بازگشت

عاقبت مرگبار طغيانگران


بـه دنبال هشدارى كه در آيات قبل درباره عاقبت كار كسانى كه نفس خود را آلوده مى كنند آمده بـود,در ايـنجا به عنوان نمونه به يكى از مصداقهاى واضح تاريخى اين مطلب پرداخته , وسرنوشت قـوم طغيانگر ((ثمود)) را در عباراتى كوتاه و قاطع و پرمعنى بيان كرده ,مى فرمايد: ((و قوم ثمود بر اثر طغيان (پيامبرشان را) تكذيب كردند)) (كذبت ثمودبطغويها).
((قـوم ثـمـود)) كـه نام پيامبرشان ((صالح )) بود از قديمى ترين اقوامى هستند كه دريك منقطه كـوهـستانى ميان ((حجاز)) و ((شام )) زندگى مى كردند, زندگى مرفه , سرزمين آباد, دشتهاى مـسـطـح بـا خـاكهاى مساعد و آماده براى كشت و زرع , و قصرهاى مجلل , و خانه هاى مستحكم داشتند, ولى نه تنها شكر اين همه نعمت را به جانياوردند, بلكه سر به طغيان و سركشى برداشته , و به تكذيب پيامبرشان صالح برخاستند, و آيات الهى را به باد سخريه گرفتند, و سرانجام خداوند آنها را با يك صاعقه آسمانى نابود كرد.
(آيـه )ـ سـپـس به يكى از نمونه هاى بارز طغيان اين قوم پرداخته ,مى افزايد: ((آنگاه كه شقى ترين آنها به پا خاست )) (اذانبعث اشقيها).
((اشقى )) (شقى ترين ) اشاره به همان كسى است كه ناقه ثمود را به هلاكت رساند.
در بـعـضـى از روايات آمده است كه پيغمبراكرم (ص ) به على (ع ) فرمود:((سنگدلترين افراد اقوام نخستين كه بود؟)).
على (ع ) در پاسخ عرض كرد: ((آن كسى كه ناقه ثمود را به هلاكت رساند)).
پيامبر فرمود: ((راست گفتى , شقى ترين افراد اقوام اخير چه كسى است ؟)).
على (ع ) مى گويد: ((عرض كردم نمى دانم اى رسول خدا!)).
پـيامبر(ص ) فرمود: ((كسى كه شمشير را بر اين نقطه از سر تو وارد مى كند)) وپيامبر(ص ) اشاره به قسمت بالاى پيشانى آن حضرت كرد.
هـيچ يك از اين دو خصومت شخصى نداشتند, بلكه هر دو مى خواستندنور حق را خاموش كنند, و معجزه و آيتى از آيات الهى را از ميان بردارند.
(آيه )ـ در اين آيه به شرح بيشترى در زمينه طغيانگرى قوم ثمود پرداخته ,مى افزايد: ((و فرستاده الـهـى [ صـالـح ] بـه آنـان گـفـت : نـاقه خدا [ همان شترى كه معجزه الهى بود] را با آبشخورش واگذاريد)) (فقال لهم رسول اللّه ناقة اللّه وسقيها).
مـنـظور از ((رسول اللّه )) در اينجا حضرت صالح (ع ) پيغمبر قوم ثمود است , وتعبير به ((ناقة اللّه )) (شـتر ماده متعلق به خداوند) اشاره به اين است كه اين شتر يك شتر معمولى نبود, بلكه به عنوان مـعـجـزه و سند گوياى صدق دعوى صالح فرستاده شده بود, يكى از ويژگيهاى آن طبق روايت مشهور اين بود كه از دل صخره اى از كوه برآمد تا معجزه گويائى در برابر منكران لجوج باشد.
(آيه )ـ و در اين آيه مى گويد: اين قوم سركش اعتنائى به كلمات اين پيامبربزرگ و هشدارهاى او نكردند ((پس او را تكذيب و ناقه را پى كردند)) (فكذبوه فعقروها).
جـالب توجه اين كه كسى كه ناقه را به هلاكت رساند, يك نفر بيشتر نبود ولى در آيه فوق اين عمل بـه تـمام طغيانگران قوم ثمود نسبت داده شده , اين به خاطر آن است كه ديگران هم به نحوى در اين كار سهيم بودند و با خشنودى و رضايت كامل آنها انجام گرفت .
و بـه دنـبـال ايـن تكذيب و مخالفت شديد, خداوند چنان آنها را مجازات كردكه اثرى از آنان باقى نـمـانـد, چـنانكه در ادامه همين آيه مى فرمايد: ((از اين روپروردگارشان آنها (و سرزمينشان ) را بـه خـاطـر گـناهشان درهم كوبيد و با خاك يكسان و صاف كرد))! (فدمدم عليهم ربهم بذنبهم فسويها).
صـاعـقـه همان صيحه عظيم آسمانى در چند لحظه كوتاه چنان زلزله و لرزه اى در سرزمين آنها ايجاد كرد كه تمام بناها روى هم خوابيد و صاف شد و خانه هايشان را به گورهاى آنها مبدل ساخت .
(آيه )ـ سرانجام در آخرين آيه سوره براى اين كه هشدار محكمى به تمام كسانى كه در همان مسير و خـط حـركـت مـى كـنـنـد بـدهـد, مى فرمايد: ((و(خداوند) هرگز از فرجام اين كار [ مجازات ستمگران ] بيم ندارد)) (ولا يخاف عقبيها).
بسيارند حاكمانى كه قدرت بر مجازات دارند ولى پيوسته از پيامدهاى آن بيمناكند,و از واكنشها و عـكـس الـعـملها ترسان , و به همين دليل از قدرت خود استفاده نمى كنند, و يا به تعبير صحيحتر قـدرت آنـان آميخته با ضعف و ناتوانى و علمشان آميخته با جهل است S( چرا كه مى ترسند توانائى بر مقابله باپيامدهاى آن را نداشته باشند.
ولى خداوند قادر متعال كه علمش احاطه به همه اين امور و عواقب و آثار آن دارد, و قدرتش براى مقابله با پيامدهاى حوادث با هيچ ضعفى آميخته نيست بيمى از عواقب اين امور ندارد, و به همين دليل با نهايت قدرت و قاطعيت آنچه را كه اراده كرده است انجام مى دهد.
((پايان سوره الشمس )).