بازگشت

رستگاري بدون تهذيب نفس ممكن نيست


سـوگـندهاى پى درپى و مهمى كه در آغاز اين سوره آمده , به يك حساب ((يازده )) سوگند و به حـسـاب ديگر ((هفت )) سوگند است , و به خوبى نشان مى دهد كه مطلب مهمى در اينجا مطرح است , مطلبى به عظمت آسمانها و زمين و خورشيد وماه , مطلبى سرنوشت ساز و حيات بخش .
نخست مى فرمايد: ((به خورشيد و گسترش نور آن سوگند))(والشمس وضحيها).
سوگندهاى قرآن عموما دو مقصد را تعقيب مى كند: نخست اهميت مطلبى كه سوگند به خاطر آن يـاد شـده , و ديـگـر اهـمـيت خود اين امور كه مورد سوگند است ,چرا كه سوگند هميشه به موضوعات مهم ياد مى شود.
((خـورشـيـد)) مـهمترين و سازنده ترين نقش را در زندگى انسان و تمام موجودات زنده زمينى دارد, زيرا علاوه بر اين كه منبع ((نور)) و ((حرارت )) است و اين دو از عوامل اصلى زندگى انسان بـه شـمـار مـى رود, منابع ديگر حياتى نيز از آن مايه مى گيرند, وزش بادها, نزول بارانها, پرورش گـياهان , و حتى پديدآمدن منابع انرژى زا, همچون نفت و ذغال سنگ , هركدام درست دقت كنيم بـصـورتـى بـا نورآفتاب ارتباط دارد بطورى كه اگر روزى اين چراغ حيات بخش خاموش گردد تاريكى و سكوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت .
(آيـه )ـ سـپـس بـه سـومـيـن سوگند پرداخته , مى گويد: ((و قسم به ماه هنگامى كه بعد از آن (خورشيد) درآيد)) (والقمر اذا تليها).
ايـن تـعـبـير ـچنانكه جمعى از مفسران نيز گفته اندـ در حقيقت اشاره به ماه درموقع بدر كامل يـعـنـى S( شب چهارده است , زيرا ماه در شب چهاردهم تقريبا مقارن غروب آفتاب سر از افق مشرق بـرمى دارد, و چهره پرفروغ خود را ظاهر كرده , وسلطه خويش را بر پهنه آسمان تثبيت مى كند, و چون از هر زمان جالبتر و پرشكوه تراست به آن سوگند ياد شده .
(آيـه )ـ و در چـهـارمين سوگند, مى افزايد: ((و به روز هنگامى كه صفحه زمين را روشن سازد)) (والنهار اذا جليها).
سـوگـنـد بـه ايـن پـديـده مـهـم آسـمـانى به خاطر تاثير فوق العاده آن در زندگى بشر, و تمام مـوجـودات زنـده اسـت , چـرا كه روز رمز حركت و جنبش و حيات است و تمام تلاشها و كششها و كوششهاى زندگى معمولا در روشنائى روزصورت مى گيرد.
(آيـه )ـ و در پـنجمين سوگند مى فرمايد: ((و به شب , آن هنگام كه زمين رابپوشاند)) (والليل اذا يغشيها).
((شـب )) بـا تمام بركات و آثارش , كه از يكسو حرارت آفتاب روز را تعديل مى كند, و از سوى ديگر مايه آرامش و استراحت همه موجودات زنده است .
(آيـه )ـ در شـشـمـين و هفتمين سوگند به سراغ آسمان و خالق آسمان مى رود, و مى افزايد: ((و قسم به آسمان و كسى كه آسمان را بنا كرده )) (والسما ومابنيها).
اصـل خلقت آسمان با آن عظمت خيره كننده از شگفتيهاى بزرگ خلقت است , و بنا و پيدايش اين هـمه كواكب و اجرام آسمانى و نظامات حاكم بر آنهاشگفتى ديگر, و از آن مهمتر خالق اين آسمان است .
(آيـه )ـ سـپـس در هـشـتـمـيـن و نـهمين سوگند سخن از زمين و خالق زمين به ميان آورده , مى فرمايد: ((و به زمين و كسى كه آن را گسترانيده )) (والا رض وماطحيها).
زمين كه گاهواره زندگى انسان و تمام موجودات زنده است .
