بازگشت

اصحاب اخدود چه كساني بودند؟


((اخـدود)) بـه مـعـنى گودال بزرگ يا خندق است , منظور در اينجا خندقهاى عظيمى است كه مملو از آتش بود تا شكنجه گران , مؤمنان را در آنها بيفكنند وبسوزانند.
مـعـروف و مشهور آن است كه اين ماجرا مربوط به ((ذونواس )) آخرين پادشاه ((حمير)) ((6)) در سرزمين ((يمن )) است .
تـوضـيح اين كه : ((ذونواس )) كه آخرين نفر از سلسله گروه ((حمير)) بود به آيين يهود درآمد, و گـروه ((حـمـيـر)) نـيـز از او پـيروى كردند, او نام خود را ((يوسف )) نهاد, ومدتى بر اين منوال گذشت , سپس به او خبر دادند كه در سرزمين ((نجران )) (درشمال يمن ) هنوز گروهى بر آيين نـصرانيتند, هم مسلكان ((ذونواس )) او را وادار كردندكه اهل ((نجران )) را مجبور به پذيرش آيين يهود كند, او به سوى نجران حركت كرد, وساكنان آنجا را جمع نمود, و آيين يهود را بر آنها عرضه داشـت و اصـرار كرد آن راپذيرا شوند, ولى آنها ابا كردند حاضر به قبول شهادت شدند اما حاضر به صرف نظركردن از آيين خود نبودند.
((ذونـواس )) دسـتـور داد خـندق عظيمى كندند و هيزم در آن ريختندو آتش زدند, گروهى را زنـده زنـده بـه آتـش سـوزانـد, و گروهى را با شمشير كشت وقطعه قطعه كرد, بطورى كه عدد مـقتولين و سوختگان به آتش به بيست هزار نفررسيد!((7))بعضى افزوده اند كه در اين گير و دار يك تن از نصاراى نجران فرار كرد و به سوى روم و دربار قيصر شتافت , و از ذونواس شكايت كرد و يارى طلبيد.
قـيـصر گفت : سرزمين شما از من دور است , اما نامه اى به پادشاه حبشه مى نويسم كه او مسيحى اسـت و همسايه شماست , از او مى خواهم شما را يارى دهد, مرد نجرانى نزد سلطان حبشه نجاشى آمـد, و نـجـاشى از شنيدن اين داستان سخت متاثر گشت , و از خاموشى شعله آيين مسيح (ع ) در سرزمين نجران افسوس خورد, و تصميم بر انتقام شهيدان را از او گرفت .
لشكريان حبشه به جانب يمن تاختند و در يك پيكار سخت سپاه ذونواس راشكست دادند, و گروه زيادى از آنان كشته شد, و طولى نكشيد كه مملكت يمن به دست نجاشى افتاد و به صورت ايالتى از ايالات حبشه درآمد.