـ بـه دنـبال بحثى كه در آيات گذشته پيرامون سير تكاملى انسان به سوى خداوند آمد, در اينجا براى تاكيد اين مطلب و توضيح بيشتر, مى فرمايد:((سوگند به شفق )) (فلا اقسم بالشفق ).
(آيه )ـ ((و سوگند به شب و آنچه را (از امور پراكنده ) جمع آورى مى كند))(والليل ومـا وسق ).
(آيه )ـ ((و سوگند به ماه آنگاه كه بدر كامل مى شود)) (والقمر اذا اتسق ).
(آيـه )ـ ((كه همه شما پيوسته از حالى به حال ديگر منتقل مى شويد)) تا به كمال برسيد (لتركبن طبقا عن طبق ).
منظور از ((شفق )) در اينجا همان روشنى آميخته با تاريكى در آغاز شب است .
و از آنـجـا كـه ظـهور ((شفق )) خبر از يك حالت تحول و دگرگونى عميق در جهان مى دهد, و اعـلام پايان روز و آغاز شب است , به علاوه جلوه و زيبائى خاصى دارد,و از همه گذشته وقت نماز مـغـرب اسـت , خداوند به آن سوگند ياد فرموده تا همگان را وادار به انديشه در اين پديده زيباى آسمانى كند.
و امـا سوگند به شب به خاطر آثار و اسرار زيادى است كه در آن نهفته شده ودر گذشته مشروحا از آن سخن گفته ايم .
تـعـبـيـر بـه ((مـاوسق )) باتوجه به اين كه ((وسق )) به معنى جمع كردن پراكنده هاست اشاره به بـازگشت انواع حيوانات و پرندگان و حتى انسانها به خانه هاو لانه هاى خود به هنگام شب است , كـه نـتـيـجـه آن آرامـش و آسايش عمومى جانداران مى باشد, و يكى از اسرار و آثار پراهميت شب محسوب مى شود.
قـابـل تـوجـه اين كه هر چهار موضوعى كه در آيات فوق به آن سوگند ياد شده است (شفق , شب موجوداتى كه شب آنها را گردآورى مى كند, ماه در حالت بدركامل ) همه موضوعاتى است مربوط به هم و مكمل يكديگر, و مجموعه اى زيباو منسجم را تشكيل مى دهد كه انديشه انسان را تحريك مى كند, تا در قدرت عظيم آفرينش بينديشد, و از اين دگرگونيهاى سريع به مساله معاد و قدرت خداوند بر آن آشناتر شود.
جـمـلـه ((لتركبن طبقا عن طبق )) بيانگر حالات مختلفى است كه انسان در مسيرزندگى خود يكى پس از ديگرى پيدا مى كند.
از جـمـلـه حـالات گـوناگونى كه انسان در طريق پررنج و مشقت خود به سوى خداوند و كمال مطلق پيدا مى كند, نخست عالم دنيا, بعد جهان برزخ و سپس رستاخيز و حالات مختلف آن .
(آيـه )ـ سپس به عنوان يك نتيجه گيرى كلى از بحثهاى گذشته ,مى فرمايد: ((پس چرا هنگامى كه آنها ايمان نمى آورند))؟! (فما لهم لا يؤمنون ).
بـا اين كه دلائل حق روشن و آشكار است هم دلائل توحيد و خداشناسى وهم دلائل معاد, هم آيات آفاقى و هم آيات انفسى .
(آيـه )ـ سـپس از كتاب ((تكوين )) به سراغ كتاب ((تدوين )) مى رود,مى افزايد: ((و (چرا) هنگامى كه قرآن بر آنها خوانده مى شود سجده نمى كنند))؟(واذا قرئ عليهم القرآن لا يسجدون ).
قـرآنـى كـه نور اعجاز از جوانب مختلف آن مى درخشد, و هر ناظر بى طرف مى داند ممكن نيست زائيده مغز بشرى باشد.
(آيه )ـ در اين آيه , مى افزايد: ((بلكه كافران پيوسته آيات الهى را تكذيب مى كنند)) (بل الذين كفروا يكذبون ).
به كار بردن ((فعل مضارع )) (يكذبون ) در اينجا كه معمولا براى استمرار مى آيد گواه براين معنى اسـت كـه آنـهـا در تـكـذيـبـهـاى خود اصرار داشتند, اصرارى كه از روح لجاج وعناد سرچشمه مى گرفت .
(آيـه )ـ سـپـس با لحنى تهديدآميز مى فرمايد: ((و خداوند آنچه را در دل پنهان مى دارند به خوبى مى داند)) (واللّه اعلم بما يوعون ).
خـداوندا از نيات و اهداف آنها, و انگيزه هائى كه سبب اين تكذيبهاى مستمرمى گردد, باخبر است هر قدر آنها بر آن پرده پوشى كنند و سرانجام كيفر همه آن را به آنها خواهد داد.
(آيه )ـ و در اين آيه , مى فرمايد: ((پس آنها را به عذابى دردناك بشارت ده ))(فبشرهم بعذاب اليم ).
تـعـبـير به ((بشارت )) كه معمولا در خبرهاى خوش به كار مى رود در اينجا نوعى طعن و سرزنش اسـت , ايـن در حـالى است كه مؤمنان را حقيقتا بشارت به نعمتهاى گسترده بهشتى مى دهد, تا تكذيب كنندگان دوزخى در حسرت و اندوه فرو روند.
(آيـه )ـ در آخـريـن آيـه اين سوره , به صورت يك استثنا بار ديگر به سرنوشت مؤمنان صالح العمل اشـاره كـرده , مـى فرمايد: ((مگر كسانى كه ايمان آورده واعمال صالح انجام داده اند كه براى آنها پاداشى است قطع نشدنى )) (الا الذين آمنواوعملوا الصالحات لهم اجر غير ممنون ).
ايـن آيـه راه بـازگشت را به روى كفار مى گشايد, و مى فرمايد: اين عذاب اليم ازكسانى كه توبه كـنند و ايمان آورند و اعمال صالح انجام دهند قطعا برداشته شده وپاداش دائم و نقصان ناپذير به آنها داده مى شود.
((پايان سوره انشقاق )).