زمـيـن بـا تـمام شگفتيها: كوهها و درياها, دره ها و جنگلها, چشمه ها و رودخانه ها,معادن و منابع گرانبهايش , كه هركدام به تنهائى آيتى است از آيات حق و نشانه اى ازنشانه هاى او.
و از آن برتر و بالاتر خالق اين زمين و كسى كه آن را گسترانيده است .
(آيـه )ـ سـرانـجام به دهمين و يازدهمين سوگند كه آخرين قسمها در اين سلسله است پرداخته , مـى فـرمـايـد: ((و قـسم به جان آدمى , و آن كس كه آن را (آفريده و) منظم ساخته )) (ونفس وما سويها).
هـمان انسانى كه عصاره عالم خلقت , و چكيده جهان ملك و ملكوت , و گل سرسبد عالم آفرينش است .
مـنـظور از ((نفس )) جسم و روح هر دو مى باشد و مراد از ((سويها)) (از ماده تسويه ) هم تنظيم و تـعـديـل قواى روحى انسان است , از حواس ظاهر گرفته , تانيروى ادراك , حافظه , انتقال , تخيل , ابتكار, عشق , اراده و تصميم , و مانند آن كه درمباحث ((علم النفس )) مطرح شده است .
و هـم تـمـام شـگـفـتـيـهـاى نـظامات بدن و دستگاههاى مختلف آن را كه در علم ((تشريح )) و ((فـيـزيـولـوژى )) (وظايف الاعضا) بطور گسترده موردبحث قرارگرفته شامل مى شودS( چرا كه شگفتيهاى قدرت خداوند هم در جسم است و هم در جان و اختصاص به يكى از اين دو ندارد.
(آيه )ـ در اين آيه به يكى از مهمترين مسائل مربوط به آفرينش انسان پرداخته , مى افزايد: ((سپس فجور و تقوا (شر و خيرش ) را به او الهام كرده است ))(فالهمها فجورها وتقويها).
خداوند آن چنان قدرت تشخيص و عقل و وجدان بيدار, به او داده كه فجورو تقوا را از طريق عقل و فطرت درمى يابد.
آرى ! هنگامى كه خلقتش تكميل شد, و هستى او تحقق يافت , خداوندبايدها و نبايدها را به او تعليم داد, و بـه ايـن تـرتـيـب وجودى شد از نظر آفرينش مجموعه اى از گل بدبو و روح الهى و از نظر تـعـلـيـمـات آگاه بر فجور و تقوا و در نتيجه ,وجودى است كه مى تواند در قوس صعودى برتر از فرشتگان گرددS( و در قوس نزولى از حيوانات درنده نيز منحطتر گردد و اين منوط به آن است كه با اراده وانتخابگرى خويش كدام مسير را برگزيند.
(آيـه )ـ و سـرانجام بعد از تمام اين سوگندهاى مهم و پى درپى به نتيجه آنها پرداخته , مى فرمايد: سوگند به اينها ((كه هركس نفس خود را پاك و تزكيه كرده رستگار شده )) (قد افلح من زكيها).
آرى ! رسـتگارى از آن كسى است كه نفس خويش را تربيت كند و رشد و نمودهد, و از آلودگى به خـلق و خوى شيطانى و گناه و عصيان و كفر پاك سازد و درحقيقت مساله اصلى زندگى انسان نيز همين ((تزكيه )) است , كه اگر باشد سعادتمنداست و الا بدبخت و بينوا.
(آيـه )ـ سپس به سراغ گروه مخالف رفته , مى فرمايد: ((و آن كس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته , نوميد و محروم گشته است ))! (وقد خاب من دسيها).
و به اين ترتيب پيروزمندان و شكست خوردگان در صحنه زندگى دنيا مشخص مى شوند, و معيار ارزيـابـى ايـن دو گـروه چـيـزى جـز ((تـزكيه نفس و نمو و رشد روح تقوا و اطاعت خداوند)) يا ((آلودگى به انواع معاصى و گناهان ))نيست .
در حديثى آمده است كه : رسول خدا(ص ) هنگامى كه آيه ((قد افلح من زكيها))را تلاوت مى فرمود تـوقـف مى كرد و چنين دعا مى نمود: ((پروردگارا! به نفس من تقوايش را مرحمت كن , تو ولى و مولاى آن هستى , و آن را تزكيه فرما كه تو بهترين تزكيه كنندگانى )).